به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، دی ۲۹، ۱۳۹۰

حسن بهگر
چرا مسئولیت نمی پذیریم؟


این روها به هر کس بربخورید (بخصوص اگر مختصری هم فعالیت سیاسی داشته باشید)، فوراً از شما می پرسد:
جمهوری اسلامی کی می رود؟ گویی همه فقط و فقط فعالان سیاسی را ملزم به پاسخ می دانند. انگار کار سیاسی کاری است که فقط یک عده ی معین باید بکنند و مسئولیت همه چیزش هم برعهده ی همانهاست.
کسی فکر نمی کند از خودش بپرسد که من برای رفتن اینها چه کرده ام؟
اصلاً مسئولیت خود من در این میان چیست؟ 
اگر شما این سؤال ها را طرح بکنید نوبت مغلطه می شود، هرکی چیزی می گوید، عذری می آورد و داستانی می سازد و برای این که مسئولیت امروز خود را لوث کند از چندین سال پیش شروع می کند: مگر ما آوردیم که ما ببریم؟
- هر کس آورده خودش ببرد...
جوان ها که جوانند و می گویند ما به دنیا نیامده بودیم، سن و سال دارها می گویند تقصیر ما نبود، روشنفکران، سیاسیان... و خلاصه دیگران کردند. پس که به خیابان آمد؟ که رأی داد؟ همه می گویند من نبودم.
همین هموطنان ساکن خارج هرسال به کشور بلازده خود سفر می کنند و و با نگاهی توریستی به اوضاع و احوال می نگرند و با دلار و یوروی در جیب به هموطنان خود فخر می فروشند. وقتی هم برگشتند از ارزانی خدمات دندانپزشکی و جراحی زیبایی تا خرید عینک و ... سخن می گویند و عملاً کمال استفاده را از وضع موجود می برند و البته فراموش نمی کنند به «سیاسیون» فحش و ناسزا نثار کنند که اینها ما را بدبخت کردند و حالا هیچ کار نمی کنند!
با چنین بی مسئولیتی است که جو بی اعتمادی و بی تفاوتی بوجود آمده و نقش خارجی هر روز پررنگ تر گشته است. مردم باید بدانند که اگر خودشان کاری نکنند خارجی می کند، فایده اش را هم خارجی می برد. همه از دخالت خارجی می نالند و مسئولیت هر چه را که نمی خواهند بپذیرند به خارجی حواله می دهند و در عمل فقط برای اینکه باری کوچک را از دوش خود بردارند اختیار را در عمل به دست خارجی ها می دهند تا بعد دوباره بنشینند و از دستشان بنالند.
البته باور به دخالت خارجی در ایران سابقهُ قدیم دارد و به قرن نوزدهم بازمی گردد، آن زمان صحبت از روسوفیل و آنگلوفیل و... می کردند. مردم سالیان سال از دست این دخالت نالیدند ولی امروز از یک طرف با بی عملی و از سوی دیگر با دل دادن به تبلیغات «بشردوستانه» که حجاب هواداری از آمریکا و اسرائیل شده، دوباره خام همان سیاست شده اند. تاثیر این فکر بر مردم در درجه اول غیر فعال کردن آنها و پایین آوردن درجه ی اخلاقی آنهاست . واقعاً آن جا که قرار است دیگری با یک قدرت مافوق بیاید و کاری بکند مردم چرا زحمت بکشند؟
از یک طرف تنبلی، از یک طرف دغلی، هر دو مکمل هم.
باید از مردم خواست تا به وقایع لیبی و مصر و عراق و افغانستان نظر کنند تا بدانند که هیچ یک از دخالت های خارجی به دموکراسی نیانجامیده که هیچ، بجز ویرانی و کشتار نتیجه ی دیگری نداده است. اگر می خواهید از این تنگنا بیرون بیایید باید خودتان دست به کار شوید. با ارجاع به انقلاب و انگشت نهادن بر خبط و خطای سیاسیان آن دوره نمی وان کار سیاسی را از اصل بی ارج جلوه داد و از خود سلب مسئولیت کرد.
امروز ما درگیر حکومتی مرتجع و خونخوار هستیم، زمانی «هابس» در مورد افتادن حکومت به دست یک ابله تهی مغز یا یک جانی که بتواند کشوری را به آتش بکشد، هشدار داده بود. حالا به رأی العین می بینیم که خمینی چه به سر کشور آورده است. کوشش برای جا انداختن اعتقادات منسوخ و تهی تبدیل به جوک و اسباب مسخره شده است ؛ دیگر همه می دانند تصور این که کشور را می توان به جای خرد و منطق با روایات مذهبی و سنت اداره کرد به بن بست رسیده است . ولی از آنجا که رژیم نمی تواند اساساً تغییر مسیر بدهد، خود را با کجدار و مریز نگاه داشته و هی یک گوشه ی کار را بزک می کند که بر عمر خود بیافزاید.
وقتی ما در خارج که از فشارهای حکومت استبدادی خبری نیست کاری نمی کنیم چه توقعی از مردم داخل داریم ؟
آیا توانسته ایم یک چاپخانه برای چند گروه سیاسی راه بیاندازیم .چرا پرشنونده ترین رادیوها و پربیننده ترین تلویزیون ها همانهایی است که خارجی ها راه انداخته اند؟
تکلیف اینها که روشن است، بقیه چکار کرده اند؟
آیا ثروتمندان ما که تعدادشان هم درخارج کم نیست به یک گروه سیاسی کمک کرده اند؟ پول دادن فقط به آخوندها درست بود؟ اگر گروه های سیاسی از سوی مردم تغذیه نشوند از کجا بیاورند کار کنند؟ این بی اعتنایی در حکم سوق دادنشان به دامان بیگانه نیست؟
از جاکندن رژیم کوشش همگانی و همدلی اکثریت ایرانیان لازم است و هیچ حزب و گروه و دسته ای یک تنه توان بپایان بردن این مصاف را ندارد. کیست نداند فاتحه ی سلطنت و حکومت مذهبی ( نوع جمهوری اسلامی و ملی مذهبی و مجاهدینی آن تفاوتی با هم ندارند) خوانده شده ولی همهُ گروه ها به مدد امکانات و رسانه ها و در حقیقت پولی که در اختیار دارند خود را مطرح می کنند و تظاهر به زنده بودن می کنند. ظاهراً فقط آمریکایی ها از یک سو و رفسنجانی از سوی دیگر حاضرند برای تغییر در ایران پول خرج کنند. از بین همه ی اینهایی که خواستار دمکراسی هستند کسی زحمتی به خود نمی دهد و دستی در جیب نمی کند. هر جا نگاه می کنید فقط هوچیگری است به ضرب پول، آنهم برای حرف هایی که مردم ایران کوچکترین عنایتی به آنها ندارند. چرا صدای حقیقی ملت ایران، صدای ایرانیان مستقل و دموکرات شنیده نمی شود؟ باز هم می گویم، اگر خودمان زحمت نکشیم و پول خرج نکنیم، بقیه می کنند و میوه اش را هم می چینند. باز علی می ماند و حوضش، روز از نو و روزی از نو: تقصیر ما نبود، هرکس آورده خودش ببرد، و باز منتظر اینکه خارجی برایمان تصمیم بگیرد و ما هم بنشینیم و غر بزنیم.

منبع: سایت ایران لیبرال