به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، دی ۲۹، ۱۳۹۰

ویدا فرهودی
زن

من زنم آن صدا ترین حنجره ی زمانه ها
پنجره ای بسته در آن سرخ ترین ترانه ها

لیلی ام و ز عطر من، بوی جنون دهد جهان
تا که زمین ِتشنه را پر کنم از جوانه ها
گرمی ِ مهر بانی ام، گربـدَود به پیکرت
سر کشدت ز پا و سر، تا به ابد زبانه ها!


آرش و کاوه می شوی، پرده ی یاوه می دری
کی برسد به گـَرد تو، کــُهنگی ِ بهانه ها ؟


* * *


شرقی سرکشم ام، ببین، رغم ِریای زُهد ودین
خامه به دست می دهــم، خاتمه بر فسانه ها


شاهد جاودانه ام، نیک و بد ِ وجود را
زشتی تو کنم عیان ، با مدد ِ نشانه ها:


سنگ زنی به مادران، جامه دری ز دختران
با تو، نه بانگ خنده ای، سر بکشد ز خانه ها


عشوه و ناز من مبین، گربرسم به مرزکـین
شعر دهد به واژه ام، وسعت ِ بیکرانه ها


نعره شود نوای من، کینه شود صفای من
رعد خروش من دَرَد، شیهه ی تازیانه ها

من زنم از حضور من، بود و نبود ِ روح و تن
شاعر زندگانیم ، با غـــــزل و ترانه ها...


ویدا فرهودی