با درود و شادباش های نوروزی، مقاله پیوست را که بمناسبت حاجی فیروز نوشته ام را بسوی رسانه شما روانه میکنم. دلیل این نوشتارهم این است که چندی پیش به دعوت یک بنیاد کمک به کودکان ایران دریک گردهم آیی شرکت کرده بودم که در اواخر برنامه برای سپاسگزاری از افرادی که به بنیاد کمک کرده بودند عروسکهای حاجی فیروز را باهمان شکل و شمایلی که در گذشته های دور درایران دیده بودم، هدیه میکردند. این هدیه که گویا به دست کودکان ایران ساخته شده بود مرا تا انجا شگفت زده و آزرده کرد که برآن شدم نظرو دید خود را با همه درمیان بگذارم و امیدوارباشم که با همکاری شما و دیگر هم میهنان فرهیخته بتوانیم نمادی دیگررا که شایسته فرهنگ آریایی و انسانی است را جایگزین حاجی فیروز کنیم. با سپاس بسیار
حاجی فیروز کیست و این پدیده از کجا و درکدام دوره از تاریخ به ایام خجسته نوروز که یکی از زیباترین جشن های دیرپای جهان است پیوند خورده است؟ و دلیل دوام و ماندگاری اش تا این ایام چیست که هنوزمیبایست پیام آور سال نو و بشارت دهنده روزهایی چنین شاد و سبز و خرم برای ما ایرانیان حتا در برون مرزباشد؟
شاید در دوران های گذشته پیش از فرارسیدن عید نوروز حاجی فیروز با آن لباس و رقص و آواز و حرکات مضحک موجب شادی و خنده کودکان و مردم کوچه و بازار بوده است وگروهی برای کسب درآمدی ناچیز بدون آنکه شناخته شوند چند صباحی در این نفش فرو میرفته اند. نقشی که شوربختانه بیانگر هیچ پیام با ارزش فرهنگ و یاد آور هیچ رویداد خوش آیند تاریخ ما نیست.
چگونه در این قرن که بشر به دست آوردهای شایان توجه و چشمگیری درزمینه های گوناگون علم وهنر، صنعت و فن آوری، و اختراع ستلایت شبکه های تلویزیون و اینترنت که جهان ما را به دهکده ای کوچک تبدیل کرده است نایل آمده ما ایرانیها میتوانیم به آسانی از کنار حاجی فیروز و پیام توهین آمیزش بگذریم و به پیامد یا تاثیرناگواری که بر دیگران بویژه کودکان و نوجوانان میگذارد نیندیشیم؟ پیام ناپسندی که یادآور یکی از تاریک ترین دوران تاریخ بشری یعنی دوران سیاه برده داری و توجیه کننده رابطه متروک فیودالی "ارباب و رعیت" یا "سرور و غلام" است. نمادی که با سیاه کردن چهره و پوشیدن جامه ای سرخ رنگ و کلاهی شیپوری با انجام حرکات مضحک و تکرار چند کلام آهنگین بی معنا چون ارباب خودم سام و علیکم .. ارباب خودم سرت و بالا کن.. ارباب خودم بزبز قندی.. ارباب خودم چرا نمیخندی.. بشکن بشکنه بشکن.. من نمیشکنم ..بشکن... حقارت ضعیف را در برابر قدرت ارباب یعنی ظالم و مظلوم را بدون آنکه بخواهد تبلیغ میکند.
آیا پشتیبانی از این مظهر متروک و پذیرش آن نمایانگر بی اعتنایی ما به منشورحقوق بشرکورش بزرگ که همواره به آن بالیده ایم نیست؟ و یا نشانگر بی اعتبار شمردن نهاد های جهانی حقوق بشر که قوانین آن در چند دهه گذشته تصویب و به اجرا درآمده نمی باشد؟ هیچ جامعه ای آنهم با فرهنگی چند هزارساله اجازه ی توهین به حرمت انسان و نادیده گرفتن حق و حقوق فردی یا ملی یا نژادی دیگران را ندارد. نقض و نفی حقوق دیگران نه تنها از جهت اخلاقی قابل پذیرش نیست که در اغلب کشورها نیز جرم و به طور قانونی تعقیب میشود.
چون توجیه بسیاری از ما ایرانیان برای دفاع از این پدیده وارداتی، وابسته دانستن اش به رسم و رسوم ایران و فرهنگ باستان است، از اینرو برای آگاهی بیشتر در مورد پیدایش آن و روشن شدن چگونگی آفرینش حاجی فیروز به یکی از معتبرترین و بیطرف ترین منابع فرهنگی و تحقیقی معاصر یعنی ایرانیکا مراجعه کردم.
ایرانیکا ما را به سه منبع یا روایت رجوع میدهد: نخست فرضیه ی آقای مهرداد بهار است. آقای مهرداد بهار به روایتی، حاجی فیروز را به اقوام کهن بین النهرین نسبت داده است که به قول پژوهشگران ایرانیکا چون در هیچیک از اثار نویسندگان، مورخین یا شاعران دوران کلاسیک شواهدی به دست نیامده، منبع معتبر و قابل تاییدی نیست. روایت دوم که در ایرانیکا به آن اشاره شده است ظهور حاجی فیروز را به دوران پادشاهان ساسانی نسبت داده که از برده های آفریقایی برای سرگرمی مردم سود میبرده اند و سوم آنکه آقای جعفرشهری رابطه حاجی فیروز را به جای نسبت دادن به سنت های کهن مذهبی به برده های سیاه مربوط میداند که به بازی کردن در نمایش های کمدی گروهی مردم را سرگرم میکرده اند. همچنین در مقاله های تحقیقی ایرانیکا به نمادهای نوروزی دیگر که پیش از پیدایش حاجی فیروز در همین زمینه فعالیت داشته اند چون کوشا، میرنوروزی، غول بیابانی و آتش افروز نیز اشاره شده است که با گذشت زمان به اوراق تاریخ پیوسته اند.
حال چگونگی پیدایش حاجی فیروز و فرضیه و برداشت های ذکر شده در بالا را چه بپذیریم یا نپذیریم چگونه میتوانیم وابستگی نام اش را به فرهنگ اسلامی انکار کنیم؟ زیرا واژه ی حج یکی از فرایض دین اسلام است و فیروز معرب پیروز (هر روزتان نوروز باد / نوروزتان پیروز باد). به هر روی نماد حاجی فیروز چه فرآورده اسلام و چه ایران باشد پیامش انسانی و امروزی نیست. انسانی که شهروند این دهکده زیبای جهان است با حقوقی یکسان و ارزش های یکسان که نباید فرهنگش را فدای فرهنگ ایرانی یا اسلامی کرد.
آیا زمان ان نرسیده است که ما ایرانیان که در طول تاریخ با شعار پندار نیک، گفتارنیک، کردار نیک، و با تکیه بر منشور حقوق بشر وپاسدار زبانمان فردوسی، هویت خود را در برابرهمه توفان ها حفظ کرده ایم و همواره به فرهنگ والای خویش بالیده ایم این ننگ را از پیشانی تاریخ خود پاک کنیم و در پالودگی فرهنگ و آداب و آیین های زیبای خود بکوشیم؟ چرا نباید عمو نوروز را در همان ردای قرمز و سپید با ترانه ای شوق انگیز که پیام آور راستین جشن های نوروزی باشد را جایگزین حاجی فیروز کنیم (در افسانه ها عمو نوروز را نماد نو شدن طبیعت و ارمغان آور شادی و برکت دانسته اند) و عادات و آدابی را که با زمان و شرایط فرهنگی و جهانی هماهنگی ندارد را به گذشته ها بسپاریم؟ مگر نه آنکه زمان همچون رودخانه ایست که درگذرگاه تاریخ عادات و رسوم مذموم و سنت های ضد مردمی را چون شن و سنگریزه های بی ارزش میشوید و به زباله دان تاریح میریزد و تنها دستاوردهای سازنده و انسانی را چون سنگهای صیقل شده ته نشین میکند و به آیندگان تحویل میدهد؟ تا نظر شما وهم میهنان چه باشد!
دکتر رضا باوفا