به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۹

دختری جوان نمی‌دانم با موهای آبی یا سرخ، راهی زندان اوین، ابوالفضل محققی

سرزمین غریبی است این ایران زمین. کشوری چون قله دماوند که درونش پیوسته آتشی در قلیان است، کشوری با عظمت که صد واندی سال قبل انقلابی چون مشروطیت را رقم زد. زنانش در تبریز بر گرسنگی طاقت آوردند یونجه خوردند ومشروطه گرفتند. 
بیست و پنج سال بیشتر ندارد با چشمانی درخشان وشاد اما بسیار جسور وهوشیار. بالباس‌های خاص خود که من نام این گونه لباس را لباس اعتراض می‌گذارم وگیسوانی که برنگ‌های مختلف در می‌آورد. من این موهای رنگ کرده را خاری درچشم حکومت اسلامی نام می‌نهم. با لبخندی شیرین که هاله‌ای ازسرکشی و قدرت جوانی را با خود دارد. لبخندی که درونی پاک وانسانی را بنمایش می‌گذارد. دختری با سیمائی خاص و منحصربفردخود در میدان مبارزه با اسبتداد حاکم. دختری که سد ترس‌های نهاده شده برسر راه مبارزان راکه توسط دستگاه‌های سازمان داده می‌شود درهم می‌شکند، تن به حقارت پوزش از رهبر نمی‌دهد شرف زندان را بر حقارت نامه نوشتن به رهبررا بجان می‌خرد.

او نه در کنار غارتگران مجموعه نیشکر هفت تپه، بلکه در کنار زخمتکش ترین وستم دیده ترین بخش جامعه یعنی کارگران می‌ایستد. همراه "بخشی ها" مشت گره می‌کند و فریاد اعتراض و داد خواهی سر میدهد. برسختی شکنجه وزندان طاقت می‌آورد تا از شرف و حیتیت انسانی کارگران نیشکرهفت تپه دفاع کند.
هر بار که خبری از او می‌شنوم، عکسی از او می‌بینم دلم می‌لرزد. باز بااین جسم تماما روح چه می‌کنند؟
چرا دست از سر این دخترجوان که جای دختران ما را دارد بر نمی‌دارند؟
بی اختیار از ذهنم می‌گذرد، خنده‌ای پیروز مندانه از ته دل می‌کنم! نه! این اوست که دست از سر این جانیان حکومتی بر نمی‌دارد. این اوست که با شهامت و اتکا بنفسی تحسین بر انگیزدر جایگاهی که خود تعین می‌کند با سیمائی که متعارف نرم‌های حکومت اسلامی نیست بعنوان یک فعال اجتماعی ومدافع حقوق ستم دیده گان در کنارمعترضان می‌ایستد تا از حقوق انسانی وشهر وندی خود وشهروند ایرانی دفاع کند.
مسلما نامش را می‌دانید! نامش "سپیده قلیان" است. جزء نام هائی که باید با احترام نوشت وبا احترام از آنها یاد کرد.
امروز کمتر کشوری در جهان است که زنانش این چنین مقدم تر از مردان با شهامت در پیشاپیش مبارزه سیاسی، اجتماعی، حرکت می‌کنند. در مقابل تمام تهدیدات می‌ایستند تا از شرف ما دفاع نمایند. زنانی که لرزه بر پشت جباران این دوره از تاریخ ایران زمین می‌اندازند.
آرش نمادی از قهرمانی و دلاوری توام با فداکاری در تاریخ اسطوره‌ای سرزمین ماست. مردی که جان در تیر نهاد تا از استقلال و آزادگی ما دفاع کند. اما امروز مانه یک کماندار بل ده‌ها کماندار با خجسته نامهای متبرک زنانی چون نسرین ستوده، نرگس محمدی، سپیده قلیان، آتنا دایمی، گلرخ ابراهیمی و... داریم، زنانی چون زینت جلالیان، مریم اکبری منفرد که سال هاست سختی زندان‌های جمهوری اسلامی را طاقت می‌آورند. هر کدام از این شیر زنان آرش زمانه ما هستند شیر زنانی که مادرند! غم فرزندان دارند! اما غم مردم؛ غم آزادی و مبارزه با حکومت فاسد را برراحتی خود ارجح می‌دانند. زنانی نه کمتر از آرش!


سرزمین غریبی است این ایران زمین. کشوری چون قله دماوند که درونش پیوسته آتشی در قلیان است، کشوری با عظمت که صد واندی سال قبل انقلابی چون مشروطیت را رقم زد. زنانش در تبریز بر گرسنگی طاقت آوردند یونجه خوردند ومشروطه گرفتند. مردمی که زنی چون قرته العین رادر اوج استبداد در دامن خود پروش داد. زنی که با خون خود شعرنوشت واز آزادگی زن دفاع کرد.
امروز هیچ عرصه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیست که زنان در آن نقشی اساسی ایفا نکنند. اکثر تشکل‌های همیاری مردمی، جمعیت‌های دفاع از محیط زیست، نهاد‌های کمک رسانی به آسیب دیدگان از عوامل مختلف اجتماعی تا بلایای طبیعی، درهمه وهمه نقش زنان بسیار برجسته است. هیچ اعتراض اجتماعی نیست که زنان در آن حضوری چشم گیر نداشته باشند.

براستی چه میزان این سرزمین ونسل جوان آن را می‌شناسیم؟ سپیده قلیان راکه امروز با آن موهای آبی رنگ، کفش‌های کتانی و لباس‌های گلدار رنگارنگش با آن لبخندی که خشم حکومت بر می‌انگیزد و حاضر به نوشتن نامه به مستبد نشسته بر اریکه قدرت نشد وتن به زندن اوین داد را می‌شناسیم؟
او که نماد نسل جدیدی است! متفاوت با سنت‌های دگم وبسته ما. دختری جوان، شجاع و نترس! آماده برای دادن هزینه‌ای سنگین برای آزادیخواهی و عدالت!
سپیده قلیان همراه با پدر و مادر بعد از آزادی از زندان

سپیده قلیان با پدر و مادرش  

آیا مبارزه این فرزندان ما، این جوانها ما را بفکر وا نمی‌دارد؟ این پرسش را در مقابل ما نمی‌نهد که قدم‌های اپوزیسیون خارج از کشور برای راه اندازی حد اقل یک کمپین دفاع از این زنان واین دختران چیست؟ هرچند آنان بدون حمایت این اپوزیسیون بیمار و گرفتار در خود به مبارزه خود ادامه می‌دهند! مبارزه آن هاست، مبارزه این نسل است که تکلیف حکومت را روشن خواهد ساخت.

آیا نشانه‌های حداقل فکر یک همگرائی وعمل مشترک وبرداشتن قدم‌های لازم از طرف اپوزیسیون خارج از کشورباعث دلگرمی این فرزندانمان نخواهد شد؟ آن‌ها چه درس هائی از ما بعنوان مخالفان در تبعید خواهند گرفت؟ آیا همگامی وهم صدائی ما در دفاع ازاین عزیزان باعث دلگرمی مبارزان دلسرد شده از ما خارج نشینان نخواهد شد؟ درسی که با اتکا به سال‌ها مبارزه، تجربه و موهای سفید شده خود به این نسل جوان می‌خواهیم بدهیم چیست؟

انصافا چه میزان جدا از منت‌های شخصی، گروهی و جایگاهی خود در جهت حداقل همکاری‌ها گام بر داشته‌ایم؟ آیا هر تک تک ما قادریم کمکی در خور به این مبارزان جوان بنمائیم؟ 
چرا قادربه سازمان دادن یک اتوریته جمعی بر مبنی برابر حقوقی و دادن ارزش هر فرد برمبنای نقش تاثیرگذاراو، میزان وظیفه گرفتن وعمل کردن او به آن نیستیم؟ نگاه واقعی به توانائی وارزش‌های اجتماعی و مقبولیت عمومی که می‌تواند مبنای این اتوریته و برداشتن قدم‌های نخستین باشد. ماهم در نهادن چنین حکم نا عادلانه بر گردن این دختر جوان فعال اجتماعی مقصریم!

امروز دختری شجاع نمی‌دانم با کدام رنگ مو و لباس خاص خود راهی زندان اوین شد. با چشمانی با هوش و درخشان با لبخندی برلب.
لبخندی به نشانه عظمت روحی فراتر از تجسم قدم بر میداشت.

مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش
گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش
شما را باده و جامه
گوارا و مبارک باد. (سیاوش کسرائی)