به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۷

سروش، سرآمد سفسطه، علی ایزدی

«خمینی با سوادترین رهبراین کشور بود، هیچ کس به لحاظ علمی به پای او نمی‌رسد، چون فقیه درجه اول بود، عرفان هم خوانده بود، فلسفه هم خوانده بود.»


نگاهی گذرا به سوابق سخنان سروش، سبب می‌گردد تا سخنرانی اخیر ایشان به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی در کالیفرنیا چندان مایه تحیر و تعجب نگردد.
دکترعبدالکریم سروش در جلسه مذکور صفاتی را به آیت الله خمینی نسبت می‌دهد که دامنه آن ازتحسین تا تقدیس گسترش می‌یابد و البته وجه مشترک مدعای متنوع سروش درباره بنیانگذار جمهوری استبدادی اسلامی، سفسطه‌ای است که بر سخنان سروش سایه افکنده است.
بنظرمی رسد با توجه به تاریخچه اندیشه‌های سروش بیش و پیش ازفیلسوف خواندنش، اورا باید دنباله رو متبحرسوفسطاییانی قلمداد کرد که آغازشان به بیش از ۲۵ قرن پیش بازمی گردد. دراین مجال به برخی از سفسطه‌ها و مغالطات سروش درباره شخصیت خمینی می‌پردازم.
آفتاب دیروز و کیمیای امروز
«خمینی مردمی ترین رهبر درتاریخ این کشور بوده... مردم بهرحال یک چیزی دیده بودند، نشان یک عشقی بود.» اما برای اثبات این مدعا سروش استقبال عظیم از ورود خمینی در۱۲ بهمن ۵۷ و سرانجام بدرقه از ایشان درروز تشییع پیکرش را به عنوان شهود برمی شمارد.
دکترسروش که انواع مغالطه را به خوبی می‌شناسد، دراین سفطه سازی زیرکانه خود به نوعی ازآن که «مغلطه توسل به اکثریت یا توسل به مقبولیت» است، متمسک می‌شود، دراین قسم از مغلطه، فرد مورد پذیرش بودن یک شخص یا شی برای اکثریت یا عموم را دلیل بر صحت آن عنوان می‌کند. این درحالی است که فیلسوفی چون سروش قطعا بر ناآگاهی عده کثیری از مردم که رخ خمینی را در اوان انقلاب در قرص ماه می‌دیدند، وقوف داشت، بنابراین به خوبی می‌توان به برخی از دلایل شیفتگی توده‌ای نسبت به خمینی به راحتی پی برد بدون انکه لزوما آن را موید حقانیت او دانست.
اگرمغالطه را آنگونه که فلاسفه تلقی نموده‌اند، یعنی نتیجه گیری غلط از شروعی درست، تبیین کنیم، اتفاقا سروش با توسل به این سفسطه یا مغلطه است که درمقدمه کتاب ارباب معرفت، نه تنها به تحسین که به تقدیس خمینی می‌پردازد: «کیلد شخصیت او عزت است و گویی خدا در اسم "عزیز" بر او متجلی شده است» (!)
عبدالکریم سروش درحالی اینگونه از خمینی در این اثر در سال ۷۱ ستایش می‌کند که فقط چهارسال از کشتارهولناک زندانیان سیاسی در سال ۶۷ می‌گذرد.
پیش ازآن دکتر سروش درسال ۶۸ به مناسبت درگذشت آیت الله خمینی اورا «آفتاب دیروز و کیمیای امروز» توصیف می‌کند!
سروش درسال ۸۸ دراوج جنبش سبزاذعان می‌کند که: «آیت الله خمینی شخصا آدم خوبی بود.»
جالب تر آنکه در سال ۹۶، ستایش سروش تنها به مرادش خمینی محدود نشده و حتی یارانش را چون او دادگر و دادرس خلق می‌خواند:
«بدون تردید آیت الله خمینی و یاران او خادمان مملکت بودند و در کمال شجاعت، شهامت و شرافت به داد مردم رسیدند.»!
درنظر گرفتن این سوابق ستایش‌های سروش ازخمینی، باعث می‌شود تا درک آسانتری درچرایی سخنان سخیف سروش که اخیرادرکالیفرنیا ایراد شده، داشته باشیم.
از شاه جاهل تا شیخ عالم!
دکترسروش در سخنرانی اخیر ضمن پرداختن به بعد معنوی شخصیت آیت الله خمینی و توصیف او به برخورداری از حسناتی چون شهامت و شرافت، به جایگاه علمی او می‌پردازد، بدیهی است که سروش باید پدیده شوم انقلاب فرهنگی که در دوران خمینی و البته عاملیت خود او صورت می‌گیرد را نادیده انگارد تا این بار از مردمی ترین رهبر ایران، عالمی بی همتا بسازد. آنجا که می‌گوید:
«خمینی با سوادترین رهبراین کشوربود، هیچ کس به لحاظ علمی به پای او نمی‌رسد، چون فقیه درجه اول بود، عرفان هم خوانده بود، فلسفه هم خوانده بود.»
عبدالکریم سروش درحالی خمینی را فقیه الفقهاء قلمداد می‌کند که گویی فراموش کرده که خود وی در گوشه‌ای از نظراتش درباره کلام وحی نبودن قرآن در سال‌های اخیر، درجایی برای اثبات جهل یا بی توجهی فقها نسبت به قرآن این فتوای خود خمینی را برای مثال به سخره گرفته که گفته بود می‌شود با زن فاحشه ازدواج کرد. حال چگونه است که سروش امروز در آمریکا، در اثبات درجه برتر فقهی خمینی این استهزاء گذشته خویش را نادیده می‌گیرد؟! اگرچه این فتوای خمینی و برخی مراجع دیگر تقلید درباره اجازه ازدواج با زن زناکار در شرایط خاص، اتفاقا نظر حق و درستی است و نقد سروش نابجا.
سروش در اثبات علم نامنتهای آیت الله خمینی در قیاسی غلط تلاش می‌کند تا ﻣﺣﻣﺩرضا شاه ایران را تقریبا تا حد یک فرد بی سواد تحقیرنماید، وقتی اذعان می‌کند:
«شاه ما حداکثریک دیپلم داشت، اگرداشت من خبرندارم، سوادی نداشت.»
اگرچه برخورداری از مدارج آکادمیک لزوما تعیین کننده عالم یا با سواد بودن کسی نیست، اما قطعا سروش به این امر بدیهی واقف است که آخرین شاه ما پس از پنج سال تحصیل متوسطه در مدرسه بسیار معتبر له روزه سوئیس، ظاهرأ قبل از اخذ دیپلم متوسطه بنا به اقتضای سیاسی و درخواست پدرش به ایران باز می‌گردد و تحصیل در دانشکده افسری را با درجه ستوان دومی به پایان می‌رساند. قطعأ دکترسروش به این امر واقف است که فارغ التحصیلان دانشکده‌های افسری از مدرک حداقل فوق دیپلم تا لیسانس برخوردارمی شوند، اما گویا با نادیده گرفتن این مهم و مقایسه مغالطه آمیز، این مرید خمینی می‌خواهد جایگاه علمی مراد خویش را نیزاستثنایی بنماید تا همچنان خمینی را در منزلت چندگانه کاریزمایی که دراوان انقلاب ایران داشت حفظ نماید.
ازدیو دیکتاتوری تا فرشته دموکراسی
سروش خمینی را صرفا دارای وجوه ممتازعلمی و اخلاقی دراوج نمی‌بیند، بلکه شخصیت او را به بعد دیگری آراسته می‌کند که قطعا نسبت به خصایص دیگرخمینی بیشتر از واقعیت به دوراست، وقتی که در همین سخنرانی جنجال برانگیز اخیرخویش اضافه می‌نماید که:
«درتاریخ ما آقای خمینی یک نمونه بی نظیر در حکومت داری است، اختناق و خفقانی در زمان شاه بود که کسی جرات سخن گفتن نداشت...»
در این مجال نگارنده قصد محاجه با این ادعای اغراق آمیز دوسویه سروش را ندارد اما برای اثبات ناباوری خود شخص سروش به مدعایش اشاراتی به سخنان اخیرش می‌نماید.
دکترسروش در برنامه اخیر پرگاربی بی سی به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی، ضمن یادآوری این نظر آنتونیو گرامشی فیلسوف و مغز متفکر کمونیست ایتالیا در دوره فاشیسم موسولینی که «برای پی بردن به ماهیت یک حکومت باید زندان‌های آن را شناخت» اشاره‌ای دارد به شکنجه دهشت بار چند سال پیش یکی از بستگانش در زندانی در ایران و بیان که این نکته که یکی از مسئولین جمهوری اسلامی در پاسخ پیگیری او، ضمن تایید وقوع آن اذعان می‌کند که این شکنجه گران اسرائیلی‌اند که در زندان‌های ایران عهده دار این امرند! که البته آنگاه خود سروش ازآن به عنوان دردی جانکاه درحکومت اسلامی یاد می‌کند!
با درنظرگرفتن اموری از این دست، کشتاردهشتناک رژیم ولایت فقیه به ویژه درتابستان ۶۷، جنایت قتل‌های زنجیره‌ای، سوابق دلخراش کهریزک در جریان جنبش سبز و پیش از همه اینها اصرار بر ادامه جنگ با عراق که چنانچه بتوانیم بپذیریم که با نظر مستقیم آقای خمینی نبوده، اما دست کم به امر همان یاران او بوده که سروش آنهارا نیزچون مریدش بی غل وغش خوانده، آنگاه چگونه سروش فیلسوف می‌تواند جرات این ادعا را داشته باشد که خمینی را حاکمی بی همتا جلوه دهد!؟
دکترسروش با کدام ساز سفسطه می‌تواند اختناق زمان شاه را با دوره شیخ مقایسه نماید؟ آیا در پرونده قریب به چهاردهه حکومت ﻣﺣﻣﺩ رضا پهلوی و چهل ساله پساخمینی که مقطعی زمانی حدودا یکسانی در تاریخ ماست، جمهوری اسلامی انصافا در جنایت و سبعیت حکومت شاه به اصطلاح سفاک را روسفید ننموده است؟
نکته صرفا در شدت یا فزونی و سبعیت ستم شیخ نسبت به شاه نیست بلکه بطوریکه سروش بهتر می داند عمامه و عبا از ابزار مذهب و الوهیت برای تزیین و توجیه ظلم بر مردم و سلب آزادی آنان بهره گرفت، آنچه که تاج و تخت طبعا و ماهیتأ نمی‌توانست ازآن برخوردار باشد. به عبارت دیگر سروش فیلسوف به این امر بدیهی واقف است که هیچ اختناق یا استبدادی از اولیگارشی دهشت بارتر نیست هرچند که سروش سوفسطایی برای توجیه آن تلاش نماید، چه تقلا یا تزویر از این پلشت تر که نادرشاه را صرفا به قلدری متصف نماید و خمینی را به شجاعت یا شهامت؟
بی اختیاری درانتخاب خمینی یا رای با ارادت به او؟
«اگرفرض کنیم هیچ اختیاری نداشته باشیم که یا شاه را انتخاب کنیم یا آقای خمینی را بنده صد درصد آقای خمینی را انتخاب می‌کنم.»
این سفسطه سروش را که ازآن تزویر دموکرات و روشنفکر بودن استشمام می‌شود این گونه می‌توان به چالش کشید که: آقای دکترسروش شما که خمینی را دست کم در سه بعد اخلاق (شهامت وشجاعت)، علم و فقه یا اجتهاد (که لازمه‌اش عدالت پیشه بودن است) و حکومت داری در تاریخ بی نظیروسرآمد می‌دانید، اصولا چرا باید به گزینه‌ای دیگراندک توجه‌ای داشته باشید تا آن گونه که مدعی می‌شوید صرفا در شرایط فقدان آزادی عمل (به فرض آنکه اختیاری در انتخاب نباشد) بین او و هرکس دیگر، به او رای دهید؟ به بیان دیگر مگر در اندیشه شما، مادر گیتی دگربار توان زایش اسطوره و اسوه‌ای چون خمینی را خواهد داشت که شخص شما حتی در حالت مختار بودن او را بر خمینی ترجیح دهد؟ همانی که با حکومت داری بی همتای خویش نه تنها سبب شد که روشنفکرانی چون شما آواره غربت باشند و فرارمغزها به یکی ازجدی ترین معضلات بعد از انقلاب تبدیل شود، بلکه سونامی مهاجرت میلیونی مردم عزیزمان را شاهد باشیم، آنچه که البته ﻣﺣﻣﺩ رضا شاه سفاک عملا از انجامش عاجز بود، لابد ازاین روست که از نظر شما در تاریخ شاه هماره اهریمن خواهد ماند و خمینی اهورا!
آقای سروش که قریب یک دهه در خدمت خمینی بوده‌اید، خود حقیقی‌تان را به ما بنمایید، آیا اقرار شما را باید باورداشته باشیم یا انکارتان؟ فلسفه یا سفسطه‌تان؟

ازفلسفه تا سفسطه یک عمر دویدم
آخر نه به اقرار رسیدم، نه به انکار
*
در وقت قنوتم به کف آیینه گرفتم
جز رنگ ریا هیچ به رخسار ندیدم
*
(با تلخیص و تصرف از فاضل نظری)


منبع: گویا