صدا که بلرزد، بریزد از بندهای تن
یأس در اعتراض وُ
درد در طنین خیابانهایی که
تَرَکهای کوچک بیشمار
بر مرزها و میلههای بستهاند وُ
سقوط میکند سکوت
در زخمِ بازشان
که شلیکِ اشکآور
آغازِ دویدنش به زبان مادری اَست وُ
آفتاب
آوازِ دستی
که شقههای سرودش را
با نیزههای نور
بر سایههای کمرنگِ آبهای تیره میکارد وُ
نو میشود جهان
در نام کوچک تو
که منظور تمام نامهاست
آزادی!