با نگاهی به یک آوند سیمین دوره ساسانی
پژوهش: شاهین سپنتا
حاجی فیروز یکی از چهره های دوست داشتنی و شیرین بهاری است که آمدنش نوید بخش نوروز است. همه از شوخی های او در کوچه و خیابان خوشحال می شوند اما کسی نمی داند او از کدام راه دور می آید و در طول یکسال گذشته کجا بوده است؟ کسی نمی داند که حاجی فیروز کیست و از چه زمانی پای او به آیین های نوروزی ایرانیان باز شد؟ چرا صورتش سیاه و تن پوش او سرخ است و ترانه های شادمانه می خواند؟ و چرا او را حاجی می نامند؟
نگارنده، در این نوشتار می کوشد تا با بازخوانی دیدگاههای پیشین، از جمله استوره تموز و نگاهی تازه به یک آوند سیمین دوره ساسانی که در موزه آرمیتاژ سن پترزبورگ روسیه نگهداری می شود، پاسخی برای این پرسش ها بیابد.
دکتر مهرداد بهار، برای نخستین بار حدس زده بود که حاجی فیروز بازمانده از شخصیت استوره ای ایزد میرنده است و چهره سیاه او نماد بازگشت از جهان رفتگان و تن پوش سرخ او نیز نماد خون سرخ و زندگی دوباره اش و شادی او از زایش دوباره است که با خود رویش و سرزندگی می آورد.
دکتر شیدا جلیلوند نیز به هنگام پژوهش در استورههای میانرودان با بررسی لوح اکدی فرود «ایشتر» به زمین، به نکته ای رسید که دیدگاه مهرداد بهار را تائید میکرد. در این استورهها «ایشتر» ایزدبانوی باروری و زایش به جهان زیرین سفر می کند و برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فرو شدن ایشتر، زایش و باروری بر زمین باز میایستد. ایزدان در اندیشه چاره جویی بر می آیند و سرانجام موفق می شوند آب زندگی را به دست آوردند و بر ایشتر بپاشند. اما طبق قانون جهان زیرین، ایشتر باید جانشینی برگزیند تا جای خود به جهان زیرین بفرستد. ایشتر، همسر خود دوموزی را بر می گزیند؛ جامه سرخ به تن دوموزی می کنند، روغن خوشبو به تنش می مالند، نی لاجورد نشان به دستش می دهند و او را به جهان زیرین می کشانند. دوموزی ایزد گیاهی است که با رفتنش به جهان زیرین، گیاهان خشک می شوند. پس چاره چیست؟
خواهر دوموزی نیمی از سال را به جای برادرش در جهان زیرین به سر می برد تا برادرش به روی زمین بازآید و گیاهان جان بگیرند. فراآمدن دو موزی و رویش گیاهان هم زمان با فرارسیدن بهار است. در آن هنگام که دوموزی به همراه درگذشتگان می آید، سال نو آغاز میشود.
از دیدگاه شیدا جلیلوند، همه این موارد تاییدی است بر نظر مهرداد بهار. دکتر کتایون مزداپور استاد زبان های باستانی و استوره شناس نیز تاکید می کند که زنده یاد مهرداد بهار سال ها پیش حدس زده بود سیاهی صورت حاجی فیروز به دلیل بازگشت او از سرزمین رفتگان است و شیدا جلیل وند که روی لوح اکدی فرود ایشتر به زمین کار می کرد، به نکته تازه ای پی برد که حدس دکتر بهار و ارتباط داستان بنیادین ازدواج مقدس با نوروز و حاجی فیروز را تایید می کند.
دوموزی را بیشتر بشناسیم
دوموزی همان «تموز» است و تموز ایزد «بهاران»، «رستنی ها» و «گله ها» در استورهای سومری ـ بابلی در "میان رودان" بوده است که در صورت هـای نخستین به شکل «دموـ زید»، و یا «دوئوزی»، ثبت شده است و پرستش آن به تدریج تا عیلام، بابل، آشور، فلسطین و فنیقیه گسترش یافت.
تموز همچنین نام نخستین ماه تابستان در گاه شماریهای رایج در سوریه، میان رودان، آسیای صغیر و فلسطین از دوران باستان تا به امروز بوده است. در تمدن های میان رودان، جابجایی ماه تموز در فصل تابستان به دلیل برقراری کبیسه ماه سیزدهم در سال، موجب شده است که برخی ماه تموز را نخستین ماه تابستان و برخی دیگر دومین ماه این فصل بدانند و با شروع سال در فصل پاییز و احتساب ماه تشری به عنوان نخستین ماه سال، تموز دهمین ماه سال می شد و با شروع سال در فصل بهار و احتساب ماه نیسان به عنوان نخستین ماه سال، تموز چهارمین ماه سال می شد که در هر دو حالت تقریباً مقارن اولین ماه تابستان بود و در ادب فارسی نیز تموز مجازاً برای گرما تابستان به کار برده می شود
استوره بابلی دوموزی (شامل بیماری و مرگ تموز، اسارت و انزوای او در زیر زمین، رستاخیز و دوره زندگی دوباره او)، پژمردگی گیاهان و رستنی ها در پاییز، نابودی آنها در زمستان، رستاخیز طبیعت در بهار و دوره بالندگی رستنی ها را در تابستان تداعی می کند. در این استوره ها "دوموزی" یار و همسر «ننا» ایزدبانوی باروری به شمار می رود.
در استوره، دوموزی در اول نیسان یا اولین روز بهار با شادمانی به زندگی بر می گردد و زمان مرگ او هنگامی است که خدای خورشید به اوج قدرت خود می رسد، یعنی در انقلاب تابستانی و از شدت گرما. در حالی که برخی منابع مرگ او را در فصل پاییز، هم زمان با پژمردن رستنی ها نوشته اند.
آیا ایرانیان دوموزی را می شناختند؟
برخی از پژوهشگران بر این باورند که بازخوانی متن اکدی مرتبط با دوموزی و شباهت های بین او و حاجی فیروز برای هم ریشه دانستن این دو کافی نیست؛ مگر این که شواهد و مستنداتی به عنوان حلقه مفقوده یافت شود که نشان دهد باور به استوره دوموزی در دوره های مختلف تاریخی کم و بیش در میان ایرانیان وجود داشته و با دگرگونی هایی به دوران ما رسیده است.
به باور نگارنده، بررسی نگاره یک آوند دوره ساسانی1 که در موزه آرمیتاژ روسیه نگهداری می شود، نشان می دهد که به احتمال زیاد این آوند با تاثیر از استوره تموز و در آستانه نوروز ساخته شده است.
در این بشقاب، فردی را می بینیم که دست و صورتی سیاه دارد و سوار بر موجودی خیالی و بالدار است و نوعی ساز بادی که شباهت بسیار زیادی به سُرنا دارد، می نوازد. در اطراف او گیاهان ( 3 گیاه) در حال جوانه زدن و رویش از خاک هستند و دو ماهی نیز در درون آب پیش روی او دیده می شوند. نگارنده گمان دارد که این نقش مربوط به دوموزی است و به این ترتیب در می یابیم که استوره دوموزی دست کم تا دوره ساسانی در ایران نیز شناخته می شده است و همه ساله بهار طبیعت و گرم شدن زمین برای ایرانیان یادآور استوره دوموزی بوده است.
در توضیح و تفسیر این نقش می توان گفت:
1- دست و روی نوازنده سیاه است همان گونه که می دانیم دوموزی هم با روی سیاه به روی زمین می آید.
2- نوازنده همچون دوموزی، سازی بادی می نوازد و ساز او همانند سُرناست (سرنای بلند) که نشان می دهد سرنانوازی در ایران و به هنگام بهار از پیشنیه دیرینه ای برخوردار است2.
اکنون نیز پس از سده ها نوای آغاز سال نو با سُرنا در دستگاه موسیقی "چهارگاه" نواخته می شود و نوای سرنای نوروز برای ایرانیان و به ویژه هنگام تحویل سال نوایی آشناست البته سالهاست که حاجی فیروز ها کار سرنانوازی را به سرنانوازان واگذار کرده اند و خود دایره زنگی به دست گرفته اند چون نواختن و به صدا در آوردن آن راحت تر است ولی سرنانوازی مهارت کافی می خواهد. سرنانوازی به همراه دُهل همزمان با نوروز در بسیاری از نواحی ایران همچنان سنتی زنده است که برای نمونه می توان به بختیاری، لرستان،گیلان، خراسان و سیستان اشاره نمود.
سرنا نواز ساسانی (بالا) و شامیرزا مرادی (میانه) و علی اکبر مهدی پور دهکردی (پایین)
3- رویش گیاهان و جوانه زدن از دل خاک بی ارتباط با گرم شدن زمین و بهار طبیعت و نوروز نیست.
4- وجود دو ماهی در آب می تواند به نشانه آخرین برج سال یعنی "دو ماهی" باشد و نشان می دهد که از دیرباز "دوماهی" یکی از نمادهای نوروز بین ایرانیان بوده است.
5- جانور افسانه ای که سرنانواز ساسانی بر آن نشسته بی شباهت به جانور افسانه ای روباه بالدار نیست و چنان که می دانیم، "ابوریحان بیرونی" در کتاب "آثارالباقیه" و "التفهیم" آنجا که درباره جشن نوروز صحبت می کند، این روز را همزمان با حلول بهار در ابتدای "بُرج بره" (که پس از بُرج ِ ماهی ست) دانسته و در ادامه شرحی درباره "نشستن کوسه بر خر" یا " کوسه بر نشین" ارائه می کند و توضیح می دهد که در این روز مردی کوسه، برای خندان مردم سوار بر خر در حالی که بادزنی در دست دارد و خود را باد می زند (به نشانه آمدن گرما) و کلاغی در دست دیگر دارد (پیک مهر) و اشعاری می خواند که حکایت از رفتن زمستان و سرما دارد، در کوی و برزن می گردد و از دارایان هدایایی می گیرد. مسعودی نیز در "مروج الذهب" اشاره می کند که کوسه در این هنگام که شادمانه می خواند، بانگ می زند: گرما، گرما.
در گزارش های مردم شناسی متاخر نیز به سنت "کوسه برنشین" در نواحی مختلف ایران از جمله در آذربایجان، خراسان، تبرستان اشاره شده است.
6- بر خلاف عرف دوره ساسانی، صورت مرد سرنانواز بی مو و ریش است که شباهت زیادی به افراد کوسه دارد و جامه سرنانواز شباهتی به جامه مردان یا زنان ایرانی دوره ساسانی ندارد اما "بیرونی" به متفاوت بودن لباس کوسه خرنشین اشاره می کند و می نویسد: «این کوسه پارچه هایی بر خود پیچیده و جامه های کهنه می پوشد تا برای شناخته شدن از مردم علامتی باشد.»
آیا می توان جاجی فیروز را خویشاوند دوموزی دانست؟
در آیین های نوروزی متاخر در ایران، حاجی فیروز پیک بهار است که گرم شدن و سبز شدن زمین و نو شدن سال را نوید میدهد. اکنون با رازگشایی استورههای میان رودان در متن اکدی نوخوانده، و همچنین بررسی آوندهای نوروزی ساسانی، ریشههای مشترک استوره دوموزی با حاحی فیروز بیشتر نمایان می شود.
بر این پایه، همان گونه که به روی زمین آمدن دوموزی و سبز شدن گیاهان همزمان با فرا رسیدن بهار است، به نظر میرسد که "حاجی فیروز" امروز، خویشاوند همان "دوموزی" کهن است که همچو او با جامهای سرخ و چهرهای سیاه و سازی در دست، در حالی که ساز می زند، می رقصد و ترانه می خواند به میان مردم می آید و نوید بخش گرم شدن زمین و بهار طبیعت و نوروز است.
به نظر می رسد که این چهره استورهای پس از گذر هزاران سال، در نواحی مختلف ایران و دورههای مختلف، شکل و شمایلی متفاوت و متنوع پیدا کرده و با نامهایی چون «حاجی فیروز» یا «میر نوروزی»، «عمو نوروز و ننه سرما»3یا «بابا نوروز» و یا «آتش افروز»4 شناخته میشود.
در اینجا به شباهت های بنیادینی که بین دوموزی و حاجی فیروز هست اشاره می کنیم:
1- حاجی فیروز همچون دوموزی تن پوش سرخ به تن می کند که نشانه گرمی، شادمانی و پیروزی است.
2- حاجی فیروز همچون دوموزی ساز می نوازد که نوید بخش و شادی افزاست.
3- حاجی فیروز همچون دوموزی سیه چهره است.
4- حاجی فیروز همچون دوموزی یک بار در سال از راهی دور بازمی گردد.
5- حاجی فیروز همچون دوموزی پیک بهار و پیام آور گرم شدن زمین و رویش گیاهان است.
پاسخ به پرسش هایی درباره حاجی فیروز:
برای جستجوگران و پژوهشگران جشن های ایرانی همواره پرسش هایی درباره حاجی فیروز مطرح بوده است که در ادامه به برخی از آنها پاسخ می دهیم:
1- « اگر حاجی فیروز میراث چندین هزاره ساله ماست چرا اسمش حاجی فیروز است یا چرا امروزه به او «حاجی» می گویند؟
در پاسخ به پرسش نخست، بجاست که با نگاهی به واژه نامه های زبان فارسی ببینیم که در زبان فارسی عنوان «حاجی» در چه مواردی و به چه معانی به کار می رود؟ برای واژه «حاجی» در زبان فارسی چند کاربرد متصور است، از جمله :
الف- از نظر مسلمانان، آن که فریضه حج را به جا آورده است.
ب – عنوانی احترام آمیز خطاب به مرد مسلمان است.
پ – کسی که به جایی رفته و پس از مدتی دوری، بازگشته است. مانند حاجی لک لک، حاجی فیروز.
به نظر می رسد که در نام «حاجی فیروز» از این روی از لقب «حاجی» استفاده می شود که حاجی فیروز در تمام مدت سال تنها یک یا چند روز کوتاه به میان مردم می آید و چنان که در ترانه معاصر منسوب به خود روی به مردم می گوید: «حاجی فیروزه، سالی یه روزه...»5
به عبارت دیگر، در این اصطلاح «حاجی» از نظر عامه مردم کسی است که به جایی دور (نه الزاما حج) رفته و پس از مدتی بازگشته است. چنان که در ترکیب «حاجی لک لک» نیز می بینیم که او را از این جهت «حاجی» می خوانند که مدتی از سال آشیانه خود را ترک می کند و باور عامه این است که «حاجی لک لک» به حج یا جایی دور و ناشناخته رفته است.
2- چرا او را «فیروز» که معرب «پیروز» است، می نامند؟
در پاسخ به این پرسش سه احتمال را می توان مطرح نمود. نخست این که "پیروز" عنوانی برای نوروز است که خوش و خرم و کامیاب و چیره معنی می دهد و هم نشینی این دو واژه در ادب فارسی پیشینه ای دیرینه دارد. همچنین می توان چنین برداشت کرد که اصطلاح "حاجی فیروز" همان معنی "میر نوروزی" را به ذهن می رساند.
احتمال دیگر این که نام «فیروز» یا «پیروز » در این ترکیب، به نام سردار دلاور ایرانی «پیروز نهاوندی» اشاره دارد6.
3 – چرا حاجی فیروز در بعضی نواحی ایران نام های دیگری دارد؟
در این مورد نیز به نظر می رسد که تنوع نام ها مانند میرنوروزی، بابا نوروز، حاجی فیروز و .... برای این تیپ خاص از این روی باشد که پس از تازش تازیان به ایران و فرو پاشی دودمان ساسانی، وحدت رویه در برگزاری آیین ها برهم ریخت و مردم نواحی مختلف با اقلیم، مذهب، قومیت، گویش و سلائق متفاوت هر یک به نوعی عناصر فرهنگ ملی را پاس داشتند و این تنوع و دگرگونی ها را تقریبا در بیشتر آیین ها و سنت های کشورمان می توانیم ببینیم، چنان که حتا در اجزاء سفره هفت سین، شیوه برگزاری چهارشنبه سوری، و دیگر آیین های نوروزی و ... نیز این تنوع سلیقه ها به خوبی مشهود و البته ارزشمند است.
3 – چرا صورت حاجی فیروز را سیاه می کنند؟
به نظر می رسد که سیاه بودن صورت حاجی فیروز به استمرار حیات استوره دوموزی که سیه چهره بود، بازمی گردد. البته برخی از پژوهشگران نیز آن را بازمانده از پیک های شادی دوران ساسانی می دانند که صورتک های سیاه بر چهره می نهادند.
4- در ترانه هایی که حاجی فیروز در کوی و برزن می خواند، چرا دیگران را « ارباب خودم» صدا می کند؟ آیا ممکن است این عبارت «ارباب خودم» اشاره ای به نظام «ارباب و رعیتی» یا نظام «ارباب و نوکری» باشد؟ اگر این حاجی فیروز همان «میر نوروزی» است که ردش را 700 سال پیش در شعر حافظ داریم، چگونه شده که آن «میر» به «نوکری» افتاده است؟
در پاسخ به این پرسش بد نیست اشاره کنیم که در زبان فارسی واژه «ارباب» که جمع «ربّ» است، متناسب با جمله در معانی متنوعی به کار می رود:
الف – دارنده صفت یا هنر یا فضیلتی خاص، دارا (گاهی شخص پول دار).
ب – بزرگ، سرور و رئیس.
پ –سالار روستا در نظر اهل روستا.
ت – مالک (مقابل رعیت).
ث – آقا (مقابل نوکر).
ج - صاحب (مقابل برده).
و در ترانه های حاجی فیروز، ارباب نیز همچون حاجی در این شعر عامیانه می تواند با بار معنایی مثبت به صورت یک تعارف لفظی و به معنی سرور و یا شخص محترم به کار رود. گواه این سخن این که واژه «ارباب» در بیشتر موارد در زبان فارسی در ترکیباتی با بار معنایی مثبت به کار می رود که برای نمونه می توان از موارد زیر نام برد: ارباب هنر ارباب سخن، ارباب قلم، ارباب وفا، ارباب همت، ارباب نعمت، ارباب معالی، ارباب قلوب، ارباب مکرمت، ارباب معنی، ارباب سلوک، ارباب صنعت، ارباب عقول، ارباب فضل و دیگر آن.
اما به فرض اگر بخواهیم بپذیریم که ارباب در این شعر عامیانه اشاره به نظام «ارباب و نوکری» و یا «ارباب و رعیتی» است، بازهم به نظر می رسد که نوع باز گو کردن شوخی آمیزِ واژه ها از زبان حاجی فیروز (مثلا ابراب به جای ارباب و یا سامبولی بلیکم به جای سلام علیکم) و اطلاق اصطلاح «بزبز قندی» به ارباب، نه تنها موید و موکد نظام های ارباب و رعیتی یا ارباب و نوکری و برده داری در ایران نیست بلکه معنایش مبارزه منفی و به ریشخند گرفتن و تمسخر آن نظام هاست7.
5- چرا حاجی فیروز در برابر شاد کردن مردم از آنها پول طلب می کند؟ چرا پیک نوروز در کوچه و خیابان گدایی می کند؟
حاجی فیروز در کوچه و خیابان می رقصد و می خواند و مردم را شاد می کند و از مردم نوروزانه یا شادباش یا عیدی می گیرد و این هرگز به معنی گدایی کردن نیست. چنان که کسی نمی گوید «بابا نوئل» که برای هدیه دادن به کودکان و شاد کردن آنها از مردم پول جمع می کند، گدایی می کند. عیدی دادن و یا شاباش دادن و گرفتن یکی از سنت های نوروزی ایرانیان است که حاجی فیروز هم آن را انجام می دهد.
و اما سخن پایانی این که تیپ خاص «حاجی فیروز» در گذر از شاهراه تاریخ، رنگ و بویی از باورهای تاریخی و آیینی و جلوه هایی از فرهنگ عامه دوران معاصر را به خود گرفته و در فرم امروزین به ما رسیده است که از دیدگاه نگارنده، این نه تنها نقطه ضعفی برای این تیپ نمادین محسوب نمی شود بلکه به روشنی نشانه استمرار حیات فرهنگی او در گذر زمان تا این دوران است. با این همه نباید فراموش کرد که این همه دگرش، طی مدت زمانی طولانی شکل گرفته است و طبیعی است که هرگونه تغییر و تحول احتمالی در آن نیز طی یک پروسه طولانی و با توجه به تغییر باور های عامه مردم ایجاد می شود و تعویض یا تغییر هر یک از اجزاء این پدیده مانوس، بدون دخالت باورهای عامه مردم و توسط سنت شکنان کاری بیهوده، غیر علمی و ضد فرهنگی به شمار می رود.
پی نوشت:
Dish with flautist on a fabulous beast -1
1st half 7th c. Silver. Dia. 22.2 cm.
Middle Persian inscr.
Found 1893 Tomyz, Viatka prov. with other dishes. Acq. 1894 from Archaeological Commission; Inv. no. S-26.
Pub.: Smirnov no. 48; Trever and Lukonin no. 36.
2- واژه سرنا از دو بخش "سُر" یا "سور" (جشن) و 'نای' (نی) تشکیل شده است. البته در برخی منابع آمده سُرنا و کَرنا هر دو به معنی بوق و با لغت "Horn" در انگلیسی از یک ریشه هستند.
بر بدنه سرنا، 6 تا 7 سوراخ هست که نوازنده با گذاشتن و برداشتن انگشتان هر دو دست، اصوات را زیر و بم می کند. طول ساز کاملا ثابت نبوده و از 39 تا 45 سانتی متر و در بعضی نقاط حتی تا 60 سانتی متر ساخته شده است.
در نواحی لرستان سرنای کوچک و در نواحی بختیاری سرنای بلند معمول است. سرنای محلی معمولاً با دهل نواخته میشود .در میان سرنا نوازان مشهور ایرانی می توان از «علیاکبر مهدیپور دهکردی»، نوازنده نوروزنامه یا همان موسیقی هنگام تحویل سال نو و نیز «شامیرزا مرادی» مشهورترین نوازنده سرنای کوچک (کوتاه) نام برد. نمونه ای از سرنانوازی علی اکبر مهدی پور یا سرنای نوروزی را در اینجا بشنوید.
3- در خراسان و روستاهای اطراف آن حاجی فیروز را جیگی جیگی ننه خانم می گویند.
4- آتش افروزها هم در کوچه ها می گردند، دف و نای می زنند و می خوانند: « آتش افروز آمده، سالی یک روز آمده ...»
5- حاجی فیروزه، بعله! / سالی یه روزه، بعله! / همه می دونن بعله / من نمی دونم؟! بعله / عید نوروزه، بعله / سالی یه روزه، بعله / ارباب خودم سلام علیکم / ارباب خودم سر تو بالا کن/ ارباب خودم به من نیگا کن/ ارباب خودم لطفی به ما کن/ ارباب خودم بزبز قندی/ ارباب خودم چرا نمی خندی؟! / بشکن بشکنه بشکن! / من نمی شکنم بشکن/ اینجا بشکنم یار گله داره/ اونجا بشکنم یار گله داره/ این سیاه چقدر حوصله داره / حاجی فیروزه ...
6- پیروز نهاوندی سردار دلاور ایرانی که در دوران پادشاهی یزدگرد سوم جایگاه بلندی در سپاه ایران و در منطقه خوزستان داشت پس از تجاوز آشکار اعراب مهاجم به ایران ، هنگامی که ابوعبید ثقفی از پل حیره گذشت تا به خوزستان بتازد در شمار سرداران « بهمن مردانشاه » فرمانده سپاهیان ایران در آن زمان ، بود و توانست شکست سختی به ابوعبید بدهد. او پس از آن بارها در جنگ با متجاوزان عرب حضوری پیروزمندانه داشت تا سرانجام در جنگی که به سقوط تیسفون منجر شد به دست اعراب اسیر شد و به عنوان برده به یک نفر عرب به نام « مغیره بن شعبه » حاکم میان رودان (به قولی حاکم بصره یا کوفه) فروخته شد و تازیان او را با کنیه «ابولولو» می خواندند.
پیروز نهاوندی به سال 23 هجری و در ماه ذی الحجه، در یک فرصت مناسب «عمر» خلیفه اعراب را که دستور تجاوز به خاک پاک ایران را صادر کرده بود، به خونخواهی یزدگرد، رستم فرخ زاد برادرش پیروزان، زنان و دختران ایرانی که توسط اعراب متجاوز به بردگی گرفته شده بودند و به مهر زادبومش ایران، با خنجری دو دم از پای در آورد و به سوی ایران گریخت و در شهر کاشان پناه گرفت و آن روز در نزد ایرانیان روزی نو و روزگاری نو بود.
امروز آرامگاه (شاید نمادین) پیروز نهاوندی با نام آرامگاه «بابا شجاع الدین» یا «فیروز ابولولو» در شهر کاشان قرار دارد و زیارتگاه ایرانیان است.
در این مورد به نظر می رسد که ایرانیان پس از تجاوز آشکار اعراب به خاک ایران پیوسته بر آن بودند که از کسی که فرمان حمله را صادر کرده است یعنی «عمر» انتقام بگیرند و برای آن که یاد کسی که این کار بزرگ را به سرانجام رسانده در خاطره ها بماند، لباس میر نوروزی یا بابا نوروز را بر تن نمادی شاد از «پیروز» پوشاندند و همه ساله در آستانه نوروز یادی از این پیروزی بزرگ می کنند.
البته شکی نیست که باورهای مذهبی شیعه نیز با انگیزه خونخواهی «حضرت زهرا» و احقاق حق «امام علی» بر این باور ها و آیین ها دامن زده اند، چنان که باز در نواحی مرکزی ایران که بیشتر پایگاه شیعه حکومتی در ایران بوده است مثل قم و کاشان، آیین های مشابه دیگری نیز همچون «عید الزهرا» و جشن «عمر کُشان» در سالمرگ عمر از چند سده پیش تا امروز برگزار می شود.
بر این پایه، اگر بپذیریم که این تیپ خاص، رنگ و بویی از باورهای تاریخی و مذهبی تشیع و جلوه هایی از فرهنگ عامه دوران معاصر را نیز به خود گرفته، این نه تنها نقطه ضعفی برای این تیپ نمادین آیینی محسوب نمی شود بلکه به روشنی نشانه استمرار حیات فرهنگی این کاراکتر تا این دوران است.
7- به عبارت دیگر این گونه می توان در نظر داشت که «پیروز نهاوندی» امروز در لباس حاجی فیروز بار دیگر به ریشخند ارباب اجباری اش «مغیره بن شعبه» می پردازد و او را دست می اندازد تا مردم را بخنداند و این کار را «مبارک» نیز با همین انگیزه در نمایش های «خیمه شب بازی» انجام می دهد.
خاستگاه:
1- آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه: اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، تهران، 1389 خورشیدی، صص 344-342و 329.
2- گاه شماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی،انتشارات بهجت: 1380 خورشیدی. صص 418- 406.
3- اساطیر خاورمیانه، سامویل هنری هوک، ع.ا. بهرامی، فرنگیس مزداپور، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ سوم، 1381 خورشیدی.
|
به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی