در مورد واقعه ی ۲٨ امرداد۱٣٣۲ و کشف جدید آقای علی میرفطروس
در یکی دو هفته ی گذ شته سازما ن (سیا ) اسنادی حاوی مطالب نه چندان تازه ای را از کودتای شوم ۲٨ امرداد ۱٣٣۲ منتشر کرده است . این واقعه سلطنت طلبان و طرفداران آنها را به تکان آورد که تا اگر ممکن شود با استناد به اسناد جدید دستگاه سلطنتی گذشته، همدستان را از ننگ ارتکاب چنان جنایت و خیانتی رها سازند . فاجعه ای که کشور و ملت ایران را که در راه ازادی و سر بلندی گام برمیداشت به فلاکت امروزی کشانید و از این میان- علی میر فطروس- محقق نامدار! معروف را با این گمان که میدان تازه ای برای سفسطه و مغلطه و آنهم در استانه ی سالروز فاجعه ی ۲٨ امرداد فراهم آمده به گمان انداخته است که با جستارهای به خیال خود محققانه ای مدعی اختراع راهی بنام (خط سوم) در واقعه ی درد ناک ۲٨ امرداد سال ۱٣٣۲ گردد که صد البته این خط نیز مانند خطهای دیگر ایشان به جای کعبه، رو به ترکستان میرود. به نظر ایشان در واقعه ی بیست و هشتم امرداد بین دو خط- قیام ملی – و - کودتا- خط سومی وجود دارد که بر طبق آن: پیروزی «کودتای ۲٨ مرداد با موافقت و رضایت ضمنی خود دکتر مصدق حاصل شده است»!!
اقای میر فطروس از اینکه درباره ی مقاله ی او که حاوی شرح جزییات کشف بزرگ خط سوم اوست، ۱٣۰۰۰نفر اظهار نظر نموده و هزارها نفر دیکر نیز آنرا خوانده است و خصوصا از برنامه ی تلویزینی هم پالگیش – علیرضا میبدی- نیز پخش شده چنان سرمست گردیده که امیدوار است و نیزانتظار دارد که: این خط سوم در تبیین رویداد ۲٨ مرداد و درک نقش سرنوشت ساز دکتر مصدق مورد توجه محققین برجسته و نیزمجریان رادیو تلویزیونهای فارسی زبان و خصوصا بی.بی. سی و صدای امریکا و راد یو فردا و... قرار گیرد تا (حقیقت یعنی همه ی حقیقت)! را به بینندگان خویش ارایه دهند. او سپس می نویسد:
«این حجم عظیم خوانندگان، این مقاله ی تاریخی!! را کم سابقه و بی سابقه ساخته است و این عنایت و استقبال نشان میدهد که میان ایرانیان تعادلی در باره ی رویداد ۲٨ مرداد پدید آمده و جامعه ی سیاسی ایران از روایت های سنتی (بخوانید روایتهای حقیقی) گذشته فاصله گرفته است. «یعنی به کمک دروغپردازیهای ما و امثال ما انشا الله کم کم دارند از حقیقت دور میشوند».
لازم به یادآوریست که آقای میر فطروس پیش از کشف این خط سوم تاریخی! دست به اختراع دو خط دیگر هم زده اند.
خط اول ایشان خط اسیب شناسی تاریخی در کتاب مستطابی بنام (دکتر محمد مصدق وآسیب شناسی یک شکست)* که شور بختانه این اختراع با دروغهای شاخدار و افتراهای اشکار علیرغم استقبال جبهه ی استبداد درنزد اهل نظر با شکست شرم آوری روبروشد (وگرچه اصرار در تبلیغ ان هنوز به شدت ادامه دارد!) - خط دوم اختراعی آقای میر فطروس در اواخر سال ۲۰۱۱ در نامه ای خطاب به سناتور (لیندز گراهام) امریکایی صورت گرفت که طی آن امریکا و قدرتهای جهانی را همد لی به حمله ی نظامی به ایران فرمودند تا پس از کشته شدن هزاران نفر ازهم میهنان عزیزمان، ایران به سرنوشت عراق و سوریه و افغانستا ن دچار شود؛ که البته کشف این خط خطرناک هم آنچنان تف و لعنتی از همه ی طبقات همراه داشت که امید است که هر گز نصیب کسی نشود و دریغا که آقای میرفطروس بر اثر این اختراع، عنوان عزیز دکترا را از اول نامش از دست داد. زیرا اقای دکتر صمدانی رییس (دانشگاه گلوبال) در بخشی از نامه ی خود به ایشان نوشت «...تشویق شمابرای حمله ی نظامی به ایران آنقدر مسخره و غیر منطقی است که لیاقت داشتن دکترای افتخاری را که دانشگاه (ای .ج . یو) به شما اعطا کرده بود از شما سلب میکند»
ولیکن این خط سوم اختراعی اقای میر فطروس از لون دیگریست که نه تنها میخ با چکش، بلکه آب هم به درزش نمیرود و بنا به گفته ی ایشان «حقیقت و همه ی حقیقت» را در مورد واقعه ی ۲٨ امرداد سال ۱٣٣۲ آشکار می سازد و البته - چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار!! شیره و نتیجه ی این خط سوم به عقیده ی این محقق بزرگوار اینست که : « خدمت بزرگ دکتر مصدق در روز ۲٨ مرداد که اجازه داد کودتاگران پیروز شوند هنوز ناشناخته مانده است. زیرا مصدق در باره ی رویداد ۲٨ مرداد معتقد شده بود که بهترین راه همین بود و بس»
خوانندگان عزیز توجه کنید که آقای میر فطروس برای گل مالی کردن جنایت کودتا گران ۲٨ امراد به چه حقه بازیها و بند بازیهائی متوسل میشود؟ میر فطروس این بار بر خلاف مندرجات کتاب (دکتر مصدق و آسیب شناسی یک شکست) که هر بد و بیراه و تهمت و دروغ و افترایی که به قلمش آمده در آن کتاب نثار دکتر مصدق کرده است و او را عوامفریب و بیمار و موقعیت نا شناس و... نامیده است، این بار نعل وارونه زده است و برای اثبات منظور غرض آلود خویش اورا صاحب خدمت بزرگ -هنوز نا شاخته - و در جای جای همین مقاله ی تاریخیش! او را رهبربزرگ سیاسی و... نامیده است. این محقق بزرگوار گمان کرده است که صحنه ی جامعه و تاریخ هم میدان بازی بچگانه است که مثلا به کودکی آب نباتی بدهند و جعبه ی جواهری را از او بگیرند. اگر آقای میرفطروس و هم پالگیهایش ادعا کنند که این اختراع خط سوم، فریبکاری و هوچیگری نیست لا جرم به این نکته می رسیم که ایشان خدای نکرده هوش و حواس خودش را از دست داده است که نمیداند آنهمه دشنام و لعنت و بدگویی در کتاب (اسیب شناسی ...) که با بیرحمی و بی شرمی تمام نثار دکتر مصدق کرده با القاب فاخری که در این مقاله به او داده است سازگار نیست؛ و حتی بچه ی کلاس ابتدایی به آن می خندد تا چه رسد به محققان بزرگ که آقای میر فطروس از آنها دعوت به مطالعه ی خط سوم اختراعی خودشان کرده اند و اگر مطلب در این است که آقای میرفطروس در اثر مطالعات جدید به اشتباهات گذشته اش در باره ی دکتر مصدق پی برده است، لازم می آمد ومی آید که از خریداران و خوانندگان کتاب «آسیب شناسی ...» خود که پول و وقت خود را بیهوده صرف آن کرده اند، پوزش بخواهد؛ و حال آنکه ایشان در همین مقاله ی کشف تاریخی!!بارها به آن کتاب مستطاب استناد فرموده و به آن بالیده اند. آقای میرفطروس کودتای ننگین و بد فرجام ۲٨ امرداد را که وجود همه ی عوامل و عناصر ان از روز روشنتر است و حتی دو رییس جمهور و یک وزیر امور خارجه ی وقت امریکا آنرا محکوم واز بابت ارتکاب آن از ملت ایران پوزش طلبیده اند «مهم ترین و مبهمترین رویداد تاریخ معاصر» خوانده است تا به توجه به ضرب المثل (از اب گل الود ماهی می گیرند) به خیال خود به مقصود زیرکانه ی خود دست یابد و با - مبهم - جلوه دادن آن واقعه ی آشکارتر از آفتاب به شرح کشف خط سوم تاریخی! خود بپردازد تا هم کاشف تاریخ ملی!! شناخته شود و هم انشاالله خیانتکاران و جنایتکاران کودتای ۲٨ امرداد را که ملت ایرانرا به خاک سیاه نشانیدند، دردادگاه تاریخ تبریه نماید . حال ببینیم این کشف تاریخی خط سوم و تاریخ ملی ساز!! که (حقیقت و بلکه همه ی حقیقت) را یکجا اشکارمی سازد! بر چه اساس و پایه ای استواراست؟ آقای میرفطروس که در مغالطه کاری و تحریف و سرهم بندی ید طولائی دارند، برای اثبات این ادعای شگفت انگیز که (موفقیت کودتاگران در روز ۲٨ امرداد به خواست و رضایت خود دکتر مصدق صورت گرفته است) به دلایل بی اساس زیر متوسل میشود: دلیل اول¬- «ماجرای سقوط اسان وحیرت انگیز دولت مصدق تاکنون از منظر "کودتا" و یا "قیام ملی" بررسی شده و جنبه های روانشناسی و شخصیتی قهرمان اصلی آن –دکتر مصدق – مورد غفلت قرار گرفته است. درحالی که میدانیم برخی از رهبران مهم سیاسی در لحظات حساس با تصمیم و عزم و اراده ی فردی خود مسیر حوادث را تغییر داده اند. سقوط آسان و حیرت انگیز دولت مصدق وعزم و اراده و انفعال وی در۲٨ مرداد نمونه ی درخشانی از این مدعاست)
یا للعجب که آقای میر فطروس در اینجا با نعل وارونه زدن شگفت انگیزی برای رسیدن به هدف مغرضانه ی خود دکتر مصدق قبلی بی درایت و بیمار وعوامفریب و... (در کتاب اسیب شناسی ...) را در اینجا و در موارد دیگری دراین مقاله ی او، یکباره رهبر سیاسی بزرگ و قهرمان صنعت ملی شدن نفت و از زمره مردان بزرگ شده است! مردانی که در مواقع حساس با عزم و اراده ی ملی مسیر حوادث را تغییر میدهند. لذا این مرد بزرگ با چنان خصائصی در بیست وهشتم امرداد و بعد از آنهمه کوشش و تلاش و ایجاد چنان نهضت عظیم و ملی و جانفشانیهای بیدریغ ملت ایران و خود او و یاران صدیق و فداکارش، ناگهان به این نتیجه رسید که در جریان نبرد حق و باطل ای وای بر من غافل که حق با کودتاچیان یعنی همان دولت متجاوز انگلیس و همدستش امریکا و شاهنشاه آریامهر و عمله و اکره ی آنان بوده است!! پس باید تا از این بیشتر دیرنشده است! هرچه زودتر میدان را خالی کنم و عنان کشور را به غارتگران و خیانتکاران و عوامل و انصار آنان بسپارم!
دلیل د وم – میر فطروس مینویسد «بابک امیرخسروی – کادر فعال ** حزب ت توده - در روز ۲٨مردا واز مخالفان سر سخت حکومت شاه به مثابه * یکی از کادرهای* باز مانده ی از آن ایام و برای پاسخ دادن به وجدان و پوزش از ملت ایران نشان داده است که «برای روز ۲٨مرداد کودتایی به قصد سرنگون ساختن دکتر مصدق برنا مه ریزی نشده بود و لذا تصور کودتای دوم بمثابه طرح جانشین برای جبران شکست کودتای ۲۵ مرداد، نه با داده های معتبر می خواند و نه با امکانات وضع آشفته و ازهم گسیخه ی دشمنان نهضت آزادی ملت ایران جور در می آید»
در اینجا آقای میر فطروس می خواهد نتیجه بگیرد که در ۲٨ امرداد کودتایی در کار نبوده و سقوط دولت مصدق دراثر یک قیام ملی صورت گرفته که دکتر مصدق خود آنرا بهترین حالت دانسته است.
در برابر این اظهارات مغرضانه باید گفت:
اولا- مگر آقای بابک امیرخسروی، رییس – سیا- و یا - ام . ای.۶- ویا از عوامل اصلی کودتاچیان بوده که به طور قطع و یقین از وجود و یا عدم کودتا در آن روز خبر داشته است؟ این یک اظهارنظر شخصی از جانب ایشانست و در مقابل چندین نظر مخالف از طرف اهل تحقیق مبنی بر وجود طرح کودتا و یا ادامه ی کودتای ۲۵ امرداد در آن روز سیاه ابراز گردیده است.
ثانیا– اگر درآن روز ۲٨ امرداد طرح کودتایی وجود نداشت پس آن دلارهای امریکایی که بر طبق همین اسناد اخیر سازمان جاسوسی امریکا به آیت الله بهبهانی داده شده بود به وسیله ی چه کسانی بین اوباش و اراذل جنوب شهر برای ایجاد اشوب و بلوا پرداخته شد؟
ثالثا –در متن اصلی همین نقل قول شما از بابک امیر خسروی، او مخالفان مصدق را (دشمنان نهضت ازادی ملت ایران) میداند و این گفته با رضایت دکتر مصدق به پیروزی کودتاگران بر نهضت آزادی ملت مطابقت ندارد.
۴– ان عذرخواهی را که جنابعالی از زبان آقای بابک امیرخسروی ازملت ایران نوشته اید، عذرخواهی ایشان به سبب مخالفت او وهم حزبانش و کارشکنی های علیه دکتر مصدق است و نه از راه همنوایی و همصدایی با کودتا گران خائن.
۵- همین بابک امیرخسروی که مرد شریفی است، در سخنرانی ۲٣ جولای ۲۰۱۲ در مراسم زادروز دکتر مصدق تحت عنوان «راه مصدق مانند ستاره ی قطبی راهنمای ما است» میگوید: «بدبختانه در برابر مصدق جبهه ی متحد ارتجاع داخلی و استعمار پرتوان بریتانیا که امریکا هم عاقبت به یاریش آمد، تمام حربه های کثیف را به کار انداختند و دکترمصدق را از رسیدن به آن آرزوهای بلند و شریف نا کام گذاشتند و جالب انکه اقای میرفطروس نیز خود درکتاب (اسیب شناسی ...) ضمن نقل گفته های امیرخسروی اذعان میکند که «با این حال وی گاهگاهی از رویداد ۲٨ مرداد به عنوان کودتای ۲٨ مرداد نام می برد» ولی گویا این نام بردن گاه گاه برای آقای میرفطروس کافی نیست!
دلیل سوم آقای میر فطروس بر اثبات حقانیت خط سوم تاریخی خود اینست که:
«اینکه از آغاز ملی شدن صنعت نفت دولت انگلیس و سپس امریکا در سودای سرنگونی حکومت مصدق بودند چنان روشن است که نیازی به اسناد تازه نیست. بلکه پرسش اساسی اینست که چرا دکتر مصدق با همه ی توان سیاسی و در اختیار داشتن تمام نیروهای نظامی و انتظامی نخواست در روز ۲٨ امرداد ٣۲ وارد عمل شود؟ به عبارت دیگر در فاصله ی آن سه روز بحرانی - از ۲۵ تا ۲٨ مرداد - چه تغییراتی در اراده ی سیاسی دکتر مصدق پدید آمده بود که با انفعال حیرت انگیزش در ۲٨ مرداد سقوط آسان حکومت او سهل شد؟ و می فرماید ما در کتاب (اسیب شناسی یک شکست) روند این تغییر و تحول سرنوشت ساز را ترسیم کرده ایم و در اینجا با اضافات و افزوده هایی یاد اور میشویم که:
۱- در سراسر روزهای ۲۵ تا ۲٨ مرداد مصدق در جستجوی شاه بود به طوریکه ضمن قبول عزل خویش توسط شاه به پسرش دکتر غلامحسین مصدق گفت:
«می خواهم ببینم حالا که شاه مرا عزل کرده کجا گذاشتته رفته؟ چکار کنم؟ مملکت را به دست چه کسی بسپارم و بروم؟»
۲ - عصر روز۲٨ مرداد مصدق معتقد شده بود «از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه درخواست شود تا هرچه زودتر به ایران مراجعت فرمایند»
٣- با چنین اعتقادی از شبانگاه ۲۷ مرداد دستگیری تظاهرکنندگان حزب توده آغاز شد....
در پاسخ به موارد فوق باید گفت:
اولا - دکتر مصدق نه دریافت عزل خویش را قبول کرده بود و نه عزل خویش را.
ثانیا- درآن روز مصدق از روی تعجب و تمسخر می گفت که اگر شاه او را عزل کرده پس به کجا فرار نموده است؟ و چرا در چنین شرایطی که در قبال عزل او نخست وزیر جدیدی معرفی نشده است، غیبش زده است؟ پس مملکت را باید به دست چه کسی بسپارم؟
ثالثا- دکتر مصدق هیچگاه معتقد به تغییر سلطنت نبود و در آن روزهای بحرانی برای جلو گیری از آشوب و کشتارمی خواست که شاه در مملکت باشد
رابعا – دستگیری اعضای حزب توده در آن روز دلیل دیگری داشت که خواهد امد.
دلیل چهارم اقای میر فطروس، در این بخش ایشان با توسل به نقل قولها و نمونه های تکه و پاره، بر این نکته تکیه دارد که در روز ۲٨ امرداد تمامی نیروهای ارتش و نظامی و انتظامی تهران در اختیار دکتر مصدق بوده است و مخالفان او از هیچکدام از آن نیروها نمیتوانستند استفاده کنند و با وجود این دکتر مصدق از آن نیروها در ۲٨ امرداد استفاده نکرد.
در پاسخ چنین ادعایی باید گفت:
برخلاف ادعای آقای میرفطروس، ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی در سراسر دوران حکومت دکتر مصدق مطیع شاه و دربار بودند و در سر هر بزنگاه علیه او وارد عمل میشدند به طوری که در بیست و سوم تیرماه ۱٣٣۱ دست های سیاهکار پنهانی به کار افتاد و نیروهای ارتشی و انتظامی به فرمان تیمسار بقایی فرمانده نیروهای انتظامی و سرلشگر زاهدی بدون اطلاع دکتر مصدق و برای تضعیف دولت او به روی تظاهرکنندگان آتش گشودند وده هاتن را کشته و صدها نفر را مجروح کردند و کوشیدند تا گناه آن را به گردن دکتر مصدق اندازند .
در تاریخ دوم اردیبهشت ۱٣٣۲ همان دست های سیاهکار بیگانه، سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی کل کشور را به طرز فجیعی به قتل رسانیدند و همه ی قاتلان او، با وجود اقرار صریح به قتل، در محکمه ی نظامی تبرئه و آزاد شدند.
- در تاریخ نهم اسفندماه ۱٣٣۲، همان سیاهکاران، به کمک افسران بازنشسته و گروهبانان و استواران شاغل، در صدد قتل دکتر مصدق برآمدند که اگر هشیاری گارد محافظ نبود درآن وهله به زندگیش خاتمه می دادند. سرلشکر بهارمست که مسئول نظم امور بود، در همان ساعات محل کار خود را ترک کرده و منتظر خبر قتل دکتر مصدق بود!
و بالاخره، اگر قوای نظامی و انتظامی و ارتش در اختیار دکتر مصدق بود پس آن افراد مسلسل به دست و توپ و تانک هایی که خانه ی او را تیرباران میکردند، چه کسانی بودند؟
دکترمصدق بعد از رهایی از توطئه ی قتل نهم اسفند، چون اراذل و اوباش و ارتشیان به خانه اش هجوم آوردند، از پشت بام خانه خود را به مجلس رسانید و پس ازشرح واقعه، به نمایندگان گفت: «اگرچه او وزیر دفاع است، ارتش دستورات شاه را رعایت میکنند»
دلیل پنجم- آقای میرفطروس، در اثبات درستی "خط سوم" خویش مینویسد، عدم استمداد مصدق در روز ۲٨ مرداد وعلیرغم اصرار یارانش از مردم و مخالفت باآمدن توده ای های شخصی و نظامی به صحنه ی مبارزه و در نتیجه سهولت سقوط دولت او بود.
میرفطروس در این مقاله، و هم درکتاب "آسیب شناسی..." از حزب توده و قدرت نفوذ شگفت آورش بر ارتش چنان هیولائی میسازد که با نیروی شیطانی خود در طول یک روز می توانسته است مملکت را فتح کند! در حالی که اگر چنین بود چرا اولاً حزب توده در همان سه روز پُر تب و تاب ۲۵ تا ۲٨ مرداد کاررا یکسره نکرد و قدرت را در دست نگرفت؟ و ثانیاً چرا پس از کودتای ۲٨ مرداد که فرصت کافی هم در اختیار داشت و موجودیتش هم در خطر بود حتی نتوانست از فروپاشی خود و اعدام بسیاری از جمله ازمهمترین افراد خویش جلوگیری به عمل آورد؟
این که چرا دکتر مصدق از مردم و نیز حزب توده در مقابله ی با کودتاچیان استمداد نکرد به دلایل دیگری بود. درمورد عدم استمداد از حزب توده باید گفت که دکتر مصدق به آن حزب اعتقاد و اعتمادی نداشت و هیچگاه ازآن ها طلب تجمع و یا همکاری ننمود ولیکن به سبب اعتقاد عمیقش به آزادی و به ویژه که حزب توده زیر عنوان های دیگری (و نه زیر نام حزب توده) فعالیت داشت، مانع فعالیت آن ها نمی شد.
علاوه برآن، حزب توده در روزهای ۲۶ و ۲۷ مرداد چنان هیاهو و شر و شوری به راه انداخته بود که بهانه ی بسیار مناسبی برای دولت انگایس و هندرسن (سفیر آمریکا در ایران) برای ترسانیدن آمریکا از نفوذ حزب توده در ایران بود و مصدق نمیخواست آن نمایش ها تکرار شود؛ و اگر هم اعلامیه ای مبنی بر حضور مردم درخیابان ها صادر میشد، بدون شک حزب توده از موقعیت استفاده واعمال روزهای گذشته را در خیابان ها تکرار میکرد.
بعلاوه دکتر مصدق به این که مخالفان و کودتاچیان در آن روزها کاری از دستشان بر میآید اعتقاد نداشت و چنانکه خواهد آمد، عوامل متعدد دیگری در۲٨ امرداد باعث پیروزی کودتا گران گردید.
وبالاخره، آقای میرفطروس در شماره ی پایانی دلایل خود در اثبات صحت خط سوم تاریخی! به نقل گزارشی از شخصی به نام عبدالله برهان از قول جلیل بزرگمهر وکیل مورد اعتماد دکتر مصدق می پردازد که مصدق به او گفته است "بهترین حالت همین بود که پیش آمد" لذا محقق بزرگوار نتیجه میگیرد که "به نظر میرسد که روز ۲٨ مرداد، مصدق دیگر ادامه ی نبرد را به سود خود و به صلاح ملت ایران نمیدانست."
در اینجا برای ختم مقال و مردود بودن خط سوم آقای میرفطروس، علاوه بر دلایل فوق همین یک نکته کفایت می کند که اگر دکتر مصدق در روز ۲٨ مرداد به این نتیجه رسیده بود که دیگر ادامه ی نبرد به سود خود او و صلاح ملت ایران نیست، پس این گفته ی دکتر غلامحسین صدیقی چه معنایی پیدا میکند که میگوید:
"درحدود ساعت ۱۶:۴۵ روز ۲٨ مرداد که سرتیپ فولادوند از جانب کودتا چیان به اتاق مصدق آمد و گفت با وضع فعلی ادامه ی تیراندازی دو دسته از نظامیان به یکدیگر بی نتیجه است و موجب اتلاف نفوس می باشد و برای جنابعالی و آقایان خطر جانی دارد، اعلا میه یی صادر فرمایید که مقاومت ترک شود. مصدق در جواب فرمود: من در اینجا میمانم تا بیایند و مرا بکشند و پس ازآن، اعلامیه ای به این مضمون نوشته و بدست فولادوند دادند مبنی بر اینکه"جناب آقای دکتر مصدق خود را نخست وزیر قانونی میدانند و حال که قوای انتظامی از اطاعت خارج شده اند، ایشان و خانه شان بلا دفاع اعلام میشود."
آیا برای مردود دانستن خط سوم تاریخی محقق بزرگوار آقای میرفطروس سندی محکمتر و از زبان شخصی از این معتبرترلازم است؟ اگر مصدق خود میخواست که مملکت را به کوتادگران کثیف و خائن بسپارد چرا پیشنهاد فرستاده ی آن ها را قبول نکرد که هم جان خودش در امان باشد و هم ده ها و صد ها نفر مردم ایران که آنها را صمیمانه و از ته قلب دوست داشت ازدست ندهد.
اما اینکه چرا در روز ۲٨ مرداد، کودتاگران به آن آسانی به هدف شوم خود رسیدند نیازمند به شرح مفصلی است که خلاصه ی آن به قرارزیراست:
۱- اعمال، کردار، گفتار و نمایش های نابکار و ناهنجار حزب توده در روز های پیش از ۲٨ مرداد و هم بیم جامعه از آن حزبِ گوش به فرمان مسکو و ملاقات هندرسن، درست در شب پیش از ۲٨ مرداد و هشدار به مصدق در باره ی حزب توده و جلوگیری از تاخت و تاز آنها که نتیجه ی آن اعلام ختم تظاهرات از طرف دولت شد.
۲- اهمال و ندانم کاری های سرتیپ ریاحی به عنوان رئیس ستاد ارتش که بسیاری از محققین و صاحبنظران، سبب اصلی موفقیت کودتاچیان را در کوتاهی ها و غفلت های رئیس ستاد ارتش میدانند، چه با وجود آنکه احتمال کودتای دومی بعد از کوتای ۲۵ مرداد میرفت و دکتر مصدق از او در این باره بارها سئوال کرده بود، او هیچگونه نقشه و یا طرح و آمادگی برای جلوگیری از کودتای احتمالی در نظر نگرفته بود و در صبح روز ۲٨ مرداد از ساعات اولیه که اجتماعات کوچکی از اراذل و اوباش در خیابان ها دیده شد و به دکتر مصدق آگاهی میرسید، ریاحی مرتب به اواطمینان میداد که خبرمهمی نیست وهمه چیزتحت نظر است تا بالاخره پس از چند بار سئوال و دادن اطمینان، ناگهان با بلاهت تمام گفت که کار از دست خارج شده است! و اگر چنین نبود در همان ساعات نخستین به سادگی امکان جلوگیری از کودتا وجود داشت.
٣- انتصاب سرتیپ محمد دفتری درصبح روز ۲٨ مرداد به ریاست کل شهربانی که برای رسیدن به مقامات بالا در ارتش پس از سقوط دولت مصدق، با وجود خویشاوندی نزدیک به او، با همدست شدن با کودتا گران به دکتر مصدق و نهضت ملی ایران خیانت کرد.
۴- خیانت فرماندهان انتظامی که نه تنها از شورش ها جلوگیری ننمودند، بلکه به تشویق اراذل و اوباش می پرداختند.
و اما سخن پایانی با آقای میرفطروس و امثال او اینست که ساده و یا مشکل بودن کار کوتاچیان در روز ۲٨ امرداد در سنگینی جنایت و خیانت جبهه ی استبداد هیچ تأثیری ندارد. چه سارق مسلح اگر هم به آسانی کارخود را انجام دهد، سادگی سرقت به قدر ذره ای از جرم او نمی کاهد و در باره ی کوتای ۲٨ امرداد شما و همپالکی هایتان اگر تمام گلهای مرداب انزلی راهم بیاورید، روی آن جنایت و خیانت را نمیتوانید گِل مالی کنید و اگرهم ۷۰ من کاغذ سند مجعول فراهم آورید، در واقعه ی ۲٨ مردادخط دوم و سومی بجز همان خط خیانت کودتای منفور شاه و آمریکا و انگلیس و جود ندارد.و سخن آخرآنکه هرکس و هرجریان و هر دسته و هر گروهی که به هر طریق و تمهیدی در پی مخدوش کردن چهره ی تابناک نهضت ملی ایران و قهرمان میهن پرست آن دکتر محمد مصدق برآید بجز رسوائی وبی ابروئی نصیبی نخواهد داشت و بگفته ی خواجه ی شیراز:
بس تجربه کردیم دراین دارمکافات
با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد
با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد
*- این کتاب پر از مغلطه وتحریف وسفسطه که درسبب تالیف ان گفتگوهای بسیاری بر سر زبانهاست . جعل و مغلطه ای نیست که در آن به کار نرفته باشد.در پاسخ کتاب مذکور و آشکار نمودن باطلات آن، دو کتاب یکی بنام «سوداگری با تاریخ» به قلم آقای محمد امینی و دیگری با عنوان «افتاب آمد دلیل افتاب» نوشته ی نویسنده ی این سطور چاپ و منتشر گردید.
منبع: عصر نو – دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۶ – ۲۱ اوت ۲۰۱۷