به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، اسفند ۱۵، ۱۴۰۱

برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار (بخش پنجم)، علی شاکری زند

 

علی شاکری زند

آغاز بحران در حکومت فردی

  بختیار یک شخص نیست؛  یک راه است؛ راه امروز و آینده‌ی ایران

منشاءِ آتشسوزی سینما رکس

و انواع واکنش ها در برابر آن

حال مهم است دانسته‌شود که پس از آتشسوزی سینما رکس آبادان واکنش‌های اسلامیون متعصب، از یک سو و سخنگویان رسمی و غیررسمی قدرت حاکم از سوی دیگر، چه بوده‌است.

پیداست که در آن زمان که موج قدرت‌نمایی حزب‌اللهی‌ها هنوز همه‌ی کشور را فرانگرفته‌بود، با دامنه‌ی غیرمنتظره‌ی فاجعه‌ی آبادان که پذیرش مسئولیت آن جز ننگ و بدنامی ابدی چیزی به بارنمی‌آورد، هیچکس حاضرنمی‌شد چنین مسئولیتی را به‌عهده‌گیرد. از این رو بود که خمینی بلافاصله در پیامی به ملت ایران فاجعه‌ی سینما رکس را «شاهکار شاه» خواند. او ضمن اظهار تأسف و تاثر شدید از این حادثه درباره‌ی آن گفت:

«قراین شهادت‌می‌دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد.» در این پیام همچنین آمده‌بود: «[این] ‌گفتار شاه که "تظاهرکنندگان مخالف من، وحشت بزرگ را وعده‌می‌دهند" و تکرار آن پس از واقعه که "این همان وعده بوده است" شاهد دیگری بر توطئه است.۱»

او با همان عباراتِ عوامانه‌ی همیشگی خود افزوده‌بود:‌ «این مصیبت دلخراش شاه [کذا فی الاصل؛ منظور او این بوده: این مصیبت انجام شده به دست شاه (!)]، شاهکار بزرگی است تا [کذا؛ به کمک آن] به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست‌زند و به بوق‌ها و مطبوعات دست‌نشانده‌ی داخل و نفع‌طلب خارج دستوردهد که هر چه بیشتر برای اغفال مردم این جنایت را [کذا؛ خبر مربوط به این جنایت را] منتشر و [آن را] به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت‌دهند تا در خارج، ملت حق‌طلب ایران را مردمی که به هیچ ضابطه‌ی انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی‌نماید.۲»

در این زمان هم روح الله خمینی و هم مراجع دولتی نسبت به آتشسوزیِ یک روز پیش از فاجعه‌ی آبادان، که در یک سینمای مشهد رخ‌داده‌بود و به روشنی مسئولیت‌ها را نشان‌می‌داد، تجاهل‌کردند. در آن روز نه تنها یک سینمای دیگری به دست «انقلابیون» آقای خمینی طعمه‌ی آتش شده‌بود بلکه مسئولان آن کار با احساس سربلندی نقش خود را به‌عهده‌گرفته‌بودند. این آتشسوزی همچنین با چند مورد دیگر از بمب‌گذاری، آتشسوزی و تخریب تأسیسات مقارنت‌داشت، اما گویی نه روح‌الله خمینی و نه مسئولان کشور از وقوع آنها نیز کمترین اطلاعی نداشته‌اند. و البته هرکس می‌داند که برای افراد مسئول حتی بی‌اطلاعی از حوادثی هم که پیرامون آنها اظهار نظر نادرست می‌کنند نه تنها عذر گناه محسوب‌نمی‌شود بلکه بر شدت آن گناه می‌افزاید.

درمطبوعات دو روز بعد از فاجعه‌ی مشهد دراین باره چنین می‌خوانیم: «انقلابیون با به‌آتش‌کشیدن سینما آریانای مشهد، سه نفر را زنده‌زنده سوزاندند. در ساعت ۳:۳۰ دقیقه امروز نزدیک اذان صبح، عده‌ای از انقلابیون، سینما آریانا را به‌آتش‌کشیدند. آن‌ها با ریختن پنج گالن بنزین از راه درب خروجی شیب‌دار به داخل سینما، آتشی را در این سینما بر‌افروختند که شعله‌های آن در نخستین لحظه‌ها جان سه نفر بی‌گناه را گرفت. سه‌نفری که به‌طور فجیعی زنده‌زنده سوختند و کشته‌شدند نظافت‌چی و دوچرخه‌پاهای سینما بودند که شب‌ها در محل سینما می‌خوابیدند... سرایدار سینما هم در این حادثه دچار سوختگی شدید شد و هم ‌اینک تحت مراقبت‌های شدید در بیمارستان بستری است. به علت وسعت آتش‌سوزی، ماموران آتش‌نشانی اقدام به تخلیه‌ی خانه‌ها و مغازه‌های اطراف سینما کردند. پس از آتش‌سوزی ویرانه‌ای از سینما آریانا به جای مانده‌است. شجاعی رئیس آتش‌نشانی مشهد و سه تن از ماموران او به نام‌های ملکوتی، اسرمی و اسدالله‌زاده نیز در جریان خاموش‌کردن آتش دچار سوختگی شدید شدند و آن‌ها نیز در بخش مراقبت‌های شدید بیمارستان بستری هستند.»

«سازمان توحیدی صف، مسئولیت بمب‌گذاری انتحاری در رستوران خوانسالار را که منجر به کشته‌شدن یک تن و زخمی شدن ۴۵ تن از جمله ۱۰ آمریکایی شد به‌عهده‌گرفت.» سید مهدی هاشمی در اصفهان و محمـد بروجردی در تهران از بنیان‌گذاران این سازمان اسلام‌گرا هستند.»

«این سازمان در اطلاعیه‌ی خود اعلام‌کرد که در انفجار و آتش‌زدن مشروب‌فروشی‌ها، سینماها و بانک‌ها در ماه‌های گذشته دست‌داشته است.»

«حمله به کاخ جوانان که به نظر این سازمان مرکز فساد بوده و نیز منفجرکردن یک دکل اصلی برق نیز از جمله فعالیت‌های این گروه انقلابی است. این سازمان رستوران خوانسالار را مرکز فساد اعلام‌کرد.۳»

پیش از فاجعه‌ی آبادان و پس از آن آتشسوزی‌های «انقلابی» و حمله به بانک‌ها و رستوران‌ها با نارنجک و بمب، که با آتشسوزی محله‌ی بدنام پایتخت موسوم به«قلعه‌ی شهرنو» و مرگ چند تن از ساکنان بخت‌برگشته‌ی آن در ماه‌های بعد (نک. دورتر)، به اوج رذالت رسید، قطع‌نمی‌شد. شرح نمونه‌ای از این جنایات را، می‌توان در گزارش مطبوعات آن روز کشور بطوری که توسط سعید بشیر تاش و ابراهیم نبوی نقل‌شده و ما اینجا تکرار‌می‌کنیم، قرائت‌کرد.

« تعطیل سینماهای کشوردر‌حالی‌که رضا انواری رییس انجمن سینماداران امروز صبح اعلام‌کرد که به‌عنوان عزای ملی سینماهای تهران تعطیل هستند، سینماهای شهرهای بزرگ کشور از جمله اهواز، رضاییه، سنندج، مشهد، اراک و قزوین نیز تعطیل‌کردند.

«در تبریز نیز شهربانی این شهر به مأموران انتظامی این شهر دستورداد از این پس تماشاچیان را هنگام ورود به سالن‌های سینما مورد بازرسی دقیق بدنی قراردهند.»

«بسیاری از سینماها برای جلوگیری از بروز هر‌گونه حادثه‌ی ناگوار تعطیل‌کرده‌اند. تنها در دو ماه گذشته ۲۹ سینمای کشور به‌آتش‌کشیده‌شدند.»

«رهبران انقلابی سینماها را مرکز فحشا و بخشی از پروژه‌ی رژیم شاه و غرب برای دورکردن مردم کشور از هویت خود می‌دانند.»

«بسیاری از روحانیون فیلم‌های روی پرده سینماها را نیز خلاف اسلام می‌دانند. در چند هفته اخیر تعداد سینماهای آتش گرفته به‌شدت افزایش‌یافته‌است.»

«نام بعضی از این سینماها عبارت است از: شهر فرنگ اصفهان، شهر نمایش بندر عباس، سینمای الیگودرز، سیلوانا در میدان ژاله‌ی تهران، هما در همدان، آریا در تبریز، شهر فرنگ در تبریز، سایونا در شهباز جنوبی تهران، نپتون در خیابان دماوند تهران، آریا در مشهد (که سه نفر [در آن] کشته‌شدند)، کریستال رضاییه، پارامونت شیراز و رکس آبادان.»

«انقلابیون رستوران ماکسیم شیراز را نیز منفجرکردند.»

«در ساعت ۱۱صبح امروز کافه رستوران «ماکسیم» واقع در فلکه‌ی گاز شیراز بر‌اثر انفجار یک بمب، به‌آتش‌کشیده‌شد.»

«این بمب را انقلابیون درون یک سطل در توالت کافه رستوران کار‌گذاشته‌بودند. با انفجار این بمب صدای مهیبی برخاست و دود و آتش کافه رستوران را فراگرفت.»

«بر‌اثر انفجار این بمب یکی از کارگران کافه رستوران به‌نام عسگر عسگری که ۵۰ سال دارد به سختی آسیب‌دید و به اورژانس بیمارستان انتقال‌یافت.»

«وی از ناحیه‌ی دو چشم به شدت آسیب‌دیده‌است. انفجار بمب کافه رستوران را به‌آتش‌کشید و مأموران آتش‌نشانی شیراز بلافاصله در محل حاضر [شدند] و آتش را خاموش‌ساختند.»

«کرمانشاه: انفجار اتومبیل پر از مواد منفجره، سرقت و آتش‌سوزی بانک و کافه قنادی.»

«پنج مرد انقلابی که مسلح به مسلسل، کلت و نارنجک بودند، پس از حمله به بانک صادرات شعبه ی«بار‌فروشان»، دوازده میلیون ریال موجودی اتومبیل مخصوص جمع‌آوری پول را که مقابل بانک پارک‌شده‌بود ربودند.»

«مردان انقلابی پس از این سرقت که در ساعت ۱:۳۰ دقیقه صورت‌گرفت با اتومبیل پیکان خود که نمره‌ی مشهد داشت از محل حادثه گریختند.»

«مأموران شهربانی اتومبیل سارقین را در یکی از خیابان‌های کرمانشاه پیداکرده و به روبه‌روی شهربانی حرکت‌دادند.»

«این اتومبیل که پر از مواد منفجره و نارنجک بود ساعتی بعد با صدای مهیبی منفجرشد و آتش‌گرفت. سارقین که لهجه‌ی غلیظ عربی داشتند، لباس کردی برتن‌کرده‌بودند.»

در همین روز در کرمانشاه عده‌ای از انقلابیون پس از به‌آتش‌کشیدن یک کافه‌قنادی در کرمانشاه، با یک اتومبیل محل حادثه را ترک‌کردند.»

«کافه قنادی عسگری که در خیابان سپه کرمانشاه قرارداشت بر‌اثر این آتش‌سوزی خسارت زیادی دید. مأموران آتش‌نشانی پس از یک‌ساعت‌ونیم تلاش موفق به اطفای حریق شدند.»

«روزنامه اطلاعات نیز در صفحه‌ی اول خود خبر از کشته‌شدن یک کارمند بانک صادرات در اثر به‌آتش‌کشیده‌شدن این بانک را داد.۴»[ت. ا]

پس از آتشسوزی ٢٨ مرداد آبادان، داریوش همایون سخنگوی دولت در پایان جلسه هیأت وزیران، در‌باره‌ی آن به خبرنگاران، از جمله، چنین گفت:

«من تصورنمی‌کنم در دنیا جز در دورانی که فاشیست‌ها در آلمان حکومت‌می‌کردند، چنین اتفاقی افتاده‌باشد. تاکنون در هیچ جای جهان هیچ گروه تروریستی نسبت به مردم مملکت خودش چنین وحشی‌گری نکرده‌است و این حقیقتاً پدیده‌ای است که در‌باره آن باید فکرکرد و مردم ایران باید در‌باره‌ی آن فکرکنند.»

او به‌دنبال این سخنان به‌شدت اعلام‌خطرکرد و از همه‌ی محافل کشور خواست که درباره‌ی آن موضع‌بگیرند. و اضافه‌کرد: «این [فاجعه] باید با واکنش سخت توده‌های مردم روبه‌روشود. در عین این ‌که دولت وظایف خودش را در ‌این ‌باره انجام‌می‌دهد، مردم [نیز] باید واکنش‌نشان‌دهند. مردم باید این اقدامات را محکوم‌بکنند و عملاً نشان‌بدهند که تماشاگران و قربانیان ساده‌ی این وحشی‌گری‌ها نیستند.۵»

داریوش همایون نگفت که مردم، یا «توده‌های مردم»که تا آن زمان اجازه‌ی هیچ اظهارنظری نداشتند و نه تنها به‌صورت جمعی (منظور او از واژه‌ی «توده ها؟»)، بلکه حتی به‌صورت فردی نیز نمی‌بایست در امور کشور خود کمترین دخالتی می‌کردند، چگونه بود که حال می‌بایست واردمیدان‌می‌شدند. آیا اظهار نظر دستوری «توده‌های مردم» ممکن بود، و می توانست جدی‌گرفته‌شود؟

اما از واکنش مورد نظر او حتی در رفتار و گفتار متصدیان رسمی امور هم اثری دیده‌نشد و آنان غالباً حتی برخلاف آن رفتارکردند. تیمسار رزمی، رئیس شهربانی آبادان، لابد برای آنکه تیرهای کینه‌ی اسلامیون متعصب را متوجه خود نکند، اعلام‌کرد اطمینان‌دارد که مسببین این فاجعه وابسته به گروه مارکسیست ـ اسلامی هستند و افزود خوب می‌دانیم که دشمنان ما کمونیست‌ها هستند که از احساسات مذهبی مردم سو‌ءِ استفاده می‌کنند۶

احمد بنی‌احمد نماینده‌ی تبریز گفت آتشسوزی «تصادفی» بوده‌است. عجیب‌تر از آن سخنان نمازی استاندار خوزستان است که اعلام‌می‌کند این فاجعه کار هیچ نوع مسلمان حتی از نوع افراطی آن نیز نیست.

بسیاری از روزنامه نگاران مشتهر به آزادیخواهی نیز دقیقاً به نوای همین ساز می‌نواختند. چنانکه نشریه جنبش علی‌اصغر حاج‌سید جوادی در همین دام افتاده، در شماره‌ی ۸، فوق‌العاده‌ی ویژه‌ی آبادان، می‌نویسد:

«دو روز بعد از مصاحبه پادشاه و مقایسه بین تمدن بزرگ رژیم، که محصولی جز قتل و فساد و دزدی در بیست‌و‌پنج سال اخیر نداشته‌است، با برنامه‌ی وحشت بزرگ از طرف شاه، برنامه‌ی وحشت بزرگ با فاجعه سینما رکس آبادان و قتل ۳۷۷ نفر بی‌گناه اجراشد...۷» و پیداست که این اظهار همانا انتساب جنایت مخوف آبادان، که ده‌ها مورد دیگر نظیر آن به دست حزب‌اللهی ها پیش از آن رخ‌داده‌بود و پس از آن نیز رخ داد، به نظام حاکم بود، در حالی که شواهد دیگری نشان‌می‌دهد که ملیون بخوبی از مسئولیت این گروه متعصب در این تبهکاری‌ها آگاه بوده‌اند؛ از آن جمله چند مورد از سخنان دکتر سنجابی در کتاب خاطرات وی، امیدها و ناامیدی‌ها است که طی آنها گفتگوی او از آتشسوزی‌ها به‌روشنی به‌معنای سخن از کاری است که هواداران خمینی انجام‌می‌داده‌اند. به‌عنوان مثال دکتر سنجابی ضمن شرح ملاقاتی که در دوران دولت بختیار با خمینی داشته و یادآوری‌هایی که درباره‌ی زیان‌های روش خشونت‌آمیز به او کرده، آنچه را که در این مورد به خمینی گوشزد‌کرده به این صورت بازگومی‌کند:

:«شب‌هنگام بود که من به اقامتگاه ایشان در مدرسه‌ی علوی رفتم. نگرانی‌هایی از مقاومت یا کودتای نظامیان احساس‌می‌شد. ... در اطاقشان فقط سید احمد فرزندشان بود و من به ایشان گفتم که "آقا تبریک‌می‌گویم، انقلاب پیروز‌شده و حل مشکل بختیار بزودی صورت‌می‌گیرد. برای از میان برداشتن این باقیمانده‌ی رژیم به دو ترتیب ممکن است عمل‌کرد. یکی با درگیری نظامی و مسلحانه، دیگر از راه عادی و قانونی موجود. به نظر بنده درگیری مسلحانه به این صورت که مردم بریزند به خیابان‌ها و مغازه‌ها و بانک‌ها را آتش بزنند... علاوه بر اینکه ممکن است با مقاومت و واکنش ارتش روبرو‌بشود موجب کشتار و خونریزی و خرابی بسیار خواهدشد".۸» [ت. ا.]

و نیز در شرح جلسه‌ی مشترکی که، بنا به خواست خمینی، با موسوی اردبیلی به نمایندگی از سوی او، و دکتر سعید رییس مجلس داشته تا او را به گرفتن رأی عدم‌اعتماد علیه دولت بختیار قانع‌کنند، از جمله چنین می‌گوید:

«رییس مجلس قول داد که فردا در مجلس اقدام‌بکند ولی یا نخواست یا ازعهدهبرنیامد... (...) تا اینکه هجوم مردم به خیابان ها شدت و اوج گرفت و روزبه‌روز دکانها می‌سوخت، بانک ها‌ می‌سوخت، سینما‌ها و مؤسسات تجارتی بزرگ می‌سوخت...۹»[ت. ا.]

شش ماه بعد از فاجعه‌ی آبادان، در اواسط بهمن‌ماه که حزب‌الله دیگر به تحاشی درباره مسئولیت آتشسوزی‌های سینماها نیازی نمی‌دید، علاوه بر ادامه به آتش زدن مراکز فروش و مصرف نوشابه‌های الکلی و کارخانه‌های آبجوسازی، امکنه‌ای را آتش‌می‌زد که به منظور سوزانیدن آنها عاملان در روز روشن و درملاءِ عام عمل‌می‌کردند. نمونه‌ی بسیار آشکار و انکارناپذیر آن آتشسوزی یک محله‌ی بدنام پایتخت بود. حادثه‌ی خوفناک آتشسوزی محله‌ی بدنام تهران آن روزگار موسوم به «قلعه‌ی شهرنو» یکی از گویاترین رخدادهایی است که نه تنها در آن مسئولیت حزب‌الله، که حتی مایل به پنهان داشتن نقش خود در آن هم نبود، کاملاً آشکار است، بلکه می‌تواند بهتر از هر حادثه‌ی دیگری ماهیت اجتماعی مسببان آن را به ما بشناساند.

روزنامه اطلاعات دهم بهمن ١٣۵٧ در این باره نوشته‌بود: «از حدود ساعت پنج بعد از ظهر در اطراف "قلعه‌ی شهر نو" که روزی آنجا را «قلعه‌ی خاموشان" و زنانش را "ساکنان محله‌ی غم" می‌گفتند، به تدریج مردم اجتماع‌کردند. مدت زیادی نگذشت که اجتماع افراد با تظاهرات توأم‌شد. ابتدا مأموران فرمانداری نظامی از مردم خواستند که پراکنده‌شوند و پس از مدتی اقدام به تیراندازی هوایی کردند. با رفتن مأموران دوباره اجتماع کثیر مردم در اطراف محله روسپیان تشکیل‌شد.»

«در حدود ساعت شش بعد از ظهر چند تن از جوانان به در "قلعه" حمله‌کردند و بعد جمعیت به تبعیت از آن‌ها به خیابان‌های داخل "قلعه" ریختند. در این هنگام با وسایلی که از قبل تهیه‌شده‌بود، خانه‌ها و مغازه‌های داخل «قلعه» به‌آتش‌کشیده‌شد.»

«گروهی به زنان ساکن محله حمله‌کردند، اما در این جریان عده‌ی دیگری از تظاهرکنندگان مانع واردساختن صدمه به ساکنان "قلعه" شدند. چند تن از شاهدان عینی اظهارداشتند تعدادی از روسپیان در این وقایع مجروح و دو تا سه نفر کشته‌شده‌اند.»

«به این ترتیب "روسپی‌خانه‌ی بزرگ شهر" به‌آتش‌کشیده‌شد. آتش‌سوزی ساعت‌ها «محله‌ی غم» را می‌سوزاند و خاکسترمی‌کرد. مأموران آتش‌نشانی که پیرو اعلامیه قبلی خود ضمن اعلام همبستگی با مردم اعلام‌کرده‌بودند از خاموش کردن آتش‌هایی که مردم نخواهند، خودداری‌خواهندکرد، اقدامی برای خاموش‌کردن این آتش‌ها صورت‌ندادند.۱۰»

در میان اخبار مربوط به این حادثه‌ی شرم‌آور عکس‌هایی نیز منتشرشد که یکی از آنها منظره‌ی دلخراش حمل کالبد سوخته‌ی زنی بر سرِ دست چند تن از حاضران را نشان‌می‌دهد.

حادثه‌ی بالا یکی از ننگین‌ترین و در عین حال گویا‌ترین جنایاتی بود که به دست هواداران «غیور» خمینی انجام‌یافت. اگر جنایت آبادان بیش از حدِ تصور هولناک بود، جنایت واقع در قلعه‌ی بدنام پایتخت، که در آن جنایتکاران از مأموران آتش‌نشانی هم خواستند تا آتش‌ها را خاموش‌نکنند، و حتی آن مأموران نادان نیز به این خواست ننگین تبهکاران گردن‌نهادند، از جنایت آبادان هم شرم‌آور‌تر بود. این جنایت هولناک نه تنها بر رذالت و دنائت این «دینداران غیور» گواهی‌می‌داد، بلکه در عین حال از درجه‌ی انحطاط جامعه‌ای نیز حکایت‌می‌کرد که پس از ٢٥ سال حکومت زندان و سرنیزه، لاف و گزاف های کودکانه‌ی حکومت فردی و تبلیغات میان‌تهی دستگاه عریض و طویل آن درباره‌ی دروازه‌های تمدن بزرگ، بخش عظیمی از «توده‌های» آن، همچون علف هرز، با همه‌ی ارزش‌های انسانی و فرهنگی ملت خود بیگانه بارآمده‌بودند و به آنان فرصت و امکان آموختن چیز دیگری جز اللهُ اکبر و شعارهای دیگری از این دست داده‌نشده‌بود. شکی نیست که این درجه از انحطاط به قول الیاس کانتی نمونه‌ی کاملی از عتیق‌ترین اشکال رفتارهای انسانی بود، که این نویسنده‌ی بزرگ بلغاری ـ بریتانیایی در نتیجه‌ی پژوهش‌های وسیع خود در تاریخ انسانیت و خاصه جنبش‌هایی چون نازیسم به تشخیص و تحلیل آنها دست‌یافته‌بود؛ رفتارهایی که به نظر او از کهن‌ترین دوران‌های انسانیت در نوع بشر باقی‌مانده‌است، چنانکه می‌گفت «...حتی در زندگی تمدن‌های جدیدِ ما عناصر بسیاری به‌صورت رَمه‌وار رخ‌می‌نمایند»، و برآن بود که این رفتارهای کاملاً عتیق در این تمدن‌ها نیز هنوز رخ‌می‌دهند۱۱. و هرچند رفتار جماعتی که آن شهر بدنام را آتش‌زدند به‌صورت نمادین تعلق خود به اینگونه رفتارها را نشان‌می‌دهد، اما، در واقع همه‌ی تظاهرات و رفتارهای هواداران خمینی، از پانزده خرداد ۱۳۴۲ تا امروز، همواره مشمول همین تحلیل ‌می‌گردد.

سرانجام یک سال پس از فاجعه‌ی آبادان، در شهریورماه ١٣۵٨، در دادگاهی که در نتیجه‌ی پیگیری و پافشاری شدید خانواده‌های صدها قربانی فاجعه‌ی آبادان، و علی‌رغم خواست نظام اسلامی تشکیلشد، اعترافات مفصل حسین تکبعلی‌زاده، یکی از چهار عامل مستقیم آتشسوزی، گرچه به اعدام وی انجامید، اما آگاهی‌های لازم برای نتیجه گیری‌قطعی را، بطوری که بسیج همه‌ی دستگاه تزویر و دروغ جمهوری اسلامی هم نتوانست مانع از آن شود، فراهم کرد۱۲.

مطبوعات آن زمان در این باره از جمله گزارش‌دادند که عامل [اصلی] فاجعه‌ی سینما رکس، فرماندار آبادان شد. بنا به این گزارش «به منظور رسیدگی به پرونده‌ی فاجعه‌ی سینما رکس آبادان، ضرابی، دادستان این شهر از طرف کمیته‌ی انقلاب آبادان رهسپار تهران شد. به گفته تکبعلی‌زاده، عامل اصلی اجرای حادثه‌ی آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، سید محمـد کیاوش که قبل از انقلاب معلم و از رهبران نیروهای مذهبی این شهر بود، همان کسی است که نقشه‌ی آتش‌زدن سینما رکس آبادان و کشتار حدود هفتصد نفر از مردم این شهر را اجرا‌کرد. کیاوش پس از انقلاب فرماندار آبادان شد و به پیگیری حادثه سینما رکس آبادان پرداخت. وی پس از یک دوره، نماینده‌ی آبادان گردید و در ماجرای انفجار حزب جمهوری اسلامی در هفتم شهریور ۱۳۶۰ کشته‌شد.۱۳»

 

مشی و رفتار سرآمدان ملی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ پیشین.

۲ سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی، همان، سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۵۷ هجری خورشیدی برابر بیست ودوم اوت ۱۹۷۸ میلادی؛ انتشار، یکم شهریور ۱۳٨۷.

۳ سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی، همان، جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۵۷ هجری خورشیدی برابر هجدهم اوت ۱۹۷۸ میلادی، انتشار، ۲۹ مرداد ۱۳۸۷.

۴ سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی، همان، یک‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۵۷ هجری خورشیدی برابر بیستم اوت ۱۹۷۸ میلادی، انتشار، ٣٠ مرداد ۱۳۸۷.

۵ سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی، همان، سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۵۷ هجری خورشیدی برابر بیست ودوم اوت ۱۹۷۸ میلادی، انتشار، یکم شهریور ۱۳۸۷.

۶  پیشین.

۷ پیشین.

۸ دکتر کریم سنجابی، همان، ص. ٣١٧.

۹ پیشین، ص. ٣١٩.

۰[1] سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی، همان، سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۵۷ هجری خورشیدی برابر بیست ودوم اوت ۱۹۷۸ میلادی، انتشار، یکم شهریور ١٣٨٧.

۱[1] الیاس کانتی، توده و قدرت؛ (این کتاب در فارسی با عنوان های «مردم و قدرت» و «جمعیت ها و قدرت»معرفی شده است. باید به تأکید گفت که این ترجمه ها نادرست است)؛

Elias Canetti, Masse et puissance, p. …, Gallimard, 1966, Paris.

Elias Canetti, Masse und Macht, Frankfurt am Main, Fischer 1985. s. 129.

۲[1]سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی، همان.

۳[1] سعید بشیر تاش، ابراهیم نبوی، همان، جمعه پنجم اسفند ۱۳۵۷ برابر بیست و چهارم فوریه ۱۹۷۹ میلادی، انتشار، ١١ اسفند ١٣٨١.