ع. اروند
با همه بار ناکامی و رنج
دیرپا ملتی بی شکستیم
در درازای تاریخ صد بار
بس طلسم ستم را شکستیم
در ره نام و آزادی خویش
بند های گران را گسستیم
همچو موجیم عاری از آرام
زین سبب رو به بالا و پستیم
هر ستمکار بر گردن ما
طوقی افکند از آن برستیم
درسِ فردوسی و پورِسیناست
آنچه ما همچو جان می پرستیم
پند رومیّ و سعدیّ و حافظ
چون به عالم پیامی فرستیم
جاهلان جان مردم ستانند
ما تن مورِ خُردی نخـَستیم
زور گوید به ما شک روا نیست
زآنکه ما آهنین ضربِ شستیم
ما به اندیشه و دانش اما
بیم دشمن زِ دل باز شُستیم !
شکّ و اندیشه چون تواًمانند
بی شک از بند جاهل نجَستیم
گر به کف تیغ پیکار گیریم
هم کتاب مدارا بدستیم !
بابِ بس فکر و دانش گشادیم
بر تعصب ره رخنه بستیم
گنج هایی همه حکمت و پند
با زبانی کز آواش مستیم
پارسی را نداریم اگر پاس
ناسپاسانِ گنک و کـَرَستیم
نیز اگر خود نگردیم نو نو
کس نداند که بودیم و هستیم
یا : که بودیم ؟
یا : که هستیم ؟
تقدیم به خاطره ی تابناکِ زنده یاد
دکتر محمد علی خنجی ۱
... که هستیم!؟
تا بدانند بودیم و هستیم
یک دم از پا نه هرگز نشستیم
یک دم از پا نه هرگز نشستیم
با همه بار ناکامی و رنج
دیرپا ملتی بی شکستیم
در درازای تاریخ صد بار
بس طلسم ستم را شکستیم
در ره نام و آزادی خویش
بند های گران را گسستیم
همچو موجیم عاری از آرام
زین سبب رو به بالا و پستیم
هر ستمکار بر گردن ما
طوقی افکند از آن برستیم
درسِ فردوسی و پورِسیناست
آنچه ما همچو جان می پرستیم
پند رومیّ و سعدیّ و حافظ
چون به عالم پیامی فرستیم
جاهلان جان مردم ستانند
ما تن مورِ خُردی نخـَستیم
زور گوید به ما شک روا نیست
زآنکه ما آهنین ضربِ شستیم
ما به اندیشه و دانش اما
بیم دشمن زِ دل باز شُستیم !
شکّ و اندیشه چون تواًمانند
بی شک از بند جاهل نجَستیم
گر به کف تیغ پیکار گیریم
هم کتاب مدارا بدستیم !
بابِ بس فکر و دانش گشادیم
بر تعصب ره رخنه بستیم
گنج هایی همه حکمت و پند
با زبانی کز آواش مستیم
پارسی را نداریم اگر پاس
ناسپاسانِ گنک و کـَرَستیم
نیز اگر خود نگردیم نو نو
کس نداند که بودیم و هستیم
یا : که بودیم ؟
یا : که هستیم ؟
پاریس، ششم دسامبر ۲۰۱۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱دکتر محمد علی خُنجی یکی از مبارزان و رهبران اندیشمند، دانشور، سختکوش و پرشور جبهه ملی ایران بود که تا آخرین روز زندگی دمی از کوشش در راه تعالی فکری نسل جوان نهضت ملی و سازماندهی جبهه ملی ایران که در آن از تجربه و تبحر کم نظیری برخوردار بود نیاسود.
او پس از زندگی نسبتآ کوتاهی، که تمام آن صرف مبارزه و آموزش خود و دیگران(خاصّه به عنوان مسئول کمیته ی تعلیمات جبهه ملی ایران)، از راه تاًلیف و ترجمه شد، و در نهایت سادگی و آزادگی و فروتنی به سر رفت، در پنجم بهمن ماه ۱۳۵۰، در سن تقریبأ چهل و شش سالگی، در منزل محقری که در آن به تنهایی زندگی می کرد، بصورتی غیر منتظره، و به دور از چشم یاران(بصورتی که به مرگ مشکوکی می مانست) جهان را ترک گفت و نهضت ملی را از گوهر وجود پرثمر و زاینده ی خود محروم ساخت. از میان نوشته های او می توان نقد عالمانه ی وی بر کتاب تاریخ ماد تاًلیف پروفسور ایگور دیاکونوف، عضو آکادمی علوم شوروی سابق، ترجمه ی کریم کشاوز را نام برد، و از میان ترجمه های او اثر مهم زیگموند فروید زیر عنوان " توتم و تابو" را. وی برای پژوهش های خود از زبان های فارسی، عربی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی سود می جست.
او یک ایرانی به تمام معنی نمونه بود.