هر
چه بیشتر اعتراض می کنم تنها تر می شوم اما از گفتن ، باز نمی مانم
...اگر همه ی آدمهای کره ی زمین مرا در بیابانی خشک و بی آب و علف رها کنند و خود در خوشی و شادی و ابزار و ابتذال غرق شوند و در دلار وکارت های اعتباری و سفرهای رویایی و عیش و عشرت و منقل و تریاک و گردهای فراموشی شنا کنند
من حرف می زنم و آنچه را که باید بگویم می گویم و هیچ آداب و ترتیبی نمی جویم.
از چشمان لبریز از کینه و خشم شما نمی ترسم . به محبت زبانی شما ، یا کلمات تحقیر آمیزتان به اندازه ی یک ارزن بها نمی دهم .
با آنکه افتادن تان را به دره ی بی انتهای چابلوسی...ناسپاسی و حقارت، با چشم باز می بینم و بیشرمی و وقاحت بی حد و مرزتان را در سخنرانی های تکراری می شنوم همانجا که باید ، ایستاده ام .
همراه شما نمی شوم و مثل سگ هرزه مرض بدنبال تکه ای گوشت ، از این ده به آن ده نمی دوم. با کاسه ی چه کنم چه کنم پیش نوکیسه گان دست دراز نمی کنم وبه خرج تازه به دوران رسید ه ها سفره های خوش آب و رنگ نمی چینم و می دانم که تا شما روشنفکران قلابی و خود نما و صدرنگ و بی عمل خودتان را به جای مخالفان رژیم جا میزنید و دست هیچ بلند گویی را رد نمی کنید و گل سرسبد همه ی مجامع و مجالس هستید آش همان آش است و کاسه همان کاسه . به لطف شما
...اگر همه ی آدمهای کره ی زمین مرا در بیابانی خشک و بی آب و علف رها کنند و خود در خوشی و شادی و ابزار و ابتذال غرق شوند و در دلار وکارت های اعتباری و سفرهای رویایی و عیش و عشرت و منقل و تریاک و گردهای فراموشی شنا کنند
من حرف می زنم و آنچه را که باید بگویم می گویم و هیچ آداب و ترتیبی نمی جویم.
از چشمان لبریز از کینه و خشم شما نمی ترسم . به محبت زبانی شما ، یا کلمات تحقیر آمیزتان به اندازه ی یک ارزن بها نمی دهم .
با آنکه افتادن تان را به دره ی بی انتهای چابلوسی...ناسپاسی و حقارت، با چشم باز می بینم و بیشرمی و وقاحت بی حد و مرزتان را در سخنرانی های تکراری می شنوم همانجا که باید ، ایستاده ام .
همراه شما نمی شوم و مثل سگ هرزه مرض بدنبال تکه ای گوشت ، از این ده به آن ده نمی دوم. با کاسه ی چه کنم چه کنم پیش نوکیسه گان دست دراز نمی کنم وبه خرج تازه به دوران رسید ه ها سفره های خوش آب و رنگ نمی چینم و می دانم که تا شما روشنفکران قلابی و خود نما و صدرنگ و بی عمل خودتان را به جای مخالفان رژیم جا میزنید و دست هیچ بلند گویی را رد نمی کنید و گل سرسبد همه ی مجامع و مجالس هستید آش همان آش است و کاسه همان کاسه . به لطف شما
که هنوز در "شک میان دو نماز * ایستاده اید و در لجنزار سبز و آبی و زرد و
سیاه و سفید دست وپا میزنید و برای هر بی سروپای جنایتکاری گلو پاره می کنید این
رژیم ، سرجایش محکم نشسته ، خون مردم را در شیشه کرده و به ریش ما می
خندد. و..امامزاده های ساختگی اش را مثل شهر فرنگ در شهر و روستا می چرخاند و
پابرهنگان و گرسنگان را به خدا حواله می دهد.
در هفتاد سال، اگر هفت بار پشتک و وارو زده باشید و با هر تازه از راه رسیده ای همبستگی کرده باشید و ببینید
در هفتاد سال، اگر هفت بار پشتک و وارو زده باشید و با هر تازه از راه رسیده ای همبستگی کرده باشید و ببینید
هنوز سر جای اول ایستاده اید ، یعنی یک جای کارتان می لنگد ...یعنی باید شماره ی
عینک تان را عوض کنید ...یعنی از این کنفرانس ها و سمینارها آبی گرم نمی شود
...یعنی خودتان را سرگرم می کنید ...یعنی که در جهان کشف و شهود، شما از ریسمان
"اگر و مگر "آویزانید...
یعنی که هنوز به "انیشتن"ها باور
ندارید و پس پشت سرتان
شمع سوخته ی"پنج تن"ها سوسو میزند.
مینا
اسدی... دوشنبه نوزدهم مای دوهزار و چهارده...استکهلم