و چرا روشنفکران ما برای دیدار گلستان به کاخش میروند؟
این سالها برای جمعی از نویسندگان خارج نشین روابط خصوصی فروغ دکان آب و نان دار ی شده است.
برای نمونه خانم فرزانه میلانی که با آن کار غیر اخلاقی و زشتش که در کتابی، نامه های خصوصی فروغ به گلستان را بدون توافق با خانواده او سر هم می کند و آقای مسعود بهنود هم مشکل شرعی ارتباط فروغ و گلستان را بعد از مرگ فروغ و فخری حل کرد و ادعا نمود زندگی مشترک فروغ و گلستان کاملا اسلامی بوده و فروغ پذیرفته بود زن صیغه ی! گلستان باشد. آیا نیاز هست ما هم چند چهره گی مسعود بهنود را برای چندین بار بشکافیم؟
یکی دو هفته پیش با ایمیل، مطلبی از خانم ژیلا مساعد شاعر تبعیدی در سایت اخبار روز (سایت سازمان اکثریت) مقیم گوتنبرگ سوئد برایم ارسال شد. چون مطلب ارسال شده مربوط بود به ملاقات ایشان و یک کارگردان تئاتر سوئدی (نام کارگردان سوئدی ذکر نشده بود) با ابراهیم گلستان، کنجکاو شدم، روی مطلب فرستاده شده مکث کردم .
بطورخلاصه از این مطلب چنین استنباط می شود که یک کارگردان سوئدی می خواهد نمایشنامه ای مربوط به فروغ روی صحنه ببرد که نمایشنامه را قرار است خانم مساعد بنویسد و خانم سوئدی علاقمند است که با گلستان هم ملاقات کند، این چنین است که نمایشنامه نویس (خانم مساعد) و کارگردان این راه دور را طی می کنند ( گوتنبرگ تا لندن) تا با بهره از شناختی که گلستان از فروغ دارد کار بهتر و شایسته تری به روی صحنه بیاید. اما هم خانم مساعد و هم کارگردان سوئدی از نحوه رفتار گلستان، بی ادبی، گنده گویی، ژست های مرد سالارانه و در نهایت رفتار غیر انسانی ابراهیم گلستان جا می خورند و بی آنکه بهره ای از این ملاقات نصیبشان بشود به سوئد برمی گردند.
وقتی مصاحبه پرویز جاهد با ابراهیم گلستان در کتابی با عنوان «نوشتن با دوربین » منتشر شد (من تاکنون گزارشگری که تا حد و اندازه جاهد حقیر گشته باشد ندیده ام، چرا که گلستان در طول مصاحبه، به او دایم توهین میکند و ناسزا میگوید اما جاهد از بله قربان گویی دست بر نمی دارد) به من توصیه شد این کتاب را بخوانم چرا که در این کتاب به من و برادر از دست رفته ام نصیب نصیبی (سینماگر آوانگارد) با اسم و صریح اتهام زده شده بود و این کتاب را یکی از بت سازان شیفته گلستان (رضا اعنمی ) در سایت اکثریت (اخبار روز) معرفی کرده بود .من جواب به گلستان را، قبل از انتشار در دیگر سایت ها، برای همان سایت که یادداشت ستایش انگیر از کتاب گلستان را منتشر کرده بود یعنی اخبار روز ارسال کردم . اما اخبار روز از انتشار جوابیه من خوداری کرد. با این که این حق من بود که جواب گستاخی های این روشفکر از خود شیفته را بدهم و حالا می بینم همان سایت با همان خط مشی نامه اعتراض آمیز خانم مساعد را چاپ میکند . مفهوم نظر ایشان در باره گلستان تفاوتی با نظر من ندارد. فقط من موضوع را بسط داده ام و به ذکر یکی دو نمونه مربوط به خودم و برادرم بسنده نکرده ام در صورتی که یادداشت خانم مساعد فقط مربوط است به رفتار زشتی که گلستان با ایشان و کارگردان سوئدی داشته است (البته با اشاره ای گذرا به احمد شاملو )، الان هم نمیگویم چرا یادداشت ایشان چاپ شده است و جوابیه من نه، چه خوب که درد دل خانم مساعد هم بعد از نزدیک دوسال که از آن ملاقات میگذرد فرصت انتشار می یابد.
از این مسئله هم میگذریم ،میرسیم به سفر لندن. خانم مساعد و کارگردان سوئدی برای دیدار گلستان به اتفاق به انگلستان سفر می کنند، خانم مساعد خود در یاداشتش چنین مینویسد:
«او (خانم کارگردان تئاتر) مسئولیت تاتری را در دانشگاه استکهلم بر عهده دارد. پس نامه ای برای گلستان از طرف دانشگاه فرستاده می شود و از او تقاضای وقت برای گفتگو میکند. در نامه ذکر می شود که نویسنده ی نمایشنامه من هستم و ما دو نفر به دیدار او می رویم. راننده انگلیسی که ما را مقابل قصر گلستان پیاده کرد با نگاه نگران به ما گفت. ایا مطمئنید که ادرس درست امده اید؟ وقتی من از تاکسی بیرون امدم خودم را در مقابل کاخی متروک دیدم که گویی قرن ها خالی از سکنه بوده است. خانمی ریز نقش به استقبالمان امد و راننده تاکسی خیالش راحت شد و گاز داد و رفت.»
ابراهیم گلستان همیشه همین بوده که الان هست. آنوقت هم که دستمزد چند برابر حد متداول از شرکت نفت به کیسه اش سرازیر می شدهمین بود که الان که در سنین کهولت در قصر به گفته خانم مساعد از درون پوسیده اش سالهای کهولت را سپری می کند، هست. بد نیست خاطره ای از خودم مربوط به بیش از ۴۰ سال پیش را برایتان بازگو کنم
در آن سالها من جوانی پر شور و حال بودم، شیفته سینما، آن دوره فیلم کوتاه و مستند اصلا به حساب نمی آمد، سینما برای عامه ی سینما رو فقط در فیلم های سینمایی روی پرده معنا پیدا می کرد . جنبش سینمای آزاد ما سالهای آغازین تولدش را سپری می کرد. در آن شرایط تصمیم گرفتم در شناساندن سینمای مستند در ایران با یاری بچه های سینمای آزاد قدمی بردارم. با زحمت بسیار برای نخستین بار در ایران مقدمات برگذاری یک هفته فیلم مستند با همکاری انجمن فیلم دانشگاه صنعتی فراهم شد، چون کارهای مستند گلستان هم می باید در این برنامه باشد با تهیه کننده، یعنی روابط عمومی شرکت نفت هم تماس گرفتم، آنها هم کارهای مستند آقای گلستان را که حق پخشش را داشتند در اختیار ما گذاشتند ،روزهای آغاز هفته فیلم یک آگهی از آقای گلستان در روزنامه آیندگان چاپ شد با این محتوا: «کسانی که نام و نشانشان مشخص نیست برنامه ای ناقص و نا میزان را تدارک دیده اند و ساخته های مرا هم بدون اطلاع و اجازه من می خواهند به نمایش بگذارند. از اولیای داشگاه آریامهر (شریف فعلی) خواهش می شود به آنها تذکر دهند که مرا ندیده بگیرند» (نقل به معنا). دانشگاه مردد بود، نمی توانست تصمیم قاطع بگیرد، من گفتم یا همه برنامه را طبق اعلام قبلی به نمایش می گذاریم و یا من کل برنامه را متوقف می کنم. در نهایت دانشکاه هم بعد از تماس با روابط عمومی شرکت نفت حق را به ما داد و فیلم های آقای گلستان هم بهمراه مستند های دیگر با موافقت تهیه کننده نمایش داده شد، من خود قبل از نمایش فیلم متن نامه گلستان را خواندم و اضافه کردم ما فیلم را علیرغم اعتراض گلستان به خاطر احترام به تماشاگر نمایش می دهیم ، لیلی گلستان دختر ابراهیم گلستان هم که از دوستان آن زمان من بود با رفتار پدرش با برنامه ای که با موفقیت بسیار با هدف آشنا کردن جمع وسیع تری با سینمای مستند تدارک دیده شده بود، انتقاد کرد. تا یادم نرفته این نکته راهم اضافه کنم که ادعای گلستان در این مورد که فخری (همسر رسمی گلستان) و فروغ خیلی با اشتیاق با هم زندگی می کردند، می تواند دروغی ساخته خود گلستان باشد چرا که شاهدان دستشان از دنیا کوتاه است (نه فروغ در قید حیات است و نه فخری) تا آنجا که من میدانم حتا لیلی گلستان به همین دلیل با فروغ میانه ای نداشت، فکر نمی کنم اصلا معاشرت و یا دیداری با فروغ داشت.
«او (خانم کارگردان تئاتر) مسئولیت تاتری را در دانشگاه استکهلم بر عهده دارد. پس نامه ای برای گلستان از طرف دانشگاه فرستاده می شود و از او تقاضای وقت برای گفتگو میکند. در نامه ذکر می شود که نویسنده ی نمایشنامه من هستم و ما دو نفر به دیدار او می رویم. راننده انگلیسی که ما را مقابل قصر گلستان پیاده کرد با نگاه نگران به ما گفت. ایا مطمئنید که ادرس درست امده اید؟ وقتی من از تاکسی بیرون امدم خودم را در مقابل کاخی متروک دیدم که گویی قرن ها خالی از سکنه بوده است. خانمی ریز نقش به استقبالمان امد و راننده تاکسی خیالش راحت شد و گاز داد و رفت.»
ابراهیم گلستان همیشه همین بوده که الان هست. آنوقت هم که دستمزد چند برابر حد متداول از شرکت نفت به کیسه اش سرازیر می شدهمین بود که الان که در سنین کهولت در قصر به گفته خانم مساعد از درون پوسیده اش سالهای کهولت را سپری می کند، هست. بد نیست خاطره ای از خودم مربوط به بیش از ۴۰ سال پیش را برایتان بازگو کنم
در آن سالها من جوانی پر شور و حال بودم، شیفته سینما، آن دوره فیلم کوتاه و مستند اصلا به حساب نمی آمد، سینما برای عامه ی سینما رو فقط در فیلم های سینمایی روی پرده معنا پیدا می کرد . جنبش سینمای آزاد ما سالهای آغازین تولدش را سپری می کرد. در آن شرایط تصمیم گرفتم در شناساندن سینمای مستند در ایران با یاری بچه های سینمای آزاد قدمی بردارم. با زحمت بسیار برای نخستین بار در ایران مقدمات برگذاری یک هفته فیلم مستند با همکاری انجمن فیلم دانشگاه صنعتی فراهم شد، چون کارهای مستند گلستان هم می باید در این برنامه باشد با تهیه کننده، یعنی روابط عمومی شرکت نفت هم تماس گرفتم، آنها هم کارهای مستند آقای گلستان را که حق پخشش را داشتند در اختیار ما گذاشتند ،روزهای آغاز هفته فیلم یک آگهی از آقای گلستان در روزنامه آیندگان چاپ شد با این محتوا: «کسانی که نام و نشانشان مشخص نیست برنامه ای ناقص و نا میزان را تدارک دیده اند و ساخته های مرا هم بدون اطلاع و اجازه من می خواهند به نمایش بگذارند. از اولیای داشگاه آریامهر (شریف فعلی) خواهش می شود به آنها تذکر دهند که مرا ندیده بگیرند» (نقل به معنا). دانشگاه مردد بود، نمی توانست تصمیم قاطع بگیرد، من گفتم یا همه برنامه را طبق اعلام قبلی به نمایش می گذاریم و یا من کل برنامه را متوقف می کنم. در نهایت دانشکاه هم بعد از تماس با روابط عمومی شرکت نفت حق را به ما داد و فیلم های آقای گلستان هم بهمراه مستند های دیگر با موافقت تهیه کننده نمایش داده شد، من خود قبل از نمایش فیلم متن نامه گلستان را خواندم و اضافه کردم ما فیلم را علیرغم اعتراض گلستان به خاطر احترام به تماشاگر نمایش می دهیم ، لیلی گلستان دختر ابراهیم گلستان هم که از دوستان آن زمان من بود با رفتار پدرش با برنامه ای که با موفقیت بسیار با هدف آشنا کردن جمع وسیع تری با سینمای مستند تدارک دیده شده بود، انتقاد کرد. تا یادم نرفته این نکته راهم اضافه کنم که ادعای گلستان در این مورد که فخری (همسر رسمی گلستان) و فروغ خیلی با اشتیاق با هم زندگی می کردند، می تواند دروغی ساخته خود گلستان باشد چرا که شاهدان دستشان از دنیا کوتاه است (نه فروغ در قید حیات است و نه فخری) تا آنجا که من میدانم حتا لیلی گلستان به همین دلیل با فروغ میانه ای نداشت، فکر نمی کنم اصلا معاشرت و یا دیداری با فروغ داشت.
این سالها برای جمعی از نویسندگان خارج نشین روابط خصوصی فروغ دکان آب و نان دار ی شده است. برای نمونه خانم فرزانه میلانی که با آن کار غیر اخلاقی و زشتش که در کتابی، نامه های خصوصی فروغ به گلستان را بدون توافق با خانواده او سر هم می کند و آقای مسعود بهنود هم مشکل شرعی ارتباط فروغ و گلستان را بعد از مرگ فروغ و فخری حل کرد و ادعا نمود زندگی مشترک فروغ و گلستان کاملا اسلامی بوده و فروغ پذیرفته بود زن صیغه ی! گلستان باشد. آیا نیاز هست ما هم چند چهره گی مسعود بهنود را برای چندین بار بشکافیم؟ و یا می پذیریم که این موجود در طرح این مسئله در بی بی سی قصد و هدفی داشته است. آیا بهنود از دوست جون جونی اش گلستان سفارش گرفته است تا راه سفر وی در ۹۵ سالگی به ج. الف هموار شود؟ و شاید هم سفارش دهنده اصلی نظام مقدس بوده است؟ هر زد و بندی از مسعود بهنود بعید نیست.
این اتفاق برای خانم مساعد و دوست سوئدی اش باعث شد که من هم مسئله ای که مدتها ذهنم را به خود مشغول کرده بود با شما یاران مطرح کنم که چرا در جامعه ی روشنفکری خودمان از گذشته تا امروز اکثر هنرمندان هر رشته فقط با پیوستگان همان رشته تماس دارند ، شاعران با شاعران ، نقاشان با نقاشان، خوانندگان با خوانندگان، سیتماگران با سینماگران ؛ و تاتر نویسان هم با تئاتر سازان در جمع خودشان بودند. به گمان من اتخاذ این شیوه گاه میتواند عواقب ناگواری داشته باشد. چرا که در همین «کتاب نوشتن با دوربین گلستان» ویا نقد و نظر من با عنوان (چرا گلستان با دوربین مینویسد؟) و یا نقد های دیگران در باره این کتاب گلستان اگر انعکاسش از محدوده حرفه ما فراتر می رفت مشخص تر می شد که شخصیت و پرنسیب یک فرد ممکن است با آثارش (هر چقدر هم آن آثار با ارزش باشد) مطابقت نداشته باشد .همچنان که خانم ژیلا مساعد هم تصور نمیکردند گلستان نویسنده وسینماگر همان روشنفکر برج عاج نشین ، بی ادب ، از خود راضی و پر مدعا باشد که سخیف ترین جملات را در مورد ادیبان، سینماگران ، جنبش ها و روشنفکران دوران ما از احمد شاملو گرفته تا هژیر داریوش، فریدون رهنما، بهرام بیضایی ،ناصر تقوایی، نجف دریا بندری ،جنبش سینمای آزاد ، و … در کتاب نوشتن با دوربین بکار برده است و یا میهمانان را از راه دور که تدارک اجرای یک کار در باره فروغ هستند به قصرش دعوت می کند به جای پذیرائی از میهمان و کمک به اجرای شایسته تر کارشان ، آن چنان رفتار غیر انسانی از خود بروز میدهد که باعث تعجب و حیرت کارگردان سوئدی و میزبان او می شود. دریغ و درد .
* اقای گلستان در همان قصر حومه لندن برای سران اسبق نظانم داعشی اسلامی مانند مهاجرانی وزیر اطلاعات خاتمی شارلاتان و تائید کننده قتل سلمان رشدی میهمانی های با شکوه میدهد!.
* اقای گلستان در همان قصر حومه لندن برای سران اسبق نظانم داعشی اسلامی مانند مهاجرانی وزیر اطلاعات خاتمی شارلاتان و تائید کننده قتل سلمان رشدی میهمانی های با شکوه میدهد!.
بصیر نصیبی۱۴ آگوست ۲۰۱۷ زاربروکن. آلمان
لینک مطلب چرا گلستان با دوربین مینویسد از ارشیو سینمای آزاد
http://cinemaye-azad.com/1393/01/11/1772لینک مطلب خانم زیلا مساعد از سایت اخبار روز.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=81453
منبع: سینمای آزاد
http://cinemaye-azad.com/1396/05/23/3416/