بازکردن سنجاق قفلی روسری یا کشف حجاب «دختران خیابان انقلاب»
آدم باورش نمیشود وسیلهی به این سادگی، سنجاق قفلی را عرض میکنم، این همه داستان داشته باشد! به بهانه ۲۱ فروردین، روز ثبت شدن این اختراع در تاریخ بشریت نگاهی انداختهایم به داستانهای جالب این وسیله تا ببینیم چه چیزهایی در طول تاریخ به سرش آمده و چه چیزهایی به سر بقیه آورده است!
هدیهای برای خواستگاری از پنلوپه
کسانی که «اودیسه» هومر را خوانده باشند، «پنلوپه» را میشناسند. پنلوپه زنی بسیار زیبا بود که به همسری «ادوسئوس» درآمد اما بعد از مدتی مجبور شد به مدت بیست سال غیبت همسرش را تحمل کند. در این مدت او خواستگاران زیادی پیدا کرد اما هر بار به بهانهای ، از جمله تمام شدن بافت کفن ادیسئوس، آنها را رد میکرد. یکی از خواستگاران سمج پنلوپه، «آنتینوس» بود. آنتینوس به عنوان هدیه برای پنلوپه یک لباس زیبا و دوازده سنجاق قفلی آورد که از طلای خالص ساخته شده بودند و وقتی به لباس وصل میشدند، درخششی شبیه درخشش خورشید به آن میدادند. این شاید اولین نشانه از حضور سنجاق قفلی در ادبیات باشد. اما داستان سنجاق قفلی تازه از اینجا شروع میشود!
آلت قتاله در آتن!
«هرودوت» یکی از معروفترین و قدیمیترین تاریخ نویسهاست. او در نوشتههای خودش به سنجاق قفلیهایی اشاره میکند که زنان آتنی برای محکم کردن تونیکهایشان از آن استفاده میکردند. جالب اینجاست که او اشارهای دارد به قتل یک سرباز به دست زنان عصبانی! این زنان، سرباز را با سنجاق قفلیهایشان کشته بودند! احتمالا به همین دلیل هم بعد از مدتی قانونی وضع شد که پوشیدن تونیک به سبک آتنی را ممنوع کرده بود!
سنجاق قفلی در قرون وسطی
جالب است بدانید واژه لاتین و قدیمی سنجاق قفلی، فیبیولا (Fibula) بوده است و به سنجاق قفلیهایی اطلاق میشده که در قرون وسطی به کار میرفتند. این سنجاقها، نسبت به سنجاقهای صاف عصر نوسنگی و برنز پیشرفتهتر بودند و برای محکم کردن عبا، کلاه و سایر لباسها استفاده میشدند و معمولا از جنس برنز یا آهن ساخته و با مینا، مرجان، جواهرات، شیشه یا حتی استخوان تزئین میشدند. بعدها در قرون وسطی سنجاقها از عاج، طلا، نقره و برنج ساخته شدند و فقط افراد فقیر سراغ سنجاقهای چوبی میرفتند.
والتر هانت، پدر سنجاق قفلی!
تا سال 1849، که والتر هانت، (Walter Hunt) در 53 سالگی، شکل تازهای برای سنجاق قفلیها اختراع کرد، این سوزنها بیآزار نبودند! یعنی ممکن بود توی تن افراد فرو بروند، ضمن اینکه راحت و محکم سر جایشان نمیایستادند.
یک روز که «هانت» فکرش خیلی درگیر 15 دلار بدهیاش به یکی از دوستانش بود، مشغول بازی با تکه سیمی شد که دم دستش بود. در حین همین بازی متوجه شد اگر این سیم سنجاق قفلی باشد و انتهای آن پیچ بخورد و به خودش گیر داده شود، هم مشکل فرو رفتن سنجاق به بدن حل میشود و هم سنجاق دیگر باز نخواهد شد و محکم سر جایش میایستد. او این ایده را، روز دهم آپریل، 21 فروردین سال 1849، برداشت و برای ثبت اختراع برد. دبلیو.آر. گریس (W.R.Grace)، این ایده را از او خرید و در ازایش 400 دلار، معادل یازده هزار دلار امروزی (!)، به او پرداخت کرد. هانت، با فروش این ایده توانست بدهی 15 دلاریاش را پرداخت کند اما این گریس بود که تا آخر عمر از حق ثبت این اختراع استفاده کرد و میلیونر شد. جالب است بدانید هانت، آدم بسیار مهربانی هم بوده است. یکی دیگر از اختراعات او نوعی ماشین دوخت، شبیه ماشین خیاطی بوده است. او این ماشین را به دخترش نشان میدهد و وقتی دخترش میگوید این دستگاه هزاران زن فقیر را که در صنعت پوشاک کار میکنند، بیکار خواهد کرد، هانت از ایدهاش صرف نظر میکند و هرگز آن را به ثبت نمیرساند.
ورود دوباره سنجاق قفلی به زندگی هنری
بعد از اینکه والتر هانت، شکل تازه و امنی برای سنجاق قفلیها تعریف کرد مردم با خیال راحتتری سراغ سنجاق قفلیها رفتند و همین راحتی باعث شکوفایی خلاقیتشان شد. شاید موزیسینهای سبک پانک راک، (Punk Rock) اولین کسانی بودند که از سنجاق قفلی در ساختن استایلشان و حتی به عنوان اکسسوری استفاده کردند. بعد کمکم این وسیله ساده وارد دنیای مد و لباس شد و با کمی تغییر شکل و اضافه کردن زیورآلات به آن، تبدیل به سنجاق سینه و آویز لباس شد. چیزی که امروز هم زیاد میبینیم.
سه میلیون سنجاق در یک روز
امروزه سنجاق قفلیها هنوز هم جایگاه خودشان را حفظ کردهاند و خانهای نیست که در آن سنجاق پیدا نشود. کار تولید این وسیله به جایی رسیده که بعضی از کارخانهها قادرند هر روز ، سه میلیون سنجاق قفلی تولید کنند و به بازار بفرستند. در کنار استفادههای روزمره، هنوز هم فرهنگهایی هستند که روی سنجاق قفلی جور دیگری حساب باز میکنند. مثلا در هندوستان، سنجاق قفلی و سوزنها از نسلی به نسل دیگر میرسند و مادرها سنجاقهایشان را برای دخترانشان به یادگار میگذارند. در اوکراین، و حتی در کشور خودمان، به لباس نوزاد سنجاق زده میشود تا شیاطین از او دور بمانند و در در بعضی کشورهای اروپایی پیدا کردن سنجاق قفلی به عنوان نماد شانس و خوش یمنی شناخته میشود.
و اما پایان داستان پنلوپه
و اما پنلوپه با سنجاق قفلیهایش به کجا رسید؟ پنلوپه اگر زنی پولدوست بود احتمالا با دیدن آن دوازده سنجاق ذوق زده میشد و آنتینوس را به همسری میپذیرفت. ولی او عاشق اودوسئوس بود و منتظر همسرش. برای همین به خواستگارانش گفت هر وقت بافتن کفن شوهرش تمام شود، دوباره ازدواج خواهد کرد. اما دوختن این کفن هیچ وقت تمام نمیشد، چون او هر شب بافتههایش را میشکافت. بعد هم که خواستگاران متوجه حیله او شدند پنلوپه فکر دیگری کرد و از آنها خواست تا کمان اودوسئوس را خم کنند، قرار بود هر کسی توانست این کار را بکند همسر پنلوپه شود اما هیچ کس جز خود اودوسئوس که بعد از بیست سال برگشته و به صورت ناشناس در مسابقه شرکت کرده بود، نتوانست کمان را خم کند. نتیجه این که اودوسئوس به آغوش خانواده برگشت و تمام خواستگاران پنلوپه، از جمله آنتینوس را کشت!