به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۴۰۱

واکنش های معلمان به مسمومیت سریالی دختران دانش آموز

 

از مسمومیت‌های ذهنی تا مسمومیت‌های عینی دختران در هفته‌های اخیر – عزیز قاسم زاده

نکته کلیدی که در جنایت سریالی مسمومیت‌های اخیر به شدت قابل تحلیل و بررسی است، انجام این جنایت بعد از پنج ماه از شروع جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. جنبشی که با کشته شدن یک زن شکل گرفت و مبنای معرفتی اعتراض جمعی آحاد مردم را حول حقوق پایمال شده زنان از جمله اعتراض به حجاب اجباری سامان داد.

درصد کمی و کیفی معترضان زن این دوره نسبت به ادوار گذشته، بسیار چشمگیر بود. ضمن اینکه بخش قابل توجهی از این معترضان را دختران دانش آموز و دانشجویان دختری تشکیل می‌دادند که از محیط مدرسه راهی دانشگاه شده بودند و عمدتاً اعتراض را با چاشنی بی باکی و شجاعت و جسارت می‌آمیختند و این موضوع، فرصتی برای کارگردانان پشت صحنه‌ی زن ستیز را فراهم آورد تا با تحلیلی کاملا نادرست، به نتیجه‌ای نادرست‌تر برسند که با تشدید سیاست‌های زن ستیزانه و افزایش سرکوب‌ها به ویژه علیه این قشر و مسمومیت سریالی دختران دانش آموز، ترس را جایگزین شجاعت در وجود دختران و زنان ایرانی کنند و از همین طریق، ضربه سختی به جنبش زن زندگی آزادی وارد آورند.

به حرمت خون‌های ریخته و لب‌های دوخته و دل‌های سوخته و زبان‌های آخته و چهره‌های افروخته، باید جلوی سفلگانی چنین افسار گسیخته را گرفت.

دختران معصوم وطن! – مجتبی لطفی

بی‌سابقه در ایران! طی۱۰۰ روز در ۸ استان، دختران بیش از ۳۰ مدرسه دخترانه با گازی ناشناخته تاکنون به لحاظ سم و دوز آن، دچار مسمومیت شده‌اند. با گشتی در میان‌ روایت‌ها و گمانه‌ها چند احتمال و تحلیل مطرح، چنین است:

۱.کار گروه‌های سلفی داخلی یا خارجی است که مخالف تحصیل دختران هستند.

۲.برای انتقام از شعار: زن، زندگی ، آزادی زنان ایرانی است که جهانی شد.

۳. کاری پیچیده، تروریستی با مغز طراح و اجرای بی نقص توسط افرد کار کشته است و نه عاملانی شلخته و خودسر.

۴. کار نفوذیهای درون سیستم است. نفوذی لازم نیست گماشته سرویس خارجی باشد.

۵. کار ضد انقلاب و براندازانی مانند مجاهدین خلق است با هدف ایجاد تنش، بدبینی و عصبانی کردن مردم و شکل‌گیری اعتراضات جدید؛ این بار از مدارس.

۶. «کار، کار خودشان است» تا معضلات و ناکارآمدی حاکمیت در حوزه‌های مختلف به ویژه گرانی و اقتصاد فشل را تحت الشعاع قرار دهند و افکار عمومی را منحرف کنند.

۷. آمران و عاملان اصلی بازداشت شده‌اند یا معلوم هستند اما بنابر مصالحی اعلام نمی‌شوند زیرا هزینه بر است.
و…

کدام روایت درست، کدام باطل و کدامیک مخلوط است؟ هر چه هست دو نکته مهم در حوادث این چنینی خودنمایی می‌کند:

الف: ضعف مفرط اطلاع‌رسانی که نوعا درگیر اخبار و گزارشات پوچ، شعاری و گاه ضد امنیت مردم است و اراده‌ای در خصوص این موارد وجود ندارد. در باره موضوع بحث که آغاز آن از شهر قم بود، هیچ چشم انداز خاصی از سوی مدیران آن به ویژه استاندار نظامی آن و دیگر عوامل وجود نداشت و از ابتدا یا واهی دانسته شد، یا دختران مسموم شده را دارای بیماری زمینه‌ای دانستند و…! مسئولان وزارت بهداشت هم هر یک چیزی گفتند! و به تعبیر آیت‌الله علوی بروجردی: «ای کاش اصلا حرف نزنند».
اما حتی اگر واقعیت گفته شود، آیا چند درصد جامعه به گزارشات رسمی و حاکمیتی اعتماد دارند؟! چه کسی مقصر است؟ رسانه‌های لندنی و سعودی یا سابقه فریب و نامحرم دانستن مردم؟!

ب: سیستم امنیتی، مدعی دستگیری ریگی در هواست و فعالیتهای خرابکاران را قبل از انجام زیر ضربه قرار می‌دهد. از سوئی کافی است جوانی روی دیوار شعار بنویسد، خانمی در اتوبوس سر حجاب با آمر به حجاب درگیر شود،… که ایکی ثانیه شناسایی و دستگیر می‌شوند اما مواردی مانند اسیدپاشی به دختران اصفهانی و مسمومیت دختران با وسعت دایره آن و با گذشت ۱۰۰ روز، هنوز هیچ ردی در حافظه نیروی امنیتی بجای نگذارده است!

اراده نیست یا ضعف! نمی‌دانیم اما هرچه هست دختران معصوم ما تاوان ناکارآمدی چه کسانی را پس می‌دهند‌؟! کلید پایان این وحشت و هراس در دستان کیست؟!

به بهانه مرگ امروز دانش‌آموز قمی: مسمومیت‌های زنجیره‌ای؛ ۵ سناریو و ۱ هشدار دلسوزانه!

داستان مسمومیت دانش‌آموزان مدارس عمدتا دخترانه وارد فصل جدیدی شده است و از «سریال پلیسی» به سمت یک فیلمنامه «کمیک-تراژیک» رسوا حرکت می‌کند!

پیرامون علل و عوامل این جنایت ادامه دار، تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌های مختلفی مطرح شده است که هر کدام در نوع خود قابل تامل و احترام است؛ اما نگارنده معتقد است این قضیه نه تنها از چشم نهادهای امنیتی پنهان نیست بلکه احتمالا با سکوت یا مماشات آنها مواجه شده و در حال بسط و گسترش به شهرهایی فراتر از قم و بروجرد و تهران است.

به این ترتیب می‌توان ۵ ملاحظه را «محتمل» دانست که هرکدام قابلیت نقد و بررسی دارد:

۱ول: فرضیه‌ی بی‌اطلاعی یا تغافل نهادهای امنیتی ناممکن است و آنان که با دستگاه پیچیده و چندلایه نهادهای انتظامی امنیتی آشنا هستند می‌دانند که چنین رخداد پرتکراری محال است بدون سرنخ باقی مانده باشد.

دوم: فرضیه دخالت گروه‌های افراطی شیعه برای مخالفت با تحصیل دختران نیز منتفی است چرا که هیچ گروه افراطی واقعی یا تخیلی، جرات ندارد در این ساختار دست به این حرکت ظاهرا «خودسرانه» بزند و از عواقب آن مصون بماند.

سوم: محتمل‌ترین فرضیه این است که مشابه ماجرای اسیدپاشی های اصفهان و یا قتل‌های زنجیره‌ای دهه ۷۰، این مسموم‌سازی ها با یک برنامه‌ریزی در لوای فتوای قلابی شیعی طرح و اجرا شده است تا مردم را از ادامه جنبش زن زندگی آزادی بترسانند و پیام بدهند که با حرکت‌هایی چون بی حجابی و عمامه‌پرانی هرگز مماشات نخواهند کرد. در واقع این هشداری است برای مردم و خانواده دانش‌آموزان که مراقب عواقب حق‌طلبی و برابری‌خواهی زن و مرد و بازی با حجاب شرعی باشید.

چهارم: سناریوی دیگر اجرای عملی سیاست النصر بالرعب است که بعد از اتفاقات انقلاب مهسا، قصد دارند نفس مردم را در سینه حبس و آنها را به رعب بیندازند.

پنجم: یک احتمال دیگر، انحراف افکار عمومی از مطالبات صنفی بویژه مطالبات به حق فرهنگیان است و هشدار به جامعه شریف فرهنگی که قدرت ما این است و حساب کار دستتان بیاید و ..‌.

یک هشدار:

با توجه به اینکه ماجرا طوری طراحی شده که مسمومیت درحد بستری یا بدحالی باشد و بیش از یکی دو مورد به مرگ دانش آموزان نرسد، پیشنهاد میکنم مراقب بازی با دم شیر اولیا و معلمان باشند و خدا نکند که مرگهای بیشتری رخ دهد که عواقب آن از مرگ ژینا نیز به مراتب پرهزینه‌تر خواهد بود؛ پرهزینه برای نهادهای مسئولی که تغافل دارند یا مماشات.

مسمومیت‌های زنجیره‌ای و اتاق فکر مغزهای پوسیده – رها سلیمی

جمهوری اسلامی پس از گذشت پنج ماه از خیزش زن زندگی آزادی به درستی دریافته است که ضربه اصلی را از چه جایی نوش جان نموده است؛ از ناحیه دختران و زنان با شعور و شجاعی که با برخورداری از فرصت آموزش همگانی و تحصیل در دانشگاه‌ها به سطح بالایی از رشد فکری دست یافته‌اند و هم اکنون درصدد ارتقای جایگاه‌شان در خانواده و اجتماع می‌باشند؛ زنانی که دیگر نمی‌خواهند در انقیاد قوانین و ساختارهای زن‌ستیزانه بمانند و خواهان بر هم زدن نظم مردسالارانه موجود هستند تا بتوانند ساختار جدیدی را که متضمن تامین حقوق انسانی‌شان است پی‌ریزی کنند.

اگر جمهوری اسلامی می‌دانست و یا می‌توانست زودتر پیش‌بینی کند، قطعا همانند برادران هم مسلک‌شان یعنی طالبان و داعش، حتی اجازه تحصیل را هم به زنان نمی‌دادند و همچون سایر موارد آنها را از همه حقوق‌شان محروم می‌کردند؛ در واقع پس از انقلاب ۵۷ تنها حقی که از زنان سلب نشده بود همان «حق تحصیل» بود.

امروز پس از گذشت چهل سال، جمهوری اسلامی به درستی دریافته است که «زن تحصیل‌کرده» می‌تواند بلای جان استبداد و استثمار و حکومت ستمگران باشد؛ از این رو، با مسمومیت‌های زنجیره‌ای به دست «آتش به اختیارهای پوسیده مغز» وارد مدارس دخترانه شدند تا یکبار دیگر جنایت اسیدپاشی‌های زنجیره‌ای اصفهان را این بار اما به شکل جدیدتری اجرا کنند.

اینجاست که می‌توان گفت دست مریزاد به مبتکر شعار زن زندگی آزادی و آفرین به مروجان هوشمند و با ذکاوتی که در بزنگاه درستی از تاریخ این شعار را سر دادند؛ زیرا آنها به نیکی دریافته بودند که «راه رهایی جامعه تنها از طریق تامین حقوق زنان به دست می‌آید»؛ زنان شجاع ایران زمین که در پنج ماه گذشته با همان کمترین حق‌شان یعنی حق تحصیل، زاینده تغییراتی بزرگ در سپهر سیاسی و اجتماعی میهن‌مان بوده‌اند.

ایران امروز