به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۹

   خلیل طالقانی 
این یکی "حاج خانم" هم نبود

  در قطعۀ عمیق و پراحساسی به نام "من کیستم" که در روزنامۀ اعتماد منتشر شد، خانم بلقیس سلیمانی فهرستی به دست می دهد از نام هایی که در موقعیت های مختلف زنان را بدان ها می خوانند. دوشیزۀ مکرمه، مرحومۀ مغفوره، ضعیفه، زوجه، بی بی، مامی، مادر، ننه، کدبانوی تمام عیار، بانو، «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمي، عزيزم، عشق من، پيشي، قشنگم، عسلم، ويتامين و…» ، سلیطه، والدۀ آقا مصطفی، و مادر فولاد زره از جمله نام های آن فهرست در موقعیت های مختلف است. با هریک از این نام ها، جامعۀ مردسالار هویتی به زنان منتسب یا برای آنان تعریف
 می کند و مفروض می گیرد و سعی در تحمیل روابط برساخته در قالب آن هویت بر زنان دارد. جای پژوهش در بارۀ بسیاری از این نام ها و هویت هایی مفروضشان در زبان فارسی خالی است 1 اما این یادداشت قصد دارد به یکی از نام هایی بپردازد که در این فهرست نیست.
مثل معروفی است که پشت سر هر مرد موفق زنی قرار دارد. در بیشتر موارد این زنان با "فدا"کاری، از"خود"گذشتگی، و تحمل موجباتِ موفقیت علمی، فرهنگی، مالی، یا سیاسی و اجتماعی همسران خود را فراهم می کنند. تحلیل اینکه چرا زنان در چنین موقعیتی قرار می گیرند و چرا و چگونه و طی چه فرایندهایی به پذیرش این نقش ها تن می دهند بحث مفصلی خارج از موضوع این یادداشت است؛ اما حاصل چنین فرایندهایی، در بیشتر موارد، موفقیت طرفِ مردان و "فدا"شدنِ "خود" یا هویت زنان است. آن هویت فدا شده طبعاً نامی ندارد وهمین "بی نامی" است که جایش در فهرستِ خانم سلیمانی خالی است.
سهم بزرگی از این فدا شدنِ هویت و "بی نامی" نصیبِ زنانی است که همسران هنرمند و روشنفکر دارند. در سال 1371 کتابی از گفتگوهایی با همسران هنرمندان منتشر شد. پس از انتشار کتاب، یکی از هنرمندان زن در نقدی که بر این کتاب نوشت، پرسش ها و پاسخ های این کتاب را بسیار نازل و سطحی ارزیابی کرد. ناشر کتاب در بخشی از پاسخ خود بر این انتقاد، چنین نوشت:
معدود مردانی قابلیت های هنری و فرهنگی زنانشان را بر می تابند، باوردارند و ارج می نهند، چرا؟ [...] مردان هنرمند اکثراً با زنان غیرهنرمند ازدواج می کنند و یا بعداً از آن ها می خواهند که دست از کار هنری بردارند. چرا؟ (آدینه شماره 76، ص 77)
حدود بیست سال از طرح این چراها می گذرد و من معتقدم هنوز گزاره های این نقل قول معتبر است و کسی هم به چراهایش نپرداخته است. این موضوع مختصِّ هنرمندان و روشنفکران هم نیست. مثلاً در گزارش 2جلسۀ علنی مجلس در روز 18 آبان 1389 می خوانیم:
هنگامي كه نيره اخوان نماينده مردم اصفهان قصد ارائه پيشنهادي را داشت، محبي‌نيا عضو هيئت رئيسه مجلس گفت كه "حاج خانوم مي‌خواهد پيشنهاد خود را ارائه دهد " و اين مطلب را چند بار بيان كرد كه اين كار موجب شد نيره اخوان قبل از بيان پيشنهاد خود خطاب به وي بگويد "حاج خانوم اسم دارد " كه محبي‌نيا نيز در پاسخ گفت "حاج خانوم اخوان پيشنهاد خود را ارائه کند."
همسرانِ مردان موفق، اگر بخت یار باشند، در مقدمه یا اهدائیۀ آثار شوهران خود تشکری می یابند از بابت فراهم کردن اسباب آرامش آن شخص شخیص؛ در بسیاری از موارد هم چون بردنِ نام زوجه خلاف آیین غیرت و ناموس پرستی است، به "همسر" اکتفا می شود. منتسب کردن این "بی نامی" به طیف و اندیشۀ سیاسی خاص ، اگر از سر عوامفریبی نباشد، در بهترین حالت ساده اندیشی است. جدید ترین نمونۀ این "بی نامی" را در صفحۀ 13 روزنامه شرق 5 دی 1389 می توان دید 3 . این روزنامه برای "طرح پرسش‌هايي از زواياي پيدا و پنهان زندگي او [شمس آل احمد] و جلال و البته سيمين دانشور" با همسر شمس آل احمد مصاحبه ای کرده است. این مطلب تقریبا سه چهارم صفحه را گرفته است و به عکس همسر شمس آل احمد و البته مصاحبه گر مزین است. در این مصاحبۀ مبسوط همه گونه اطلاعات "پنهان و پیدا" در مورد متوفی می توان یافت؛ از جمله اینکه نشانی منزلشان کجاست تا اینکه چرا جاری مصاحبه شونده، خانم سیمین دانشور، در مراسم ختم برادر شوهر خود یعنی شمس آل احمد حاضر نشده است. بعد از خواندن این مصاحبه، خواننده مثلاً در می یابد که شمس آل احمد "به دنبال مطرح شدن بحث تعطيلي دانشگاه‌ها" از شورای انقلاب فرهنگی استعفاء داد و حتی "دکتر سروش هم نتوانست نظر وی را از این استعفاء برگرداند" و " از نظر سياسي هم او همواره به دنبال يك دموكراسي تمام‌عيار بود."
اما باور می کنید هرچه گشتم اسم این "همسر" را در تمام مصاحبه نیافتم؟ در نتیجه این یکی حاج خانم یا "منبع دست اول" اسم ندارد. اگر باور نمی کنید، خودتان بگردید 4.
يادداشت
 1. دلیلۀ محتاله و مکر زنان اثر کتایون مزداپور پژوهشی گرانسنگ در این زمینه است.
 2.http://www.tabnak.com/nbody.php?id=75556
 3.http://sharghnewspaper.ir/Released/...
 4.البته در مطلب کوتاه دیگری در حاشیۀ آن صفحه، شخص دیگری بخشی از وصیتی از شمس آل احمد را در سفری به خارج آورده است. اگر کسی آن مطلب را بخواند، متوجه می شود که "باني ريالي اين سفر حجت‌الاسلام دعايي و باني ارزي آن حجت‌الاسلام سيدمحمد خاتمي است. [...] براي خودم دو تن را وصي قرار مي‌دهم. 1- سيدمحمود دعايي را 2- سودابه اسماعيلي (فرشته آل‌احمد) عيالم را، كه او هم همكارم بوده و هم مرا بيست و اند سال تحمل كرده و چهار فرزند برايم آورد. اميد كه به ذهن و عقل و دين سلامت باشند. اين دو تن هر چه صلاح بدانند با توجه به موازين شرعي عمل كنند..."