به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، آبان ۲۸، ۱۳۹۵

صبحتان پرتقالی باد!

 من واقعا عقیده دارم یک شهر همان‌طور که احتیاج به تابلوهای راهنمایی و رانندگی، پیتزا و کله‌پاچه‌فروشی، مؤسسات عام و خاص و خیلی خاص، تبلیغ آبمیوه‌های شگفتی‌ساز و جوایز فوق‌تصور دارد، به تابلونوشته‌های کتاب هم احتیاج دارد. 
حالا ممکن است کسانی هم باشند که بگویند تابلوکردن یک بند از نوشته یک کتاب و آویزان‌کردنش به در‌و‌دیوار شهر چه فایده‌ای دارد؟ 



تبلیغ کتاب به حساب می‌آید؟ 
ایجاد ذوق‌وشوق برای خرید کتاب می‌کند؟ 
سرانه مطالعه را بالا می‌برد؟  
این دسته از افراد معمولا عادت دارند که به نتیجه، زیادی بها بدهند؛ یعنی همه هم‌وغمشان این است که برای هر اتفاق زندگی یک نتیجه‌گیری و فایده درست‌ودرمان پیدا کنند. 
درعوض گروه دیگری هم هستند که اصلا این‌طوری به زندگی نگاه نمی‌کنند، بلکه زندگی را ویترینی می‌بینند که در آن باید همه‌جور جنسی باشد؛ یا به قول کاسب‌ها، جنسش جور باشد. خود من هم قبلا آدم نتیجه‌گرایی بودم، اما بعد فهمیدم که ویترین چه نقش مهمی در زندگی آدم پیدا می‌کند.  

داشتن یک ویترین خوب، زندگی آدم را خوش‌رنگ می‌کند؛ مثلا همین الان اگر بفهمید یکی از خویشاوندان‌تان نویسنده شده و کتاب چاپ کرده، احساس خوبی بهتان دست می‌دهد. 

در میهمانی‌های فامیلی کنار دستش می‌نشینید، به آشناها یادآوری می‌کنید که فلان نویسنده فامیلتان است، موقع معرفی‌کردنش به دوستان تأکید می‌کنید که ایشان، فامیل ما، نویسنده هستند. خودش را که می‌بینیم، یک جورِ خوشایندی نگاهش می‌کنیم، نزدیکش می‌شویم و حتی اسم کتاب‌هایش را می‌پرسیم. 

از اینکه او در جمع‌های دوستانه خصوصی یا عمومی‌مان باشد، خوشمان می‌آید؛ چون احتمال‌ بودن یک دکتر یا مهندس در خانواده کم نیست، ولی اینکه آن‌قدر خوش‌شانس باشی که حتی یک نویسنده داخل فامیل و آشناهایتان پیدا شود، یک‌جورهایی ویترین زندگی آدم را خاص‌تر از بقیه می‌کند. حتی اگر وقت کنیم یک جلد از کتابش را هم می‌خریم که بدهیم برایمان امضا کند.  

حالا آدم‌های نتیجه‌گرا به اینجا که می‌رسند، بروبر آدم را نگاه می‌کنند و می‌پرسند خب، کتاب را هم می‌خوانید؟ یعنی شده وسط همان میهمانی‌های خانوادگی بروید سراغش و بگویید فلانی عزیز، این کتابی که نوشتی و من خواندم، به نظرم بد بود یا خوب بود یا حرف حسابش چه بود؟  

یعنی وقتی می‌شود یک ویترین قشنگ از زندگی چید و از آن لذت برد، چرا باید به مسائل جنبی مثل کاربرد وسایل ویترین یا ضرورتشان فکر کرد؟  
فکر نکنید. بروید داخل شهر قدم بزنید و از نگاه‌کردن به شهری که ویترینش جور است لذت ببرید. 

صبحتان پرتقالی باد! 

گیتی صفرزاده