به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۲

فرانسیس فوکویاما: نظامِ معتبری را در جهان نمی‌بینم که بتواند جایگزینِ «لیبرالیسم» شود، برگردان: شاهرخ بهزادی

 فرانسیس فوکویاما، متفکر برجسته و استادِ علوم سیاسی در دانشگاه استنفوردِ آمریکا با گذشت سه دهه از فروپاشی بلوکِ کمونیستی اتحادِ جماهیر شوری، ایدهی برتری «لیبرال دموکراسی» را علیرغمِ چالش‌های متعددی که بر آن وارد می‌شود، رها نکرده است. فرانسیس فوکویاما، در سال ۱۹۹۲ با نوشتنِ کتابی با عنوان «پایانِ تاریخ و آخرین انسان» [۱] که بازتابی گسترده و جهانی داشت، طلوع یک تمدنِ اومانیستی، دموکراتیک و لیبرال در جهان را وعده داد. به گفته وی، رهایی و آزادی مردمِ کشورهایی که زیرِ یوغِ رژیم‌های اقتدار گرا و تمامیت خواه زندگی می‌کردند، پیروزی قطعی «لیبرال دموکراسی» را اعلام می‌کند. 
سی سال بعد، هر چند فوکویاما جزئیاتی از تِز خود را تعدیل کرده و آن را تکمیل کرده است، اما، همچنان از اصلِ برتری ذاتی «لیبرال دموکراسی» دفاع می‌کند. فرانسیس فوکویاما به مناسبت نشرِ تازه ترین کتاب خود در فرانسه با عنوان «لیبرالیسم-بادهای مخالف» [۲] با هفته نامه‌ی معروفِ فرانسوی «اکسپرس» گفتگو کرده است. او می‌گوید: «نه چین و نه روسیه، هیچکدام ایدئولوژی منسجمی ندارند... من هنوز نظام معتبری را در جهان نمی‌بینم که بتواند جایگزینِ لیبرالیسم شود. حکومت‌های استبدادی و اقتدار گرا مدل جامعه‌ای را ارائه نمی‌دهند که در دراز مدت، بتواند از لیبرال دموکراسی جذاب تر باشد...»

فوکویاما در گفتگوی اختصاصی خود با هفته نامه اکسپرس از لیبرال دموکراسی دفاع می‌کند. ُمدِل وی در واقع «لیبرال دموکراسی» کلاسیک است و نه «نئو لیبرالیسم» که او انتقادهای زیادی بر آن دارد.

او می‌گوید: «یک جامعه لیبرال مستلزم وجود دولتی دموکراتیک و سیاست‌های اجتماعی برای مردم عادی این جامعه است، در غیر اینصورت نمی‌توان مشروعیت چنین نظامی را تضمین کرد. احترام به حقوق فردی باید با بازتوزیع ثروت تولید شده در جامعه همراه باشد، تا نابرابری درآمدی در جامعه محدود شود.» او از انحرافات «نئو لیبرالیسم» شدیداً انتقاد می‌کند. او در این باره می‌گوید: «مشکل زمانی آغاز شد که «نئولیبرالیسم» با زیاده روی‌های خود از اصول عبور کرد... «نئولیبرالیسم» بازارها را به مذهب جدیدی تبدیل کرد. بازارهایی که قانون مندی لازم را ندارند، به حال خود رها شده‌اند و نابرابری و بی ثباتی قابل توجهی را در سطح جهانی ایجاد کرده‌اند. مقررات زُدایی (deregulation) از سیستمِ مالی بین المللی که در دهه ۱۹۹۰ آغازشد، منجر به بحران بزرگ مالی جهانی ناشی از اعتبارات سمّی مسکن موسوم به «ساب پرایم» در سال ۲۰۰۷ و بحران منطقه یورو در سال ۲۰۱۰ شد. این بحران‌ها تأثیرات بسیار مخربی برای بخش وسیعی از مردم جهان در بر داشت... «نئولیبرالیسم» همچنین منجر به گسترش پوپولیسم چپ و راست[ در دموکراسی‌های غربی] شده است.»

فردریک سَن-کِلر (Frédéric Saint Clair)، نویسنده و سیاست شناس فرانسوی دو ماه پیش در باره فوکویاما در روزنامه فیگارو نوشت: فوکویاما کاملاً درخشان است و خودش هم اشاره کرده بود که تِز او در باره «پایان تاریخ و آخرین انسان» مشکلاتی داشته است. منتقدانش او را به عنوان یک «نئولیبرالِ استاندارد» و پیرو سرمایه داری آمریکایی می‌شناسند، اما فوکویاما در اندیشه‌هایش ادامه دهنده راه فیلسوفان آلمانی چون کانت، هگل و نیچه بوده است. او از شاگردان الکساندر کوژِو[۳] Kojève Alexandre است که هگل را از طریق دیالکتیکِ «ارباب و برده» [۴] بازخوانی می‌کند. این بدین معنی است که اندیشه‌های فوکویاما هیچ ربطی به مکتب «نئولیبرالیسم آرمان گرا» ندارد.



توماس مالِر THOMAS MAHLER نویسنده و رونامه نگار فرانسوی می‌نویسد: تِز فوکویاما از نظریه پایان تاریخِ هِگِل و فیلسوفِ فرانسوی الکساندر کوژِو، الهام گرفته شده است. با فروپاشی بلوک شوروی، فوکویاما پایان جنگ‌ها یا ناپدید شدن تراژدی‌ها را در تاریخ پیش بینی نمی‌کند، بلکه او ظهور «لیبرال دموکراسی» را در سطح ایده‌ها پیش بینی می‌کند. به گفته فوکویاما، این شیوه حکومتی، برای دو قرن، آنچنان برتری خود را بر ایدئولوژی‌های رقیب نشان داده است که می‌تواند به عنوان یک مدل مطلوب حکومتی در دراز مدت جهان روا شود. ساموئل هانتینگتون، استاد سابق فوکویاما در دانشگاه هاروارد، در سال ۱۹۹۳ با تِز معروف خود در مورد «برخورد تمدن ها» [۵] که تقابل بین بلوک‌های فرهنگی و مذهبی بزرگ را اعلام می‌کرد، مستقیماً به تِز فوکویاما پاسخ داد. اگر وقوع رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اعتبارِ تِز هانتینگتون را ثابت می‌کرد، مقاومت شدید اوکراینی‌ها طی یک سال گذشته در برابر تهاجم روسیه و امتناعِ تایوان از تسلیم شدن در برابرِ فشارهای چین اعتبارِ تِز فوکویاما را تأیید می‌کند.

فرانسیس فوکویاما همچنان یکی از تأثیرگذارترین روشنفکران جهان است. این فیلسوف که مدت‌ها به گروه نومحافظه کاران آمریکایی نزدیک بود، در هنگام جنگ دوم در عراق از آنها فاصله گرفت و مواضع میانه تری را اتخاذ کرد. کتاب جدید او با عنوان «لیبرالیسم- بادهای مخالف» مورد استقبال منتقدان آمریکایی و بریتانیایی قرار گرفت. این کتاب اخیراً در فرانسه توسط انتشارات «سن سیمون» نشر و توزیع شده است. این کتاب دفاعیه‌ای پر جنب و جوش از لیبرالیسمِ کلاسیکِ مبتنی بر مدارا و اعتدال است که به گفته فوکویاما تنها مُدِلی است که می‌تواند به نحو مسالمت آمیز جوامع گوناگون و متنوع را در آینده مدیریت کند. فوکویاما در این کتاب تهدیدات درون دموکراسی‌های لیبرال را به نحو خوبی بررسی کرده است. او می‌گوید که این تهدیدات از دو قطب افراطی درون این جوامع سرچشمه می‌گیرند. وی «پوپولیسم» راست یا افراط گرایی‌های «نئولیبرالیسم» و همچنین جنبش هویت گرای چپ «ووک» را شدیداً مورد انتقاد قرار می‌دهد. این کتاب همچنین تحلیلی درخشان از بی‌اعتمادی کنونی به علم و عقلانیت را ارائه میدهد. فوکویاما زمینه‌های نظری این تحلیل را مدیون دو متفکر فرانسوی: میشل فوکو و ژاک دِریدا، میداند که او در جوانی‌اش با آنان ملاقات کرده است.

فوکویاما در مورد جنگِ اوکراین پیش بینی هایی کرده است. در اوایل ماه مارچ سال ۲۰۲۲ او اعلام کرد که روسیه به سمت یک شکست نظامی می‌رود که پیامدهای بسیار گستره‌ای برای توسعه دموکراتیک در سراسر جهان خواهد داشت. منتقدانِ او، غالباً ظهور مجدد روسیه و ظهور وگسترشِ چین به عنوان قدرت‌های اقتدارگرا که آشکارا نظم لیبرال را در جهان به چالش می‌کشند، در برابر تِز او قرار داده‌اند. اما در نگاهِ فوکویاما، این دو رژیم برعکسِ ظاهرِ پرقدرتِ خود، ضعف‌های آشکاری را نشان می‌دهند. در هر دو رژیم، قدرت و تصمیم گیری صرفاً در دستانِ رهبرانی چون ولادیمیر پوتین و شی جین پینگ، متمرکز شده است که دیگر به حرف‌های کسی، جز خودشان گوش نمی‌دهند.

در زیر برگردانِ گفتگوی اختصاصی فرانسیس فوکویاما با هفته نامه اکسپرس می‌آید.


***


اکسپرس: ولادیمیر پوتین می‌گوید که لیبرالیسم کارآیی خود را از دست داده و منسوخ شده است. پس از یک سال جنگ در اوکراین، این طور به نظر می‌رسد که رژیم اقتدارگرای حاکم بر روسیه بیش از همه در معرض خطر منسوخ شدن قرار دارد. آیا ما نقاط ضعف لیبرال دموکراسی را بیش از اندازه بزرگ دیده‌ایم؟

فرانسیس فوکویاما: سالی که گذشت به ما امید داد. هیچ کس انتظار نداشت که کشورهای عضوِ ناتو تا این حد با یکدیگر متحد باشند و به شدت از اوکراین حمایت کنند. کمتر کسی فکر می‌کرد که خودِ اوکراین با این همه قدرت و صلابت از آزادی و حاکمیتِ خود دفاع کند.

ما باید فرجامِ رقابت، بین کشورهای دارای نظامِ دموکراسی لیبرال و رژیم‌های اقتدارگرا را در دراز مدت قضاوت کنیم. در سال‌های اخیر، دو کشورِ روسیه و چین همواره به مرگِ لیبرالیسم و افول غرب اشاره می‌کنند و ادعا می‌کنند که نوعِ حکومتِ استبدادی آنها در جهان کنونی کارآیی بیشتری دارد. اما، در عین حال، نباید فراموش کرد که این دو کشور مرتکبِ اشتباهاتِ بزرگی شده‌اند که ارتکابِ آنها در یک رژیمِ دموکراتیک غیرقابل تصور است. روسیه با تصمیم یک نفر به نام ولادیمیر پوتین که در طول همه گیری کووید-۱۹ شدیداً منزوی بود و از هرگونه توصیه و مشورتی که بر خلاف عقاید اولیه او بود، امتناع می‌کرد، به اوکراین حمله کرد. بنابراین پوتین بزرگترین اشتباهِ بزرگِ استراتژیک دوران سیاسی خود را مرتکب شد. از سوی دیگر چین نیز به نوبه خود، سیاستِ اشتباهِ «کوویدِ صفر» را در پیش گرفت، سیاستی که صرفاً ناشی از تصمیمِ شخصی «شی جین پینگ» بود، که اعتبار خود را به کنترلِ این بیماری همه گیر گره زده بود. همانطور که می‌دانیم این تصمیم منجر به ایجادِ ضربات جدی به اقتصادی چین شد.

بنابراین، این نظام‌های اقتدارگرا به دلیلِ تمرکز فزاینده قدرت در دست یک شخص- یک رهبر واحد در راس کشور- و همچنین عدم وجود هرگونه بحث و اجماع عمومی، نقایص بسیار گسترده‌ای را در سیستمِ تصمیم گیری از خود نشان می‌دهند.


اکسپرس: یک سال پیش شما پیش بینی کردید که روسیه ممکن است در جنگ با اوکراین شکست بخورد. آیا هنوز هم همینطور فکر می‌کنید؟

فرانسیس فوکویاما: با توجه به اختلافِ زیاد در شمارِ نیروی انسانی و منابعِ بین دو کشور، اوکراینی‌ها بسیار خوب عمل کرده‌اند. آنها توانسته‌اند مناطق زیادی را بازپس بگیرند. امروز، این طور به نظر می‌رسد که درگیری بین طرفین با نبردهای بسیار مرگبار برای دست آوردن سرزمینی محدود، مانند شهر «باخموت» در بن بست قرار دارد. اما به نظر من این بن بست زیاد دوام نخواهد آورد. ارتش روسیه بسیار ضعیف شده است و بیش از نیمی از خودروهای زرهی خود را از دست داده است. به گفته وزیر دفاع بریتانیا، روسیه ۹۷ درصد از نیروهای خود را در اوکراین مستقر کرده است. آنها دیگر هیچ ذخیره‌ای ندارند. در نتیجه، این امکان وجود دارد که اوکراین از این بن بست خارج شود و تا تابستانِ امسال سرزمین‌های دیگری، به ویژه در جنوبِ اوکراین را بازپس بگیرد.


اکسپرس: در دو کشور آلمان و فرانسه، روشنفکرانی مانند «یورگن هابرماس» یا «اِدگار مُورَن» خواستار مذاکره با پوتین هستند تا از تشدید تنش‌ها به سمت احتمال جنگ جهانی سوم جلوگیری کنند.

فرانسیس فوکویاما: خطرِ تشدیدِ تنش‌ها بسیار بیش از حد برآورد شده است. پوتین با استفاده از تسلیحاتِ هسته‌ای در سرزمینی که طبق تبلیغات او بخشِ جدا ناپذیری از روسیه محسوب می‌شود، چه چیزی به دست خواهد آورد؟ همچنین چنین رویکردی از سوی روسیه با واکنش متعارف و بسیار گسترده ناتو روبرو خواهد شد. افزون بر این، ما باید آگاه باشیم که یک توافقنامه صلح در حال حاضر تنها به یک آتش بسِ موقت محدود می‌شود و این موضوع به روسیه اجازه می‌دهد تا برای ادامه‌ی جنگ، دوباره و بهتر خود را مسلح کند. یک آتش بسِ ساده نیز به نفع پوتین است. به همین دلیل، من مانند اکثریت قریب به اتفاقِ اوکراینی‌ها در شرایط کنونی مخالف ایده مذاکره هستم.


اکسپرس: شما همچنین اعلام کردید که پوتین از شکست نظامی در اوکراین جان سالم به در نخواهد برد...

فرانسیس فوکویاما: هیچ انقلاب مردمی علیه پوتین رخ نخواهد داد. او موفق شده تا تعداد زیادی از روس‌ها را متقاعد کند که این جنگ، یک جنگ دفاعی و میهنی است. قدرت روسیه بر یک سیستمِ ظالمانه و بسیار پر قدرت استوار است. سیستمی که می‌تواند مخالفان را زندانی کرده و یا بین آنان تفرقه بیندازد. بنابراین تهدیدات علیه پوتین تنها می‌تواند از درونِ خود رژیم روسیه بیاید. اگر اوکراینی‌ها به آزادسازی مناطقِ اشغال شده ادامه بدهند و مواضع روسیه در کریمه را تهدید کنند، پوتین تحقیر خواهد شد. تحریم‌های اقتصادی تأثیری کمتر از آنچه انتظار می‌رفت داشته است، اما واقعیت این است که شرکت‌های روسی دسترسی قابل‌توجه پیشین خود را به فناوری‌ها و محصولات غربی از دست داده‌اند، و این موضوع تشدید خواهد شد. پوتین هنوز در روسیه محبوب است، زیرا او را کارآمد می‌دانند. اما، با انباشت شکست‌های نظامی و اقتصادی، مشروعیت پوتین به طور فزاینده‌ای زیر سوال خواهد رفت.


اکسپرس: بسیاری از کارشناسان اعلام کرده‌اند که در دهه‌ی آینده، کشور چین از ایالات متحده پیشی گرفته و به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد...

فرانسیس فوکویاما: مدلِ اقتصادی چین دیگر جواب نمی‌دهد. از زمانِ بحرانِ سالِ ۲۰۰۸ و بحران کرونا در سال‌های اخیر، رویکردِ چین برای تقویتِ رشد اقتصادی از طریقِ تحرکِ بخشِ ساختمان و مسکن و همچنین پروژه‌های بزرگ با ناکامی روبرو شده است. مجتمع‌های نوِ ساختمانی بزرگ و زیادی به دلیل عدمِ تقاضای کافی تخریب شده‌اند. همه دولت‌های استانی این کشور عملاً ورشکسته هستند. وضعیتِ کنونی چین با وضعیت ژاپن در اوایل دهه ۱۹۹۰ قابل مقایسه است. در حالی که ظاهراً آن موقع به نظر می‌رسید ژاپن می‌تواند از ایالات متحده پیشی بگیرد، اما در عمل دیدیم که چنین چیزی به واقعیت نپیوست. ژاپن در واقع می‌خواست از طریق سرمایه گذاری در املاک و زیرساخت‌ها از رشد اقتصادی خود حمایت کند، زیرا نیک می‌دانست جمعیت آن در حال پیر شدن بود. ولی همانطور که می‌دانیم این رویکردِ ژاپن شکست خورد و منجر به یک رکود طولانی مدت در اقتصاد ژاپن شد. در سال‌های آینده، رشد اقتصادی چین به ۱، ۲ یا حداکثر ۳ درصد محدود خواهد شد. رقمی که از رشدِ اقتصادی بالای ۷ تا ۱۰ درصدی دهه‌های اخیرِ چین فاصله خواهد داشت. تولیدِ ناخالص داخلی چین، در ارزش مطلق، هرگز نمی‌تواند از تولیدِ ناخالصِ داخلی ایالاتِ متحده که اکنون از نظر اقتصادی خوب عمل می‌کند، فراتر برود.


اکسپرس: آیا شی جین پینگ به تایوان حمله خواهد کرد تا مردم چین مشکلات داخلی (اقتصادی) خود را فراموش کنند؟

فرانسیس فوکویاما: او فقط برای ایجادِ انحراف[در افکار عمومی] به تایوان حمله نمی‌کند. چنین حمله‌ای دارای ریسک بسیار بزرگی است. در مقابل، بازپس گیری تایوان از دیرباز هدفِ رژیمِ چین بوده است. ارتشِ آزادیبخش خلقِ چین برای این منظور مدرن شده است. این تصمیم واقعاً به محاسباتِ شی جین پینگ بستگی خواهد داشت: آیا فکر می‌کند می‌تواند از چنین ماجراجویی نظامی بدون مجازاتی خلاص شود. او در باره پاسخِ احتمالی ایالات متحده، غرب و ژاپن به چنین اقدامی، چه فکر می‌کند؟

جنگ بر سر تایوان یک فاجعه مطلق خواهد بود، زیرا چین برای اقتصادِ جهانی بسیار مهمتر از روسیه است. بنابراین باید به هر قیمتی شده، از این درگیری جلوگیری کرد. اما برای این کار، ما باید رژیمِ چین را منصرف کنیم و به او بفهمانیم که اگر به جزیرهی تایوان حمله کند، با مقاومت شدید روبرو خواهد شد. در مورد اوکراین، ما یک مثال واضح داریم که نشان می‌دهد زمانی که شما یک قدرت اقتدارگرا با اهداف توسعه طلبانه را به موقع متوقف نکرده و سر جایش نگذارید، چه اتفاقی خواهد افتاد. پوتین شبه جزیره کریمه و استان‌های دونباس در شرق اوکراین را در سال ۲۰۱۴ تصرف کرد و غرب در برابر این اقدامِ پوتین، تقریباً هیچ اقدامِ متقابل و مؤثری انجام نداد؛ هیچ تحریم معنی‌داری علیه این کشور اعمال نکرد؛ همچنان به خریدِ نفت و گازِ روسیه ادامه داد و از ارسالِ تسلیحات لازم به اوکراین خودداری کرد. در چنین حالتی پوتین به خود گفت که اگر به کلِ اوکراین نیز حمله بکند، غرب هرگز پاسخ نخواهد داد. وقتی صحبت از تایوان می‌شود، این اشتباه را نباید دوباره تکرار کرد.


اکسپرس: در کتابِ «پایانِ تاریخ و آخرین انسان»، شما پیروزی لیبرالیسم را نه در عمل، بلکه به عنوان یک ایده ترسیم می‌کنید. بر بنیادِ گفته شما، «هیچ ایدئولوژی با ادعای جهان شمولی نمی‌تواند لیبرال دموکراسی را به چالش بکشد». آیا چین و روسیه‌، مدل‌های جایگزینی برای لیبرال دموکراسی نیستند؟

فرانسیس فوکویاما: نه در چین و نه در روسیه، ایدئولوژی منسجمی عینیت نیافته است. چین توسط ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم هدایت می‌شود، اما این کشور مدتهاست که بخش اقتصادی این ایدئولوژی را کلاً کنار گذاشته است. امروز، اقتصادِ چین مبتنی بر سرمایه داری دولتی با برخی از جنبه‌های بازارِ آزاد است، اما شدیداً تحت کنترل سیاسی رژیم حاکم بر این کشور است. دیگر هیچ کس واقعاً به اُرتدوکسی «مارکسیست-لنینیستی» اعتقاد ندارد. روسیه به نوبه خود بیست سال است که به دنبالِ گزینش یک ایدئولوژی تازه می‌گردد. پوتین[ برای رسیدن به این مقصود] ناسیونالیسم روسی، مذهب اُرتِدُکس مسیحی، نوستالژی شوروی سابق را در هم آمیخته است. وی اخیراً مخالفت با «ووکیسم» و همچنین مخالفت با حقوق تراجنسیتی‌ها یا ازدواج همجنس گرایان رانیز به این معجونِ خود ساخته افزوده است. ده سال پیش پوتین به این موضوعات اهمیت چندانی نمی‌داد. اما او فهمید که این رویکرد می‌تواند به ویژه در چشمِ محافظه کاران در غرب خریدار داشته باشد. اما شما نمی‌توانید یک قدرتِ جهانی را صرفاً بر اساس مخالفت با حقوق «ترنس ها» ایجاد کنید. چه ایده وحشتناکی! بنابراین در رژیم‌های چین یا روسیه، اگر مخالفت آنها با دموکراسی‌های لیبرال غربی نباشد، هیچ چیز منسجمِ ایدئولوژیک وجود ندارد.


اکسپرس: کتابِ شما دفاعیه‌ای از لیبرالیسمِ کلاسیک است. در مورد این اصطلاح سوء تفاهم‌های زیادی وجود دارد...

فرانسیس فوکویاما: من می‌دانم که اصطلاح "لیبرالیسم"در [محافل روشنفکری] فرانسه خریداری ندارد. اما لیبرالیسم در آغاز، اعتقاد داشتن به کرامت برابر و همگانی انسان هاست. این ایده از اعلامیه جهانی حقوق بشر در انقلاب فرانسه سرچشمه گرفته است. بر اساسِ لیبرالیسم، همه‌ی مردم از حقوق یکسان برخوردارند و این حقوق فردی باید توسط مجموعه‌ای از قوانین یا قواعد اساسی به نحوی تضمین شود که دولت نتواند آنها را نقض کند. از این جهت، فرانسه همیشه یک کشورِ لیبرال محسوب شده است. فرقِ این کشور با سایر دموکراسی‌های لیبرال در این است که در فرانسه دولت بزرگتر است.

در ایالات متحده، اصطلاحِ «لیبرال» به فرد و یا گروهی اطلاق می‌شود که از جناحِ چپِ میانه می‌آید. در اروپا، این اصطلاح برای راستِ میانه بکار می‌رود، مانند حزب لیبرال دموکرات آلمان (FDP) که طرفدارِ بازار است. اما این تعاریفِ اقتصاد محور، قلب لیبرالیسم را بدرستی توصیف نمی‌کند. یک جامعه‌ی لیبرال مستلزمِ وجود دولتی دموکراتیک و سیاست‌های اجتماعی برای مردم عادی این جامعه است، در غیر اینصورت، نمی‌توان مشروعیتِ چنین نظامی را تضمین کرد. احترام به حقوقِ فردی باید با توزیعِ مجدد ثروت تولید شده در جامعه همراه شود تا نابرابری‌های درآمدی محدود شود.


اکسپرس: شما از زیاده روی‌ها در «نئولیبرالیسم» انتقاد می‌کنید. مگر لیبرالیسم اقتصادی رشد بی سابقه‌ای در تاریخ برای ما به ارمغان نیاورده است؟ از سال ِ ۱۸۰۰درآمدِ سرانه در جهانِ لیبرال ۳ هزار درصد افزایش یافته است.

فرانسیس فوکویاما: آزادی اقتصادی و مالکیت خصوصی، هر دو، ایده‌های بسیار خوبی هستند. آنها طی دو قرن موجب این رشد اقتصادی خارق العاده شده‌اند. حتی در کشورِ چین که نظام حاکم که به هیچ وجه لیبرال- دموکراتیک محسوب نمی‌شود، از زمان «دنگ شیائوپینگ» (رهبر چین در سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۹) که در دهه ۸۰ لیبرالیسم اقتصادی را پذیرفت و بخش خصوصی را در این کشور ایجاد و توسعه داد، ما شاهد معجزه چینی در زمینه توسعه اقتصادی بوده‌ایم.

مشکل، زمانی آغاز شد که «نئولیبرالیسم» با زیاده روی‌های خود از اصولِ «لیبرال دموکراسی» عبور کرد. اصطلاحِ «نئولیبرالیسم»، مبدل به مترادفِ تحقیرآمیز «سرمایه داری» شد. اما باید از آن برای توصیف جنبشی استفاده کرد که با اقتصاد دان هایی مانند «میلتون فریدمن Milton Friedman» یا «گری بِکر Gary Becker» پیوند خورده است، اقتصاد دان هایی که مخالف مداخله دولت در حوزه خصوصی بودند. اما نباید فراموش کرد که «نئولیبرالیسم» بازارها را به مذهب جدیدی تبدیل کرده است. بازارهایی که قانون مندی لازم را ندارند، به حال خود رها شده‌اند و نابرابری و بی ثباتی قابل توجهی را در سطح جهانی ایجاد کرده‌اند. مقررات زُدایی از سیستم مالی بین المللی در دهه‌ی ۱۹۹۰ منجر به بحران اعتبارات مسکن (ساب پرایم) در سال ۲۰۰۷ و بحران منطقه یورو در سال ۲۰۱۰ شد. این بحران‌ها تأثیراتِ بسیار مخربی برای بخشِ وسیعی از مردم در بر داشت. ایالاتِ متحده و تا حدی بریتانیا از نابرابر ترین کشورهای جهان هستند. رونالد ریگان و مارگارت تاچر رهبران پیشین این دو کشور، در دهه ۸۰ «نئولیبرالیسم» را ترویج کردند. «نئولیبرالیسم» منجر به گسترش پوپولیسم چپ و راست شده است.


اکسپرس: شما جنبشِ چپِ موسوم به «ووک» را از قضاوت خود معاف نمی‌کنید. این جنبش با حساسیت‌های هویتی چگونه مخالف لیبرالیسم است؟

فرانسیس فوکویاما: لیبرالیسم، مبتنی بر قائل شدن کرامتِ برابر برای انسانها به عنوان فرد است. اما این جنبش‌های هویتی بر اساسِ قومیت، جنسیت یا گرایشِ جنسی، اعضای زیرگروه‌های خاصی را برجسته می‌کنند. به گفته آنها، دولت باید آنها را نه به عنوانِ یک فرد، بلکه به عنوانِ اعضای یکی از این گروه‌ها در نظر بگیرد که به حقوقِ خاصی دسترسی پیدا می‌کنند.

مشکلِ دیگر، عدم تحمل دیگران است. بسیاری از افرادِ چپ، اصل مدارا و رواداری را که فضیلتِ اولیه یک نظام لیبرال است، کنار گذاشته‌اند. بر اساسِ این اصل، ما باید بپذیریم که دیگران می‌توانند مخالفِ ما باشند، به شرطی که به اصولِ اولیه زندگی مسالمت آمیز احترام بگذارند. این یک انحرافِ عمده در فرهنگ "ووک" است که می‌گویند: اگر شما "ووک" نباشید، حتی حق صحبت کردن را نیز ندارید.


اکسپرس: به گفته برخی از روشنفکران آمریکایی مانند روی تکسیرا Ruy Teixeira، ووکیسم در حال افول است. حتی نزد افرادِ با گرایش‌های چپ، بسیاری متوجه شده‌اند، که به عنوان مثال، شعار "کم کردن بودجه پلیس" چقدر غیر منطقی و نامعقول خواهد بود...

فرانسیس فوکویاما: اکنون یک واکنشِ واقعی علیهی ایدئولوژی «ووک» در جامعه آمریکا پا گرفته است. در سانفرانسیسکو، پورتلند و نیویورک، میزان جرم و جنایت افزایش یافته است. این موضوع خشمِ شهروندان را برانگیخته و در جریانِ انتخابات، آن را ابراز کردند. به همین دلیل است که دموکراسی خوب است. هر روز شاید ما مرتکب اشتباهاتی شویم. اما سیستمِ [دموکراتیک] همواره می‌تواند خودش را اصلاح کند.

از سوی دیگر، جناحِ راستِ ضدِ «ووکیسم» نیز بیش از حد افراطی عمل می‌کند. در ایالات متحده، فرماندارانی، مانند ران دیسانتیس Ron DeSantis در فلوریدا، می‌خواهند در دانشگاه‌ها تدریس با محتوای جنسیت یا نژاد را ممنوع اعلام کنند. این رویکرد به همان اندازه غیرلیبرال است که جنبشِ لغو ِفرهنگ Cancel culture چپ اعلام می‌کند. احتمالاً ما اوج «ووکیسم» را پشت سر گذاشته‌ایم. اما امیدوارم از نقطه‌ی اوج «پوپولیسم» دست راستی نیز عبور کرده باشیم. دونالد ترامپ به عنوانِ رهبرِ «پوپولیسم» راست در ایالات متحده در حال عقب رفتن است. او احتمالاً جای خود را به چهره‌های دیگری خواهد داد که ایده‌های بدی مانند او دارند، اما دونالد ترامپ به دلیل شخصیتِ منحصر به فردش برای جامعه بسیار خطرناک بود.


اکسپرس: «لیبرالیسم» ارتباط تنگاتنگی با علم و عقلانیتِ مدرن دارد. با این حال، به گفته شما، دموکراسی‌های مدرنِ امروز با یک "بحران شناختی عمیق" روبرو هستند...

فرانسیس فوکویاما: متفکران فرانسوی مسئولیت بزرگی دارند. زمانی که دانشجوی دانشگاه کرنل Cornell University بودم، «میشل فوکو» را ملاقات کردم و در دهه ۱۹۷۰ در پاریس در سخنرانی‌های «ژاک دریدا» شرکت می‌کردم. نقد ِ گفتارِ مصلحت جویانه سیاسی، مانند نقدِ علم، مدیونِ این جریانِ پست مدرن و به ویژه «میشل فوکو» است. او توضیح می‌داد که در گذشته، یک پادشاه به سادگی می‌توانست کسانی را که دوست ندارد بکشد. اما، در دنیای مدرن، این موضوع دیگر امکان پذیر نیست. بنابراین، قدرت برای شکل دادن به جامعه با ابزارهای حیله گرانه از زبان علم استفاده می‌کند، چیزی که فوکو آن را «قدرت زیستی» می‌نامد. فوکو این شیوه سیاسی را به نحوِ بسیار خوب و بی نظیری برای پدیدهایی مانند: جنون، حبس یا همجنس گرایی به تصویر کشیده است. علم در واقع برای به حاشیه راندن گروه‌های خاصی از مردمِ جامعه مورد استفاده ابزاری قرار گرفته است.

اما فوکو این برداشت را جهانی کرد و در نهایت ادعا کرد که تمامِ علم چیزی بیش از اعمال قدرت نخواهد بود. او ایدهِ هر «حقیقت عینی» را که روش علمی می‌تواند آشکار کند، زیر سوال برد.

با کمکِ شبکه‌های اجتماعی، این نگرشِ نسبیت گرایی در باره‌ی علم اکنون تا حدودی به سمتِ جناح راست مهاجرت کرده است. در زمان همه‌گیری کرونا، ما شاهد میزانِ مخالفت‌ها با مراجع بهداشتِ عمومی در دموکراسی‌های غربی بوده‌ایم. در ایالات متحده، بسیاری از محافظه کاران نسبت به مضر بودن واکسن‌ها متقاعد شده‌اند. در ایالتِ آیداهو، دو نماینده‌ی منتخبِ جمهوری‌خواه به تازگی لایحه‌ای را با هدف مجازاتِ هرگونه تجویزِ دوز واکسن RNA ارائه کرده‌اند. این احمقانه است! اما در همین حال، این رفتار، مبتنی بر بی اعتمادی عمیقی است که ماهیتی توطئه آمیز در رابطه با جامعه علمی دارد. این ایده در وهله نخست در گروه‌های چپ، در میان روشنفکرانی مانند فوکو متولد شد، سپس در نظریه‌های انتقادی که علم را در خدمت منافع نخبگان غربی، نخبگانی سفیدپوست یا مردانه معرفی می‌کردند، مطرح شد. اما این برداشت اکنون به سمت گروه‌های راست مهاجرت کرده است، جایی که اکنون خشن ترین حملات به عقلانیتِ علمی از آنجا سرچشمه می‌گیرد.


اکسپرس: شما هنوزمخالفِ نظرات استاد سابق خود، ساموئل هانتینگتون هستید، که در پیام او در کتاب «برخورد تمدن‌ها» تبلور یافته است. هانتینگتون در سال ۱۹۹۳ به صراحت درگیری احتمالی بین روسیه و اوکراین و یا چین و تایوان را رد کرده بود.

فرانسیس فوکویاما: حق با هانتینگتون بود که بر نقش عوامل فرهنگی تاکید کرده بود. اما او معتقد بود که «ناسیونالیسم» جای خود را به بلوک‌های تمدنی بزرگ‌تری خواهد داد و کشورهای درون این بلوک‌ها به دلیل ارزش‌های فرهنگی مشترک بیشتر با یکدیگر همکاری خواهند کرد. بدیهی است که در عمل خلاف این تِز ثابت شده است. به عنوان مثال، سه کشور چین، کره جنوبی و ژاپن نسبت به یکدیگر بی اعتماد هستند، اگر چه این کشورها در یک منطقه مشترکِ ظاهرا در حوزه زبان چینی قرار می‌گیرند.


اکسپرس: آیا اشتباهِ اصلی شما این نبوده که اسلام گرایی را به عنوان بدیلی برای لیبرالیسم دست کم گرفته بودید؟ در آن زمان شما نوشتید که «دورانِ فتوحات فرهنگی اسلام، دیگر تمام شده است»...

فرانسیس فوکویاما: اسلام به عنوان یک ایدئولوژی که بتواند پایه‌ای برای تمدنِ مدرن باشد، هنوز با محدودیت‌های بسیار جدی و قابل توجهی روبروست. این امر مستلزم ایجادِ یک دولت نیرومند و همگونی فرهنگی است. تمدنِ اسلامی تا کنون نتوانسته یک نیروی قدرتمند جهانی ایجاد کند. کشورهای مسلمان بسیار بیشتر در حال جنگ با یکدیگر هستند تا درگیری با دیگر کشورها. مخالفتِ بین سنی‌ها و شیعیان به درگیری‌های بزرگ در خاورمیانه دامن می‌زند. به نظرِ من چالشی که اسلام گرایی ایجاد می‌کند بیشتر برای دموکراسی‌های لیبرال است. این چالش، بیشتر در داخل کشورهای اروپایی مطرح است. در این رابطه، فرانسه چندین میلیون شهروندِ مسلمان دارد. برخی از آنان به ویژه ارزش‌های لیبرال را قبول ندارند. با این حال، در یک جامعه‌ی لیبرال، نیازی به داشتن اعتقادات مذهبی همسان وجود ندارد. اما شما باید به اصولِ مشترکی مانند مدارا و استقلال فردی پایبند باشید. اگر در جامعه، اقلیت بزرگی دارید که این اصولِ مشترک را قبول ندارد، این موضوع می‌تواند مشکل ساز شود.


اکسپرس: به گفته خانه آزادی Freedom House (خانهٔ آزادی یک یک سازمان مردم‌نهاد مستقر در آمریکا با بودجه‌ی دولت فدرال آمریکا است که در زمینهٔ پژوهش و پشتیبانی از دمکراسی، آزادی‌های سیاسی و حقوق بشر فعالیت می‌کند) دموکراسی‌ها از اواسط دهه ۲۰۰۰ در حال افول بوده‌اند. آیا شکستِ روسیه در جنگِ اوکراین می‌تواند نقطه‌ی عطفی در این زمینه باشد؟

فرانسیس فوکویاما: اگر دموکراسی‌های غربی به اتحادِ بینِ خود در این خصوص ادامه دهند و اوکراین نیز طرحِ پوتین را خنثی کند، تأثیر بسیار قدرتمندی خواهد داشت. تصویرِ اوکراینی‌ها که برای دفاع از آزادی و تمامیت ارضی خود می‌جنگند و در جبهه نبرد کشته می‌شوند، بسیار الهام بخش است. این موضوع همچنین به عنوانِ جرقه‌ای است که باعثِ تقویت‌ِ شهامتِ جوانانی می‌شود که هیچگاه تهدیدِ مستقیم برای آزادی خود را تجربه نکرده بودند. برعکس، اگر روسیه موفق شود اوکراین را شکست بدهد و تحت سلطه‌ی خود درآورد، عواقبِ آن در سطح جهانی بسیار ناگوار خواهد بود.

از سوی دیگر، وضعیتِ سیاسی در ایالات متحده نیز یکی از موضوعات کلیدی است. قطبی شدن شدیدِ جامعه‌ی آمریکا، ضعف اصلی این کشور را نشان می‌دهد. اگر آنها نتوانند این چالشِ عمده را حل کنند، ایالات متحده نمی‌تواند به عنوانِ رهبرِ جهانِ دموکراتیک باقی بماند. حزبِ جمهوری‌خواه، که مدت‌های بسیار زیاد یک حزب جهان نگر بود، بسیار انزواطلب شده است. این روند بدون شک ادامه خواهد داشت، حتی اگر دونالد ترامپ نامزد انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا نباشد. با این وجود، خوشبختانه همچنان یک اجماع قوی در زمینه حضورِ آمریکا در سطحِ بین المللی در این کشور وجود دارد. ما آمریکایی‌ها باید به مبارزه در جهت ادامه‌ی یک سیاستِ خارجی قوی و کارآمد ادامه دهیم. برای اروپا، انتخاباتِ ریاست جمهوری آینده در ایالات متحده در هر صورت، پیامدهای بزرگی خواهد داشت.


اکسپرس: با گذشت سی سال از اعلامِ تِز «پایانِ تاریخ»، آیا شما همچنان خوش بین هستید؟

فرانسیس فوکویاما: من هنوز در جهان یک نظامِ جایگزین معتبر برای لیبرالیسم نمی‌بینم. هیچ حکومتِ اقتدارگرا، مدلی برای جامعه ارائه نمی‌دهد که بتواند در دراز مدت جذاب تر از «لیبرال دموکراسی» باشد. میلیون‌ها نفر در جهان هر ساله کشورهای فقیر، فاسد و یا خشن خود را ترک نمی‌کنند تا به روسیه و یا چین مهاجرت کنند. آنان [به امید زندگی بهتر] به غربِ لیبرال و دموکراتیک مهاجرت می‌کنند، این موضوع، جذابیتِ نظامِ «لیبرال دموکراسی» را به خوبی نشان می‌دهد. بنابراین، من به نحو محتاطانه‌ای خوشبین هستم.


***

[۱]

The End of History and the Last Man, Francis Fukuyama, Free Press, 1992

[۲]

Libéralisme - Vents contraires, De Francis Fukuyama, Traduit par Guillaume Marlière, Saint-Simon, Mars 2023

اصل کتاب به زبان انگلیسی است:

Liberalism and Its Discontents - Fukuyama, Francis,‎ Profile Books Ltd; Main édition ,17 mars 2022

[۳] الکساندر کوژو (تلفظ می‌شود [koʒev]) (متولد ۲۸ آوریل ۱۹۰۲ - ۴ ژوئن ۱۹۶۸) فیلسوف و سیاستمدار فرانسوی که به دلیل تفسیر آثار هگل و تأثیرش بر فلسفه فرانسه در قرن بیستم شهرت داشت. او همچنین با توجه به حضورش در دولت فرانسه، در ایجاد اتحادیه اروپا نقش مؤثری را ایفا کرده بود.

[۴] بیشترین موضوعی که پذیرش هگل در فرانسه بر آن تمرکز دارد، فهم «دیالکتیکِ ارباب و برده» در پدیدارشناسی روح و اهمیت این خوانش از هگل برای تئوری تاریخ است. الکساندر کوژِو، بی شک به عنوان چهره‌ای مصمم و قاطع، از طریق یک دهه درس‌گفتار‌های مشهورش در دهه ۱۹۳۰، اندیشه هگل را به درون صحنه اندیشه فرانسوی وارد کرد.

[۵] ساموئل هانتینگتون، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۹۳ با نوشتن مقاله‌ای در مجله‌ «فارن افرز»، نظریه «برخوردِ تمدن‌ها» را مطرح ساخت و آن را در چهارچوب مفهومی یا «پارادایم» تحلیل رخدادهای بین‌المللی دوره‌ی پس از جنگِ سرد، اعلام کرد. این مقاله در واقع به عنوانِ پاسخی به شاگرد سابق خود، یعنی فرانسیس فوکویاما، نوشته شده بود. این اندیشمندِ سیاسی در این مقاله استدلال کرده بود که درگیری‌های آینده دیگر از درون رقابتِ ‌ملت-دولت‌ها بر سرِ تناقض‌های ایدئولوژیک سر بر نخواهد آورد، بلکه درگیری‌های آینده بین بلوک‌های تمدنی خواهد بود و ریشه در مذاهب، زبان و سنت‌ها خواهد داشت. ساموئل هانتینگتون در سال ۱۹۹۶ ایده‌ اصلی این مقاله را بسط و گسترش داد و آنرا به صورت یک تِز (رساله) در کتابی با عنوان «برخوردِ تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی» The Clash of Civilizations and the Remaking of World Order منتشر کرد.

برگرفته از گویا