به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۷

طنزی تلخ از: پروین باوفا

    بنی آدم  
  درآخرین نشست سازمان ملل نامتحد که با هم یاری سازمان جهانی بی حقوق بشردر شیراز و به رهبری ژرژ بوش برگذار شد. پس از روزها جرو بحث و توهین و افترا و رو کم کنی، سرانجام، 
با پیشنهاد محمود احمدی نژاد، مبتنی بر اهدای کتیبه ای جهت سپاسداشت همه ی خدمات انسانی بوش که در راه ویرانگری عراق و کشت و کشتار و  خونریزی بی امان  مردم  آن دیار وسر به  نیست کردن سربازهای به زور از جان گذشته آمریکایی از هیچ کوششی فروگذارنکرده است، 

نه تنها موافقت شد که با استقبال  پرشور نشستگان و تحسین ایستادگان نیز مواجه گردید.  بویژه که این پیشنهاد، نخست از جهان غیب و ازجانب سعدی شیرین سخن که کامش از خودکامگی رهبران ایران وآمریکا سخت تلخ است ،به یکی از پیشگویان آمریکایی که در رکاب رهبر خویش  درسرزمین گل و بلبل به دنبال سنبل می گشت، داده شد.  

سعدی شکر سخن با فریادهای جان خراش بر این پیشگو ظاهر شد و  فرمود  لطفا به بوش بگویید هرچه زودتر شعر مرا از سر در سازمان ملل پایین کشیده و شعر پروین باوفا را که  در کتیبه ی اهدایی حک شده  به سر در سازمان پر ملل بیاویزد. در ضمن  به همه ی شرکت کنندگان این نشست حالی کنید  که من حرفم را قرن هاست که  پس گرفته ام و از آنچه گفته ام سخت پشیمانم.  
اما هرچه در آسمان و زیر زمین فریاد می کشم هیچکس صدای مرا نمی شنود. (که البته تقصیری هم ندارند زیرا که در همهمه ی جنگ و بمب و خمپاره و شکنجه، وصدای ناهنجارخوانندگان ریزو درشت، شنیدن صدای شاعرانه بسیارمشکل است) . 

اما  حال که  رهبر بزرگ جهان بوش میهمان شهرماست از او بخواهید که جای تقویت قوه ی بویایی که به بوی نفت بخصوص حساسیت دارد، گوش هایش را باز کند و اگر ناله های مادران داغ دیده  و زخمی های عراق و سربازان  جوانمرگ شده ی آمریکا و اروپا را نمی شنود و چشم های ریزش را بر پناهگاه بن لادن بسته است، پیام مرا دریابد و به احترام دوستی و علاقه ای وافری که به محمود احمدی نژاد دارد،  این هدیه را از دست محمود بگیرد و دست او را پس نزند،  که اگر بزند انگار تو گوش ملت ایران زده است.
 از قول من به پروین باوفا هم سلام برسانید و بگویید، اگر در اشعار و نوشته هایم به مقام  زن آنگونه که شایسته و بایسته بود نپرداختم،  تو به جای من پرداخته ای که امیدوارم پس از مرگت از کرده خود پشیمان نشوی که فریادت را هیچکس نخواهد شنید.  
زمانی که پیام سعدی از طریق پیشگویی که دررکاب بوش پای می کوبید به پروین باوفا در آمریکا رسید. پس از شوق و شعف ناشی از مهر سعدی، گفت ایکاش من هم در این نشست و برخاست شرکت می کردم وبا زبان خود از او تشکر میکردم و  به او می گفتم  بزرگ نازنین تو پس از سفر آخرت  از گفته های راستین ات پشیمان شده ای، من هنوز زنده و از شکرهایی که در غربت تلخ بلعیده ام پشیمانم. زیرا که تجربه به من آموخت، بزرگترین دشمن زن ایرانی (البته ناب و نادرش) زن ایرانی است و هر آتشی که بر می خیزد اگر به عمق  ماجرا پی ببری ، دست زنی را خواهی یافت  که با فندک سیگارش آتش بازی می کند. همان  زنانی که برایشان سینه سپرکردم و به خاطر دفاع از حقوقشان، نه تنها نامم دربالای  لیست سیاه ساواما جا خوش کرده، آثارم ضبط و مهر وموم شده، و داغ دیدار وطن نیز بر دلم  مانده،  بزرگترین لطمه ی هنری و مالی و احساسی راهم این زنان  به من وارد کرده، حق مرا بالا کشیده  و می کشند و  اشعارمرا هنوز که هنوز به هم پاس می دهند، در جیب های خود را دوخته  و از کیسه ی خلیفه می بخشند.  
به سعدی می گفتم اگر تجربه ی امروز را داشتم  بی گمان  از  نزول وحی  برای آفرینش سرود حقوق بشر نیز پیشگیری می کردم. همان سرودی که  سازمان جهانی بی حقوق بشر در وین از آن تقدیر کرد.  که پس از کلی سرمایه گذاری عشقی و مالی و زمانی تازه  می بایست  با  تهدید های  رفسنجانی و دارو دسته اش  به خاطر اشاره به (دین بهایی) در سرود، می ساختم و جان خود و عزیزانم را از خطر حفظ می کردم.

سعدی عزیز بازهم از افتخاری که به من داده ای ممنونم و خواهش می کنم از این که در گلستان و بوستانت به زنان مقام باغبانی نداده ای و اگر داده ای باغچه بانی داده ای زیاد احساس گناه نکنی.  

فکر نمی کنم فرصت دیداری با تو وایران در این جهان باشد، من که ممنوع الورودم و تو  ممنوع الحضور،  اما تا چشم به هم بزنی من هم خواهم رسید و پس از جا افتادن و  دید و بازدید از عزیزان مقیم آن جهان ، یک ای میل برایت میفرستم تا اگرشد درآن جهان یک نشستی بگذاریم،  

از کورش هم خواهیم خواست اگر فرصت داشت و از منشورش پشیمان شده بود در این نشست شرکت کند تا درمورد شعر و شعورو منشورباهم  گپ وگفتی داشته باشیم . شاید بتوانیم لااقل تاثیری در فضای آن جهان بگذاریم.

پروین باوفا، جون 2002 

                                                                             متن کتیبه


بنی آدم اعضای یک پیکراند         که در آفرینش با هم دشمن اند
چوعضوی بدرد آورد روزگار        دگرعضوها کنند شکرپرودگار
تو کز محنت دیگران بی غمی       مکن غم یقین دان که تو آدمی 
چنین گفت لادن درگوش بوش       که در کشتن امت ما بکوش 
تو قوم مرا کش و من قوم تو        با مال عراقی بخر کاخ نو
توچون شیفته ی فتنه و آتشی       سپردی بفرزند من داعشی
ببرند سرها به خاک عراق           که کردها بمیرند ز درد فراق 
چوغاراست جای من بی وطن       نشاید که باشد سری بر بدن 
مزن سعدیا بیش از اینم تشر       سپید کرده ارروی دیورا بشر 
پروین باوفا، جون 2002