سخنی با قاضی پرونده نسرين ستوده
هميشه ذهنم مشغول اين بود که چطور شبها سر به بالين می گذاريد و می خوابيد؟ آيا تا کنون ناله های کودکان آنانی که محکوم کرده ايد را شنيده ايد؟
آيا صدای ناله های همسر بازداشت شدگان توسط وزارت اطلاعات را شنيده ايد؟ ...
مطمئن هستم که ديده ايد. ولی اطمينان ديگرم اين است که شما دارای جنون هستيد مجنونی که با صدور چنين احکامی لذت برده و قهقهه می زنيد بر ناله های نزديکان اسيرانتان شاد هستيد
مطمئن هستم که ديده ايد. ولی اطمينان ديگرم اين است که شما دارای جنون هستيد مجنونی که با صدور چنين احکامی لذت برده و قهقهه می زنيد بر ناله های نزديکان اسيرانتان شاد هستيد
اگر نبوديد به نگاههای مظلومانه فرزندان نسرين ستوده که ماههاست برای ديدن مادرشان چشم به در دوخته اند پاسخ انسان دوستانه ای می داديد و آنان را محروم از ملاقات و در آغوش کشيدن مادرشان نمی کرديد.
هر بار که می خواهم سکوت اختيار کنم و مطلب و يادداشتی در رابطه با احکام تکراری حبس های طويل المدت و اعدامهايی که به ناحق و بر خلاف قانون و ناروا عليه هم وطنانم در دادگاه انقلاب صادرمی شود ننويسم؛ مانعی فراهم می گردد و مجبور می گردم دست به قلم، نظر افرادی همچون شما را به نکاتی در مورد ظلمها و آنچه تحت عنوان احکام قضايی بر روی کاغذ می آورند جلب نمايم. اين بار خطابم شماييد. شمايی که حکم محکوميت سنگين يازده سال حبس تعزيری و بيست سال محروميت از شغل وکالت و بيست سال محروميت از حقوق اجتماعی را برای همکارم خانم نسرين ستوده به اتهام دفاع از حقوق مظلومين و با عناوين اقدام عليه امنيت کشور، تبليغ عليه نظام و غيره صادر نموده ايد.
جناب آقای پيرعباسی
شما قاضی دادگاه خانواده بوديد، به پرونده های خانواده رسيدگی می کرديد. خصومت خانواده را حل و فصل می نموديد که به دليل ارتباطات عميقی که با وزرات اطلاعات و بيت رهبری داشتيد قدرتی به دست آورديد که هر کس را يارای به دست آوردن اين قدرت نبوده است. برمسند قضاوت در شعبه بيست و ششم دادگاه انقلاب به اصطلاح اسلامی نشستيد و حاکم يکی از شعبات ترويج کنند ظلم و ستم در دستگاه قضايی شديد. پس از انتخابات و اتفاقاتی که پيرامون انتخابات، به دليل تقلبهای گسترده ای که رخ داد، قضاوت پرونده های بازداشت شدگان سياسی را به عهده گرفتيد و با اذن مامورين وزارت اطلاعات به صدور حکم به محکوميت مخالفين دولت و معترضين به نتايج انتخابات و هر آنکس که به نوعی در راهپيمايی های پس از انتخابات شرکت کرده بود پرداختيد.
جناب آقای پيرعباسی
شما به خوبی و بهتر از هر کس می دانيد که آنانی که محکوم نموده ايد بی گناه هستند و خود بارهای ماذن بودن خود را لااقل به اينجانب و در زمانی که به شعبه شما رفت و آمد می کردم اعلام کرده ايد. بارها خواسته ايد که از قضاوت دست برداريد ولی اجازه چنين عملی به شما داده نمی شد و با خواست مامورين اطلاعات وسپاه و بيت رهبری قلم بر محکوميت بی گناهان زديد. شما انسانهای بسياری را که در زندانهای استان تهران چشم به قلم شما دوخته بودند تا از چنگال مامورين اطلاعات رها شوند را محکوم کرده و نگذاشتيد عدالت از چنگال ظلم و جور و ستم رها شود و وسيله ای برای مامورين امنيتی شديد. چنان با ساز و نواز مامورين اطلاعات رقصيديد که هيچ رقصنده ای را يارای چنين رقصی نبود. البته بوده اند ظالم تراز شما همچون قاضی مقيسه و صلواتی و احمدزاده که خوب با ساز و نواز مامورين اطلاعات خود را وفق می دادند ولی شما با پنبه سر می بريده ايد.
جناب آقای پير عباسی
سئوالاتی بر ذهنم مشغول بود که بارها خواستم به شما از نزديک بگويم ولی اين امکان توسط آقای ستاری مدير دفتر شما و سرباز حلقه به گوش وزارت اطلاعات فراهم نشد و به دلايلی تصميم به خروج از کشور گرفتم. هميشه ذهنم مشغول اين بود که چطور شبها سر به بالين می گذاريد و می خوابيد؟ آيا تا کنون ناله های کودکان آنانی که محکوم کرده ايد را شنيده ايد؟ آيا صدای ناله های همسر بازداشت شدگان توسط وزارت اطلاعات را شنيده ايد؟ آيا شنيده ايد که مادری، پدری، همسری، فرزند صغيری و دختر و پسر دم بختی که تنها برای يک دقيقه ديدن عزيزان خود چه التماس ها می کنند و چه ضجه ها می کشند؟ مطمئن هستم که ديده ايد.
ولی اطمينان ديگرم اين است که شما دارای جنون هستيد مجنونی که با صدور چنين احکامی لذت برده و قهقهه می زنيد بر ناله های نزديکان اسيرانتان شاد هستيد اگر نبوديد به نگاههای مظلومانه فرزندان نسرين ستوده که ماههاست برای ديدن مادرشان چشم به در دوخته اند پاسخ انسان دوستانه ای می داديد و آنان را محروم از ملاقات و در آغوش کشيدن مادرشان نمی کرديد.
ولی اطمينان ديگرم اين است که شما دارای جنون هستيد مجنونی که با صدور چنين احکامی لذت برده و قهقهه می زنيد بر ناله های نزديکان اسيرانتان شاد هستيد اگر نبوديد به نگاههای مظلومانه فرزندان نسرين ستوده که ماههاست برای ديدن مادرشان چشم به در دوخته اند پاسخ انسان دوستانه ای می داديد و آنان را محروم از ملاقات و در آغوش کشيدن مادرشان نمی کرديد.
آقای پيرعباسی
به خدا قسم شما هيچ اعتقادی به روز قيامت و روز جزا نداشته و نداريد. شما نمی دانيد که خدا کيست و آفريننده چيست. اگر کوچکترين ذره ای اعتقاد به روز قيامت و خدا داشتيد که نداريد مبادرت به صدور چنين احکامی عليه هم نوعان خود نمی نموديد. احکام حبس های يک تا سی ساله، محروميت های سنگين از حقوق اجتماعی، عدم ملاقات، حبس در زندانهای دور افتاده و اعدام، احکامی نيست که در امور کيفری بتوان به راحتی و بدون پشتوانه ادله محکمه پسند صادر کرد آنهم در جايی که متهمان همگی تحت شکنجه های روحی و روانی و جسمی قرار می گيرند. اما شما چنين احکامی را بدون هيچ توجهی به عواقب آن صادر می کنيد و دل حاکمان قدرتی که حاضرند مادر و فرزند خود را برای حفظ قدرت موقتی قربانی کنند و دل حاکمانی که به دوستان و ياران خود رحم نمی نمايند را شاد و خشنود می کنيد.
آقای پيرعباسی
دير است بگويم دست از اعمال و جنايت هايی که می زنيد بر داريد چرا که هزاران نفر را به ناحق محکوم و محروم نموده ايد و آخرين پرونده هايی است که شما قضاوت آن را به عهده می گيريد. اما مطمئن باشيد آه و ناله محکومين و خانواده آنها هرگز نخواهد گذاشت که آرام گيريد و بدانيد که ظالمان در هر لباسی حتی لباس مذهب و دين و اسلام، نابود خواهند شد. می دانم که اين نوشته از طريق سايتهای خبری و بولتن های محرمانه وزارت اطلاعات به نظرتان خواهد رسيد و باز هم شرم نخواهيد کرد. اما نوشتن اين مطالب را که اندک نکات حبس در گلويم بود بر حسب وظيفه می نگارم تا شايد اندکی تامل کنيد و از خواب غفلت بيدار شويد و شرم کنيد.
محمد مصطفايی ـ وکيل دادگستری