سعيد بشيرتاش
سازمان دادن جريان سوم
در تاريخ معاصر ايران، قتل داريوش و پروانه فروهر بیشک یکی از مهمترين ترورهای رهبران سياسی اپوزيسيون درون کشور بوده است ــ قتلی که واکنش گسترده مردم را در پی داشت و منجر به تظاهرات مردمی بر ضد حکومت پس از هفده سال سکوت شد. چه عواملی باعث شد تا نظام جمهوری اسلامی تصميم به قتل داريوش و پروانه فروهر بگيرد؟
اگر به صحنه سياسی کنونی ايران نيک بنگريم، میبينيم که، جز دو نيروی اسلامگرای تندرو و ميانهرو، نيروی سیاسی عمده و جدی ديگری وجود ندارد. ايرانيان در بهترين شرايط و در صورت اذن ولیفقيه مخيرند که، از ميان اين دو جريان اسلامگرا، که هر دو معتقد به قانون اساسی و ولايت فقيهاند، يکی را برگزينند؛ راه سومی براي آنان باقی نمانده است.
حتی برخی از نيروهای بهظاهر سکولار نيز در زير سايه نيروهای ميانهروی اسلامگرا گرد میآيند و از آنان حمايت و در ميدان ايشان بازی میکنند.
صحنه سياسی درون ايران چنان خالی شده است که هاشمی رفسنجانی، معمار جمهوری اسلامی کنونی و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، برای برخی از مردم نقش رهبر اپوزيسيون را پيدا میکند و برخى از مردم به لیست اميدى اميد مىبندند كه هجده سال پيش چيزى جز يك كابوس يا شوخى زشت معناى ديگرى براى مردم ايران نمىتوانست داشته باشد.
مردم را، برای جلوگیری از انتخاب مثلث جیم، تشويق به فرستادن جنايتكارانى مانند درى نجفآبادى و ریشهرى به مجلس خبرگانى مىكنند كه وظيفهاى جز حاكميت انحصارى روحانيت بر كشور ندارد و رفتن اين جنايتكاران به مجلس خبرگان را يك پيروزى براى مردم ايران مىخوانند! اگرچه که همین اعضای جنایتکار لیست امید جنتی را به ریاست مجلس خبرگان برمیگزینند تا تحقیر مردم کامل شود.
نيروهاى اپوزيسيون درونزاد جمهورى اسلامى، يا همان اصلاح طلبان، آرزوها و سطح مطالبات مردم ايران را به ابتذال و حقارت کامل كشاندهاند. اين وضع برای کشوری مانند ايران، که دارای مردمانی بافرهنگ و پيشروست و در آغاز سده بيستم انقلاب مشروطه را به خود ديده، بسيار دردناک است. اين در حالی است که در صحنه سياسی همه کشورهای مسلمان، که پيشينهای در فعاليتهای حزبی داشتهاند، همواره نيروی سکولار نيرومندی حضور دارد.
داريوش و پروانه فروهر، که برجستهترين رهبران طيف ملی بودند، شخصيتهايی بودند که میتوانستند جريانی سوم، مستقل از جريانهای درون جمهوری اسلامی، در درون کشور ايجاد کنند. از زمان پايان جنگ ايران و عراق، داريوش و پروانه فروهر بيپروا و دليرانه همواره میکوشيدند که جو مرگبار و گورستانی حاکم بر کشور را بشکنند. آنان همه مؤلفههای لازم برای تبديل شدن به نيرويی سوم و ارائه راه حلی متفاوت را داشتند؛ و هدف جمهوری اسلامی از کشتن آنان حذف نيروی سوم و محدود نگاهداشتن صحنه سياسی کشور به بازیها و صحنهآرايیهاي درون نظام بود.
داريوش فروهر گفتمانی کاملاً مستقل از جريانهای اصلاحطلب و اصولگرای جمهوری اسلامی داشت. او بهشدت طرفدار جدايی دين از دولت بود و میگفت: «در جهان امروز، درآميختن دين و دولت بدترين قانونهاست، نارساترين قانونها را پديد میآورد.» داريوش فروهر در ميدان جمهوری اسلامی بازی نمیکرد. او نه قانون اساسی جمهوری اسلامی را قبول داشت و نه نظام جمهوری اسلامی را. او میگفت: «کل نظام جمهوری اسلامی پذيرفتنی نيست، فارغ از اينکه چه کسانی دستاندرکار آناند.»
به نظر او، برای اينکه نيرويی سوم در ايران شکل بگيرد، نبايد وارد بازیهای ضددموکراتيک درونحکومتی شد؛ به ويژه آنکه برگزاری انتخاباتی آزاد در درون جمهوری اسلامی ممکن نيست. او میگفت: «يکی از ترفندهای يکهتازان برکرسیقدرتنشسته در ايران اين است که هر از چندگاهی يک نمايش انتخاباتی برگزار کنند و ظاهر آراسته به فرمانروايی خود بدهند.» فروهر میگفت: «به هيچ وجه، به گمان من، ‘انتخابات آزاد’ در جمهوری اسلامی، که نظامی است واپسگرا و سرکوبگر، امکان ندارد.»
او به جای شرکت در انتخابات غيرآزاد جمهوری اسلامی، که با نظارت استصوابی عدهايی روحانی واپسگرا و بعضاً جنايتکار و در چارچوب قانون ضددموکراتيک ولايت فقيه برگزار میشد، خواهان همهپرسی برای تدوين قانون اساسی جديد بود: «بايد قانون اساسی ديگری را طلب کرد ــ قانون اساسیای که دربرگيرنده حقوق ملت باشد؛ قانون اساسیای که حيثيت ذاتی بشر را آن چنان که در جهان شناخته شده است پاس بدارد… قانون اساسی تازه ايران بايد بر پايه جدايی دين از دولت باشد؛ و اين قانون اساسی را يک هيئت برگزيده مردم بايستی تهيه و تدوين کند و سپس به همهپرسی بگذارند.»
خلاصه سياست راهبردی فروهر درباره جمهوري اسلامی اين بود: «جمهوری اسلامی را از درون نمیتوان شکافت و در آن سهمی پيدا کرد؛ بلکه بايد يک سامان مردمسالار را پافشارانه از بيرون جمهوری اسلامی خواستار شد»؛ و برای اين کار، «بايد مردم را به صحنه رودررويی با جمهوری اسلامی به ميدان آورد.» او میگفت: «به هيچ وجه نبايد قهر سنگين مردم را نسبت به اين سامان يکهتازانه ضدايرانی کم کرد؛ بلکه بايد کوشيد که اين قهر سنگين، اما خاموش، به يک پرخاش و خروش همگانی بدل شود و دشمن را ــ دشمنی که همه چيز ايران را به بازی گرفته را ــ بازپس زد.»
دليری و صراحت کلام در برابر جمهوری اسلامی ويژگی داريوش و پروانه فروهر، اين دو رهبر برجسته سياسی، بود. واقعیت این است که در آن دوران هیچ نیروی سیاسی داخلی شهامت بیان این خواستهها را نداشت. آنان در برابر فشارها و تهديدهای نهادهای اطلاعاتی و امنيتی جمهوری اسلامی کوتاه نمیآمدند. در ايران، اين ويژگی شوربختانه از کميابترين ويژگیهاست؛ و اينها سبب شده بود که داريوش و پروانه فروهر زبان گويای ملت ايران در بيان خواستههای تاريخیشان شوند. مهمترين عناصر گفتمان فروهرها عبارت بود از: «حقوق شهروندی»، «حقوق بشر»، «عدالت اجتماعی»، «دموکراسی»، «برابری حقوقی همه ايرانيان، فارغ از جنسيت و تبار و قوم و مذهب و زبان و نژاد»، «لغو مجازات اعدام»، «ايرانگرايی».
داريوش و پروانه فروهر میکوشيدند که همه نيروهای سياسی دموکرات و باورمندان به جدایی دین از دولت در درون کشور را متحد کنند و سازمان دهند. در اين راه، اتحادی از حزبها و نيروهای ملی، متشکل از ٤ سازمان سياسی، پديد آوردند. داريوش فروهر تنها کسی بود که در آنزمان توانايی متحد کردن و رهبری جريان ملی و دموکرات و سکولار درون کشور را داشت.
به طور خلاصه میتوان گفت که داريوش فروهر در پی سازمان دادن جريانی سوم ــ جدا از اصولگرايان و اصلاحطلبان ــ بود که از راه جنبشهای اجتماعی بتواند جمهوری اسلامی را به عقب براند و سامانی مردمسالارانه در ايران برقرار سازد.
هدف جمهوری اسلامی از کشتن داريوش و پروانه فروهر حذف هر گونه حرکت ملی و دموکرات و سکولار در جامعه ايران بود، به گونهای که حيات سياسی ايران به رقابتهای درون حکومتی منحصر بماند.
هجده سال پس از قتل پروانه و داريوش فروهر، سخنان آنها همچنان به روز است. جامعه ايرانى نياز دارد كه يك بار براى هميشه از چارچوب گفتمانى جمهورى اسلامى و دو جناح هميشگى اش برون آيد تا بتواند دوباره كرامت خود را بدست آورده و با كنارزدن جمهورى اسلامى بر سرنوشت خويش حاكم گردد.
گویا نیوز