به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۷

«شاه» صدای مردم را شنید، «رضا پهلوی» نه! سیامک نادری

بنظرمن مشکل دراین نیست که رضا پهلوی مشاورین خوبی ندارد. فقدان مشاورین خوب، نمی تواند بعنوان یک «شرط » و یا «شرط تعیین کننده» درمورد ایشان مصداق داشته باشد. سخن این است که آقای رضا پهلوی بالقوه فاقد این پتانسیل برای بدست گرفتن رهبری درصحنه عمل و تشکیل یک جبهه و شورای رهبری  است. خصوصیات و ویژه گی های او قرابت بسیاری با پدر( محمد رضا)  دارد، تا با پدربزرگشان (رضا شاه)، رضا شاه درعمل و پیشبرد کارها بُرش لازمه را  داشت.

این مقاله نگاهی پراتیک  براساس وحدت و تفاهم و نه تضاد و تخاصم، جهت مبرم ترین مسئله مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی یعنی مقولهٔ عام « رهبری» انقلاب است. هدف از آن نه تحلیل شخصت آقای رضا پهلوی، بل اندیشه و عملکرد او درقبال همین امر رهبری و آنچه ازحقیقتی که خواه  و ناخواه پیش روی ما قراردارد.

محمد رضا شاه زمانی صدای  مردم را شنید، که دیگر گلولهٔ بهمنی از توده های مردم ، شتابان از میانه راه گذشته و با  صدای ضعیف و لرزان از وحشت و دیر هنگام شاه  در برابر این بهمن عظیم، غول آسا و مهیب سربرآورده درکف خیابان، نمایان شده و درچنین حتمیّتی  حتّی « مرغ طوفان » هم هرگزنمی توانست دربرابرش مجالی یافته و پایداری کند. اگر محمد رضا شاه یک یا دوسال پیش از این بختیار و ابتکارعمل موجود را به عرصه میدان کشانده بود، «شاید» راه گریزی ازاین نکبت ارتجاع تاریخی پیش رویمان که ریشه های مذهبی عمیقی تنیده شده ای دربطن جامعه داشت، متصوّر می گشت.

شاه زمانی صدای مردم را شنید که برای همگان تداعی  « آوازقو»  و احتضاری چونین  بود( هنگامی که  قو آوازی سرمیدهد در پندار همگان  گویی از سرنشاط و خوشی و سرزندگی است، اما قوها  تنها بهنگام احتضار و مرگ، چُونین  آوازی سرمیدهند).

    اینک مبرم ترین وظیفه ملی و میهنی درشرایط کنونی برچیدن حاکمیّت رژیم جمهوری اسلامی است. مردم به رهبری و تشکل و جبهه ایی  جهت هدایت و پیشبرد امر مبارزه و تحقق آن نیازدارند. در وضعیت کنونی مردم بدنبال آن نیستند که نوع حکومت و رئیس جمهور یا شاه پس ازخلع ید ازرژیم جمهوری اسلامی را انتخاب ویا تعیین کنند. این امر منوط به انتخابات آزاد و آراء مردم  پسا جمهوری اسلامی است.

به همین دلیل با گذشت بیش از یکسال از قیام دی ماه ۹۶ آنچه که تاکنون در پراتیک ملموس صحنه  پیش رو،  وبیان آقای رضا پهلوی مشاهده می کنیم ملاک حقیقت است. و این بوضوح نشانگر آن است که آقای رضا پهلوی صدای مردم را نشنیده و بجای تمرکز براصلی ترین و مبرم ترین وظیفه  روز درشرایط و بزنگاه حسّاس کنونی، و پاسخ و پژواک  صدای مردم، اقدام به تشکیل «پروژه ققنوس» جهت بازسازی دوران « پسا» جمهوری اسلامی است؟.

پروژه ققنوس و هر اقدامی دیگر از این دست ازسوی هرفرد و جریان، جهت بازسازی ایران آینده، امری بغایت مثبت و ارزنده  تلقی می گردد، امّا درشرایطی که هیچ اقدام عملی درجهت مبارزه و خواست مردم صورت نگیرد، پروژه ققنوس برغم اینکه ایده ایی مثبت برای بکارگیری متخصصان است، اما هیچ تغییر و تبدیلی درامرپیشبرد هدف اصلی نداشته و ندارد و چه بسا انرژی لازمه آقای رضا پهلوی صرف همین موضوعی شده است که در اولویَّت بندی، مقوله اول نقشه میسر مبارزه نبوده و نیست. و این مترادف همان نشنیدن صدا و طنین مردم بجان آمده زیر یوغ ستم رژیم آخوندی است. مردمی که جانشان را درکف خیابان گذاشته اند، وعده بازسازی در آینده را  نمی خواهند. این همان فاصله اندیشه و عمل مردم و آقای رضا پهلوی است.

دربهترین حالت پروژه ققنوس آنچنان که درمقاله ای حتّی با نگاه مثبت  آقای کوروش عرفانی{۱} « در حد یک نمایش تبلیغاتی زود گذر» تقلیل می یابد. اگرچه از نظرمن حتّی اگر دوام و قوام نیز بیابد، باید گفت: اینک و امروز، مردم دنبال سُس نیستند، مردم غذا می خواهند، مردم غذای اصلی را ندارند، سُسِ منهای وجود غذای اصلی، نه تنها گرسنگی عظیم مردم را دوا نخواهد کرد بلکه برمشکلات ارگانیزم این اندام واره خواهد افزود.

مردم نیازمند ققنوس رهبری، تشکیل جبهه ایی متحد و متشکل هستند، نه نیازمند ققنوسی برای پسا سرنگونی حاکمیّت ولایت فقیه. مردم نیازمند هدایت رزم سرنگونی هستند و نه بزم وعده بازسازی آینده ایران؟. مردم دنبال رهبری و جبهه ای از رهبران پرچم برافراشته  برای انقلاب هستند و نه بدنبال تعیین رهبر و رئیس جمهور و پادشاهی برای پسا انقلاب؟. و این بمثابه نشنیدن صدا وخواست مردم است.

پروژه ققنوس آخرین پرده از نشنیدن صدای مردم توسط آقای رضا پهلوی برای ارائه برنامه و اقدام به عمل درجهت  سرنگونی رژیم آخوندی و آیینه ایی از نقش وسمت سو و انگیزش های آقای رضا پهلوی درشرایط کنونی و آینده ایران است. و از قضا بسیار طبیعی است که آن روی سکّهٔ بی عملی، بالمال  نیازمند پرکردن و پردازش نمای طرح ققنوس دراین روی سکّه است.
کما اینکه ایشان بکرّات گفته اند:«‌ نقش من هماهنگ کننده است» به عبارتی در رأس همه قرارداشتن، پیش و پس از سرنگونی هم همین نقش را برای خود متصوّر می دانند. و اگرهم متصوّر نمی دانند و خود را کنار می کشند باز هم همین منظور را تداعی میکنند که نقش رهبر و هدایت کننده را برعهده نخواهد گرفت.

اتفاقاً بعکس، آنچه  مردم می خواهند« ققنوس رهبری» است، زیرا در این چهاردهه بدلیل آزمایشی که احزاب، سازمان ها و گروه های سیاسی و در رأس آنها مجاهدین خلق و رجوی بدلیل سازمانیافته ترین نیروی دارای پایگاه اجتماعی و مشروعیت سیاسی پس داده اند، اعتماد و جایگاه مردمی خود را ازدست داده و پس ازاینهمه رنج و خون سرنوشت مردم چیزی جز کف دستان تهی از اپوزیسیون و رهبری و نیروی هدایت کننده، نبوده و نیست. بله، خلاء جایگا ه رهبری و اپوزیسیون و تشتّت و پراکندگی ناشی از آن… همین توصیف« ققنوس رهبری» و برآمدن مجدّد رهبری از خاکستر این چهاردهه،  لازمه همین ضربه به اعتماد مردم و تشتّت بین نیروها و جریان ها  است و دقیقاً « ققنوس رهبری»   به این صفت  معنا ومفهوم می یابد.
مسئولیّت خطیر و اولویت اصلی مردم و میهن درخاکستر به نکبت نشسته، برآمدن «ققنوس رهبری» است. کما اینکه پروژه ققنوس نیز بدون ارتباط با این مقوله، امری مجازی و نمایشی و در بهترین شکل بدلیل عدم شناخت ازشرایط کنونی اقلیمی و مردم میهن، داده های آنها نمی تواند حاوی راه حل های پراتیک پسا سرنگونی باشد. سایرموضعگیری های ایشان نیزهمین را نشان میدهد:

رضا پهلوی در سخنرانی در مؤسسه واشینگتن برای خاور نزدیک{۲} در ۲۴ آذر ۹۷ خطاب به امریکا و اروپا  می گوید:« شما نمی‌توانید بیایید و بگویید می‌خواهیم به مردم ایران کمک کنیم ولی تغییر رژیم نمی‌خواهیم. شما می‌خواهید ما به دموکراسی برسیم وقتی این رژیم بر سر کار است. این تناقض است.»
سخنان او درست است امّا جایی که به عملکرد خود او میرسد، همین تناقض به چشم می خورد.
کما اینکه آقای رضا پهلوی، در جلسه سخنرانی در یکی از اندیشکده‌های آمریکا{۳} گفت:« اگر کشورهای غربی اموال حکومت ایران در خارج از کشور را مصادره کرده و دراختیار نیروهای “دموکرات” قرار دهند بهتر از آن است که آنها را به ایران بفرستند.»

اولویت و الزام اصلی در بُرهه کنونی، نه مصادره اموال رژیم است، و نه چنین امکانی برای دولت های غربی مقدور و میسّر وقابل اجراست، فهم این مسئله درسیاست بین المللی دشوار نیست.

اگر مردم ایران درشرایطی همانند مردم ونزوئلا درکف خیابان حضور داشته  و رهبری مشخصی هم داشتند و رهبری هم مانند خوان‌ گوایدو  پرچم مبارزه را بدست می گرفت و به میان آنان می آمد، «شاید» می توانست چنین پیشنهادی جای طرح داشته باشد. اما چنین پیشنهاد و موضعگیری های زودرس و بلافرجامی، نشان ازعدم پختگی و یا نشانه اقدام بدون چشم انداز همکاری و هماهنگی آتی با سایر گروه ها و شخصیت های میهن و اتکاء به آنها برای تشکیل رهبری مبارزه است.
اگر پروژه ققنوس دربهترین حالت هم به سرانجام رسد، درمثل مناقشه نیست، اما اگر این منار را برداشتیم( ققنوس) آنرا کجا بگذاریم؟ ، «چاه نکنده منار دزدیده».

اگرچه مواضع آقای ایرج مصداقی درباره آقای رضا پهلوی در مصاحبه با میهن تی وی در دو سه ماه پیش را، اصولی و منطقی و کاملاً بجا دیده و خود نیز چنین نظری دارم، اما ایشان درمصاحبه دو هفته پیش گفته بودند:«‌ اشکال رضا پهلوی این است که مشاورین خوبی ندارد.»( چه درگذشته و چه اینک وامروز).

بنظرمن مشکل دراین نیست که رضا پهلوی مشاورین خوبی ندارد. فقدان مشاورین خوب، نمی تواند بعنوان یک «شرط » و یا «شرط تعیین کننده» درمورد ایشان مصداق داشته باشد. سخن این است که آقای رضا پهلوی بالقوه فاقد این پتانسیل برای بدست گرفتن رهبری درصحنه عمل و تشکیل یک جبهه و شورای رهبری  است. خصوصیات و ویژه گی های او قرابت بسیاری با پدر( محمد رضا)  دارد، تا با پدربزرگشان (رضا شاه)، رضا شاه درعمل و پیشبرد کارها بُرش لازمه را  داشت.

هنگامی که درسال ۹۶ در آلبانی برای اولین بارچهره، وبویژه حالت وسخنان« امیرعباس فخرآور» را دریوتیوپ  دیده وشنیدم، درهمان یکی دو دقیقه اوّل دون شأن، فهم  وصداقت انسانی بود که بتوان بیش ازاین چهره وسخنانش را دنبال کرد. برای من نه مضحک وخند دار، بلکه متأسفانه بسیاردردناک بود که درنکبت این چهاردهه، چنین عناصری، بازیافتی درصحنه سیاسی پیدا کرده اند.

مشکل این نیست که رضا پهلوی مشاورین خوبی ندارد،  این مشکل درخود آقای رضاپهلوی است که درسن بالای ۵۰ سالگی ونه جوانی، درکناراین دست افراد قرارمی گیرد، اشکال اصلی نه به مشاورین، بل به خود آقای رضا پهلوی ونگاه و انتخابش برمی گردد. وقتی در دوعکس رضا پهلوی و امیرعباس فخرآور را درکنارهمدیگر دیدم، من به این عنصر بازیافت شده درسیاست به این «گل آلود» امتیاز میدهم.

منبع: پژواک ایران