به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۸

چکامه‌ی چاک چاک، رضا مقصدی

به خاطره‌ی عزیزان از دست رفته‌ام: زری؛ و هادی غبرایی


آمدم فرو شکسته، از غبار ِ راه
آمدم فرو خمیده، مثل ِ یک گیاه
آمدم گسسته
خسته
تلخ
تا که از زُلال ِآبها ترا صدا کنم.
در صدای من ستاره‌ها شناورند
پیرهن دریدگان باغ
تا ترا دوباره بشنوند
غمگنانه، پشت ِاین درند.
*
از کجایِ خاطرات من گذشته یی؟
‌ای که آرزوی آبی‌ی مرا به سینه داشتی!
با کدام نام؟
آن پیام عاشقانه را برای ما نوشته یی
‌ای که در جهان ِ واژگان ِ شاعرانه، عطر توست.
*
از تو با تبسم ِ ترانه‌ی برنج
از تو با تولد ِ تمام بوته‌های چای
از تو با طنین ِ نازنین ِ عشق‌های تازه گفته‌ام.
چشم‌های تو کجاست؟
تا که شادی ِ شکوفه‌های سیب را نصیب ِ ما کند.
*
راستی کدام دل؟
شعر ِ آخر ِ ترا میان سطرهای خود نوشته است.
سرنوشتِ تو
سرگذشت ِ نسل ِ آتش است
آتشی که تا "ستاره"‌های "سرخ"، شعله می‌کشید.
شعله یی که همنشین ِ آه وُ آینه ست.
آه...‌ای خمیده، روی خاطرات ِ خاک
بعد ازین من وُ چکامه‌های چاک چاک.
دست بر سپیده می‌کشم
تا که از سپیدی ِ صمیمی ِ صدای تو گذر کنم.
تکیه بر ستاره می‌زنم
تا سروده‌های روشن ِ ترا، شبانه بشنوم
باید از کدام غم شنید؟
داستانسرای مرگ
از تو زیر ِ گوش ِ آن پری ِ قصه‌ها، "زری" چه گفته بود؟
*
نازنین ببین!
با گلی به سینه، روبروی آرزوی ِ آبی ِ تو ایستاده‌ام
آمدم ترا، نه در درون ِخاک
در میان ِ نسل ِ فصل ِ تازه جستجو کنم.
*
‌ای که در ترانه‌ی تبار ِ من شکفته یی!
کاش در شبی، ترا دوباره، بو کنم.

*
ـــــــــــــــــــــــــــ
۱۳۸۲
رضا مقصدی