مهدي غني
آن روز شاه در فرودگاه با چشماني گريان از نظاميان و نزديكان خود خداحافظي كرد و در حالي كه نميدانست بازگشتي در كار خواهد بود به سمت كشور مصر پرواز كرد. اما با انتشار اين خبر مردم بياختيار به خيابانها ريختند و اين رفتن را جشن گرفتند. به طور خودجوش شيريني و شكلات در ميان مردم توزيع ميشد و شادي و پايكوبي تا ديروقت ادامه داشت. اين رفتن كه براي اكثريت مردم شاديآور بود، براي شاه و اطرافيانش غمانگيزترين روز زندگيشان به شمار ميرفت.
قدرت بيمروت
26 ديماه 1357 روزنامه كيهان و اطلاعات با كوتاهترين و در عين حال درشتترين تيتر تاريخ روزنامهنگاري ايران منتشر شدند: «شاه رفت».
آن روز شاه در فرودگاه با چشماني گريان از نظاميان و نزديكان خود خداحافظي كرد و در حالي كه نميدانست بازگشتي در كار خواهد بود به سمت كشور مصر پرواز كرد. اما با انتشار اين خبر مردم بياختيار به خيابانها ريختند و اين رفتن را جشن گرفتند. به طور خودجوش شيريني و شكلات در ميان مردم توزيع ميشد و شادي و پايكوبي تا ديروقت ادامه داشت. اين رفتن كه براي اكثريت مردم شاديآور بود، براي شاه و اطرافيانش غمانگيزترين روز زندگيشان به شمار ميرفت.
محمدرضا كه در شهريور 1320 با پيشنهاد پدرش و توافق متفقين سركار آمده بود، در طول اين سالها فراز و فرودهاي زيادي را از سرگذراند و با تشكيل سازمان اطلاعات و امنيت كشور معروف به ساواك و سركوب هر مخالف و منتقدي مطمئن بود كه پايههاي حكومتش را محكم كرده و همچنان كه در مراسم رسمي دولتي فرياد جاويدشاه سر داده ميشد او تا پايان عمر تاج بر سر حكومت خواهد كرد. او غافل از اين بود كه همان سركوبها و شكنجهها به تدريج كينهها و خشمهاي فروخفته مردم را برانگيخته و تنها بر زبانها حكومت ميكند نه قلبها.
يك هفته قبل از اين روز 18 ديماه آنتوني پارسونز سفير انگليس در ايران كه از سفر آينده شاه باخبر بود براي خداحافظي به ديدار شاه رفت و با او گفتوگوهايي داشت. پارسونز در خاطرات خود اين ديدار را چنين توصيف كرده است: «او را برخلاف گذشته خيلي آرام و بيخيال ديدم، حالت كسي را داشت كه خود را از جريان حوادث كنار كشيده و از مسائل حاد روز طوري سخن ميگفت كه گويي ديگر به او ارتباط زيادي ندارد... به او گفتم كه هرگز تصور نميكردم در چنين اوضاع و احوال غمانگيزي از او خداحافظي كنم و سخن گفتن براي من بسيار دشوار است.» پارسونز در اين ديدار از شدت ناراحتي به گريه ميافتد.
شاه ضمن همدردي با او از او نظر ميخواهد كه در اين شرايط چه راهي را در پيش گيرد. به گفته شاه سه راه به او پيشنهاد شده بود؛ يكي اينكه بماند و با شدت عمل در مقابل مخالفان بايستد، راه دوم اينكه به جنوب كشور برود و دست ارتش را باز بگذارد تا اوضاع را سامان بدهد و راه سوم خروج از كشور بود كه كارها را به دست دولت وقت بسپارد.
پارسونز ابتدا از نظر دادن خودداري كرد و به شاه گفت: هر چه بگويم شما آن را به حساب توطئه دولت انگليس ميگذاريد و فكر ميكنيد نظر من دستوري از آن سوست. سرانجام با درخواست شاه براي شنيدن نظر شخصي او پارسونز با ذكر دلايلي راه سوم يعني خروج شاه از كشور را بهترين راهحل براي آن شرايط دانست و راههاي ديگر را بينتيجه خواند.
شاه به او ميگويد اگر موضوع شخصي بود تا 10 دقيقه ديگر حركت ميكردم ولي بايد بمانم تا دولت بختيار از مجلس راي اعتماد بگيرد. 1
روز 26 دي صبح ساعت 11 مجلس شوراي ملي به دولت بختيار راي اعتماد داد و شاه دو ساعت بعد از فرودگاه تهران سفر بيبازگشت خود را آغاز كرد.
او بعدها در كتاب پاسخ به تاريخ خود در فصلي تحت عنوان اتحاد شوم مدعي شد مخالفت با او توسط قدرتهاي خارجي دامن زده شده و مطبوعات غربي عليه او تبليغات مخربي كردهاند. او سفر ژنرال هايزر به ايران را در ديماه حركتي ابهامبرانگيز و مشكوك برشمرده و سعي كرده است حركت مردمي ايران را كه از نارضايتي از عملكرد او و اطرافيانش ناشي ميشد به توطئه خارجي ارجاع دهد.2
در حالي كه اگر پيشتر از اين او به اعمال خود و اطرافيانش مينگريست و در آن تجديدنظر ميكرد به سرنوشت 26 ديماه نميرسيد. سه سال قبل از اين در زندان كميته ضدخرابكاري نزديك ميدان توپخانه (امام خميني) بازجوهاي ساواك وقتي زندانيان را شلاق ميزدند، در مقابل ياري خواستن آنها از خدا، مغرورانه فرياد ميزدند: اوستا كريم با ماست.
اما در ماههاي آخر سال 57 همه آنها سخت نگران اين بودند كه در ميان مردم كوچه و بازار شناخته نشوند كه در اين صورت توسط مردم از جان گذشته در همان خيابان به مجازات ميرسيدند. آنها كه تمامي عمر و شرافت انسانيشان را به پاي شخص شاه فدا كرده بودند و از اين رهگذر به مال و مكنت و موقعيتي دست يافته بودند، اكنون با رفتن او همه را بربادرفته ديده و احساس پوچي و بيوزني ميكردند. موقعيت شاه در خارج از كشور نيز بسيار دردناك و تاملبرانگيز بود. او كه در طول سلطنت طولانياش همواره براي قدرتهاي خارجي بيش از مردمش ارج و قرب قائل بود، پس از آواره شدن با اين واقعيت تلخ روبهرو شد كه آنها حاضر نبودند به خاطر او كمترين هزينهاي تقبل كنند و به او كه بيمار نيز بود پناه دهند، به ويژه امريكا و انگليس كه كودتاي ننگين 32 را براي او تدارك ديدند و همواره از نفت ارزان ايران بهره بردند و سلاحهايشان را فروختند، حاضر نشدند اين دوست و خدمتگزار باسابقه خود را كه اكنون ديگر شاه نبود حتي براي معالجه به كشور خود راه دهند. راستي كه قدرت چقدر بيمروت است.
پينوشتها.....................................................................................................
1- آنتوني پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستين، انتشارات هفته، 1363، صص 188- 186
2- محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ترجمه حسين ابوترابيان، 1371، ص 430