به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۶

نقد فیلم «رگ خواب» به کارگردانی حمید نعمت‌الله

چشمان باز بسته 
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن (مولانا)

«رگ خواب» روایت سلوک و حال خراب یک شبگرد عاشق است. روایتی که با تغییر وضعیت مکرر و درگیرکردن این شبگرد در موقعیت‌های دشوار، سعی در دگرگونی و تحول در شخصیت متزلزل او دارد.


روایت فیلم با تک‌گویی‌های شخصیت اول فیلم، «مینا»، آغاز می‌شود. زاویه دید روایت فیلم به اول‌شخص محدود شده است و هدف کارگردان، همراهی مخاطب با احساسات، حالات و فضای ذهنی شخصیت اول روایت است. هیچ سکانسی در فیلم وجود ندارد که مخاطب از مینا جدا شود و حس همذات‌پنداری با مینا را برای مخاطب ایجاد می‌کند. هدف کارگردان، توصیف و تشریح وضعیت‌های زندگی مینا و درگیرکردن مخاطب در احوال شخصی مینا است. روایت فیلم با تغییر وضعیت شخصیت «مینا» آغاز می‌شود. مینا پس از زندگی پرفرازونشیب با همسرش، تصمیم به جدایی از او می‌گیرد. از وضعیت قبلی مینا، با تک‌گویی‌هایی کوتاه، مختصر اطلاعاتی به تماشاگر منتقل می‌شود. کارگردان قصد واکاوی وضعیت گذشته مینا را ندارد؛ فقط می‌خواهد تغییر وضعیت شخصیت اول فیلم را برای مخاطب بیان کند.


تغییر وضعیت زندگی مینا، او را در موقعیت دشواری قرار می‌دهد. مینا تلاش می‌کند کار پیدا کند تا بتواند روی پای خود بایستد؛ بدون سابقه کار، تحصیلات دانشگاهی، تخصص و پشتیبانی مالی و معنوی. زنی که در وضعیت قبلی، وابستگی کامل به شریک زندگی خود داشته است، حالا در وضعیت جدید می‌خواهد استقلال را تجربه کند.


تلاش مینا در یافتن کار، شخصیت مینا را توصیف می‌کند؛ زنی که سرگرمی‌اش جمع‌کردن آگهی‌های تورهای مسافرتی و خیال‌پردازی با آنهاست؛ زنی بدون اعتمادبه‌نفس و بسیار آسیب‌پذیر و دارای احساس عذاب وجدان درونی. روایت فیلم با تک‌گویی‌های مینا خطاب به پدرش پیش می‌رود. مینا پدرش را ترک کرده و به‌هیچ‌وجه حاضر نیست پیش او برگردد. رابطه مینا با پدرش یکی از نقاط ضعف فیلم است که روایت، پرداخت مناسبی از آن ندارد. اصرار مینا به رابطه‌نداشتن با پدر و برگشتن پیش او، باید با عامل باورپذیری مانند نفرت یا ترس، تعریف شود. روایت از پرداخت این موضوع، به‌راحتی می‌گذرد و فقط مینا در یک تک‌گویی می‌گوید:
«شاید پدر اگر می‌آمدم پیشت می‌گفتم اشتباه کردم، همه‌چیز درست می‌شد؛ فقط باید نگاهت را تحمل می‌کردم».


این تک‌گویی، منطق باورپذیری برای پذیرش روایت سخت و دشوار قصه مینا نیست. مینا، در ابتدای روایت فیلم، وقتی در پیداکردن شغل دچار آشفتگی می‌شود، می‌تواند پیش پدر بیمارش برگردد و باید برای این تمایل‌نداشتن به بازگشت، منطق باورپذیری به مخاطب ارائه شود. از آن سو، به‌جای ارائه دلیل و برهان برای این موضوع، فقط در تک‌گویی‌های مینا، احساس عذاب وجدانش توصیف می‌شود. مینا در درون خودش با خودش می‌جنگد تا پیش پدرش برنگردد.


موقعیت دشوار مینا سبب می‌شود از نظر عاطفی آسیب‌پذیرتر شود و با اولین توجه از سوی جنس مخالف، تمام ذهن و فکرش درگیر شود. کامران، صاحب فست‌فودی است که دنبال نیروی کار می‌گردد. برخورد او با مینا و توجه غیرمتعارفش به مینا، ذهن مینا را درگیر می‌کند. کامران شخصیتی است که در کارش موفق است، به زبان فرانسه مسلط است و رفتار اجتماعی بسیار خوبی دارد. کامران در ذهن مینا، همان نیمه ‌گمشده‌ای است که در پی آن است. مینا دوست دارد به استقلال شخصیتی برسد؛ اما در اعماق ذهنش، دوست دارد نیمه گمشده‌اش را پیدا کند تا به او تکیه کند و زندگیش با او تعریف شود. نیمه اول فیلم با روایت عشق و وابستگی مینا به کامران به پایان می‌رسد.


برای پل‌زدن بین دو نیمه روایت، نشانه‌های اندکی در فیلم وجود دارد. تردد مینا و کامران از پله‌های اضطراری و تردد‌نداشتن از پله‌های عمومی، نشانه‌ای از تمایل کامران به پنهان نگه‌داشتن این رابطه است. نکته بعد، سکانس به‌تمسخرگرفتن مینا بعد از آشپزی و تلاش بسیار برای آماده‌کردن خانه برای استقبال از کامران است. این سکانس آغاز نیمه دوم و شروع تغییر وضعیت رابطه مینا و کامران است. حتی سوغاتی کامران برای مینا، گربه است که به بی‌وفایی شهره است. پیش از این سکانس، اتفاقی رخ نداده است که دلیل بیزاری کامران از مینا باشد. در پرداخت شخصیت کامران هم نشانه‌ای وجود ندارد که دگرگونی او را در رابطه با مینا باورپذیر کند؛ این نکته سبب ضعف اساسی در پرداخت شخصیت «کامران» می‌شود. کارگردان با استفاده از تکنیک غافلگیری، سعی در پرداخت شخصیت کامران دارد.

وقتی مینا به دنبال کامران به فرودگاه می‌رود و کامران را با خانم همکارش می‌بیند، به خیانت کامران آگاه می‌شود و شخصیت عاشق‌پیشه و بسیار احساساتی کامران، در ذهن مخاطب فرو می‌ریزد و به شخصیتی اغفالگر تبدیل می‌شود. این دگرگونی، بدون پیش‌زمینه و مقدمه‌چینی، نقطه‌ ضعف روایت به شمار می‌رود.  نیمه دوم، روایت بی‌وفایی کامران و حال خراب مجدد میناست. وضعیت مینا با وضعیت ابتدایی فیلم تفاوت فاحشی دارد. او دوباره شکست خورده است و دیگر انرژی‌ای برای ساختن ندارد. طغیان می‌کند و به جاده می‌زند و یک سفر درونی را آغاز می‌کند. این بار، مینا به نهایت تباهی می‌رسد. همه‌چیزش را از دست می‌دهد. سقط در خیابان، رفتن به گرمخانه و بعد بیمارستان، شخصیت مینا را خرد می‌کند تا او را به نقطه‌ای برساند که پیش پدر بیمارش برگردد و از ابتدا دوباره شخصیت تازه‌ای از خودش بسازد. تغییر وضعیت شخصیت اول روایت و تحول و دگرگونی مینا، بسیار خوب پرداخت شده است.

شخصیتی که در ابتدای روایت، توان ایستادن و ساختن زندگی‌ خود را نداشت و زنی معمولی از انبوه زنان امروز جامعه ایران است، پس از سفری اودیسه‌وار و رسیدن به نهایت تباهی، دوباره زندگی‌ خود را از لابه‌لای خاکستر می‌سازد. بازی بسیار خوب لیلا حاتمی، نقش بسیاری در پرداخت شخصیت مینا و باورپذیری وضعیت‌های مختلف او دارد. دختر حواس‌پرت و خیالاتی ابتدای فیلم، به زنی محکم و استوار در پایان روایت بدل می‌شود و به قول خود مینا در تک‌گویی پایانی فیلم: «دیگه خواب از سرم پریده. می‌خواهم بقیه زندگی بیدار باشم، می‌خواهم بیدار باشم» و این‌چنین است که چشمان باز بسته، به پایان می‌رسد و «رگ خواب» روایت باورپذیر و دلنشینی از تحول و دگرگونی یک زن معمولی در سینمای ایران می‌شود.


سعید احمدی‌پویا  / شرق