بیا بیا دلبر من، قربان تو شوم، دنیا دو روزه بیا روز مرا شب مکن، ای خورشید من، صبح نوروزه دیدی چطور مانند آب یکسال رفت، سال نو آمد یکسال چنان تند گذشت که انگار همین دیروزه
آی بیا که نوروزه، دنیا دو روزه تا آدم چشمان خود را باز کند می بیند که قد تو کمان و پشت من قوزه
بیا بیا آفتاب پشت کوه رفت، کم کم شب شد بیا بیا ماه از کوه سر برآورد، مهتابی شد چرا اینطور؟ چرا آنطور؟ رسم آن همین است اینگونه که می بینی زمانه سال به سال کهنه و نو شد
آی بیا که نوروزه، دنیا دو روزه ... تا آدمی چشمان خود را باز کند می بیند که قد تو کمان و پشت من قوزه
بیا بیا با هم بریم بند دره یا چهار بالا نگو فردا صبح، فردا صبح دیر است، برخیز و بیا تا همین حالا برویم در آن بند دره، دور از همه، بی همهمه، خرم و خندان دور از شر و غوغای شهر، با شرشر آب بخوابیم
آی بیا که نوروزه، دنیا دو روزه تا آدمی چشمان خود را باز کند می بیند که قد تو کمان و پشت من قوزه