نگاه کن، نگاه کن، ببین بهار میرسد
پروین باوفا
ببین بهار، زماورای قله های پرسحاب،
چه پرشتاب، بسوی آشنای خویش آفتاب میدود
نگاه کن.. ببین بهار میرسد
ببین بهار، نشسته برحبابهای جویبار،
زلابلای کوهسارو چشمه سار،
چه بیقرار، ازآن دیار به این دیار بازکوچ میکند
ببین، ببین، چگونه دامن بهار
طراوت تمام فصل خویش را، به زلف خاک میزند،
به فرق لخت شاخه ها، شکوفه تاج اطلسی،
زنرگس و بنفشه و زیاس و لاله مینهد
و با دم نسیم خویش، شمیم گرم زندگی،
به پیکر سپید و سرد کوه و دشت می پراکند
ببین بهار میرسد،
ببین بهار با هزار نقش و نگار میرسد
که کلبه ی دل مرا چو باغ و بوستان کند
دلم دوباره می تپد، دلم دوباره می تپد،
و با ترنم نسیم، پرنده خیال من، بسوی قله های عشق
چه عاشقانه میپرد
ببین .. ببین تو جاودانه میهنم، دلم دوباره در بهار،
برای بوی خاک تو چه کودکانه می تپد.
1987 پروین باوفا: ازکتاب (حجاب نور)
"ببین بهار میرسد"
نگاه کن، نگاه کن، ببین بهار
میرسدببین بهار، زماورای قله های پرسحاب،
چه پرشتاب، بسوی آشنای خویش آفتاب میدود
نگاه کن.. ببین بهار میرسد
ببین بهار، نشسته برحبابهای جویبار،
زلابلای کوهسارو چشمه سار،
چه بیقرار، ازآن دیار به این دیار بازکوچ میکند
ببین، ببین، چگونه دامن بهار
طراوت تمام فصل خویش را، به زلف خاک میزند،
به فرق لخت شاخه ها، شکوفه تاج اطلسی،
زنرگس و بنفشه و زیاس و لاله مینهد
و با دم نسیم خویش، شمیم گرم زندگی،
به پیکر سپید و سرد کوه و دشت می پراکند
ببین بهار میرسد،
ببین بهار با هزار نقش و نگار میرسد
که کلبه ی دل مرا چو باغ و بوستان کند
دلم دوباره می تپد، دلم دوباره می تپد،
و با ترنم نسیم، پرنده خیال من، بسوی قله های عشق
چه عاشقانه میپرد
ببین .. ببین تو جاودانه میهنم، دلم دوباره در بهار،
برای بوی خاک تو چه کودکانه می تپد.
1987 پروین باوفا: ازکتاب (حجاب نور)