به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۰

حسن بهگر
فدرالیسم سبز و نو هم به بازار آمد


علیرضا نوری زاده      اسماعیل نوری علا
 آقای اسماعیل نوری علا مدتی است در جهان مجازی ظهور کرده و ظاهراً برای هر مساله و مشکلی نسخه ای در جیب دارد و انگشت تدبیرش برای حل هر معضل سیاسی درگردش است تا گرهی بگشاید. مطالب هفتگی اش
توسط یاوران اینترنتی هر هفته به دست همه می رسد و می بینیم. در این راستاست که برای حل اختلافات سیاسی بفکرش رسیده که آقای رضا پهلوی را بعنوان نخ شاکله معرفی کند، سکولاریسم را به اقتضای روز نو کند و بعد رنگ سبز بزند و برای رفع نگرانی آن دسته از مردم که از انقلاب و براندازی وحشت دارند کلمه انحلال را عرضه کند.
او حتا برای سیاست گریزان هم نیز چاره ای اندیشیده و با وجود برپا کردن انواع کنفرانس ها و خطابه ها و گردهمایی ها گفته که جمعی که راه انداخته سیاسی نیست! این روش کار شاید از بابت تبلیغاتی و در کوتاه مدت جوابگوی مقاصد نوری علا باشد ولی از دیدگاه سیاسی و برای رهایی میهن کارساز نیست. دایم حرف مبهم و دو پهلو و متناقض زدن شاید عده ای کوچک را برای مدتی به سوی گوینده جلب کند و دست او را برای تفسیر به اقتضای موقع باز بگذارد اما در نهایت باعث تشتت فکری می شود و مردم را نسبت به کار سیاسی بدبین می کند.
او اخیراً در راستای ترس درمانی مردم با نوشتن مقاله ای در باره فدرالیسم و با تذکر این که عده ای مثل جن از بسم الله از کلمه فدرالیسم می ترسند ولی ایشان نمی ترسد، باز همان مغلطه های معمولش را به کار گرفته.
او در مقاله ای بنام « وظیفه ی تاریخی احزاب» می نویسد « مليت را بجای مفهوم sub-nation گذاشته اند .. و حق آن بوده که آن مفهوم فرنگی را بجای «مليت» به واژه هائی همچون «خرده ملت» و نظاير آن ترجمه می کردند» و افزوده اند که «بنا بر تعريف سازمان ملل، هرجمعيتی از يک کشور که بخش هائی از آن را جدا کرده و به کشورهای ديگر داده باشند، در داخل ملت خود يک «مليت» محسوب می شود.» البته حضرتش خود را بی نیاز از ارجاع و رفرانس دیده. من که هرچه گشتم جز تأکید سازمان ملل بر حاکمیت دولت ها و تمامیت ارضی کشورها چیز دیگری ندیدم.

به عقیده ی من این سخن درست نیست. در عرف سیاسی ملت عبارتست ازکلیه اتباع کشور – دولت صرفنظر از کثرت یا وحدت اقوام آن .هریک از شهروندان در داخل کشور افزون بر هویت قومی، یک هویت ملی دارد که به دولت وابسته است. اوراق هویت او برگ تابعیت اوست که در آن «ملیت» او ثبت شده است. ملت با متمایز شدن و فرارفتن از قوم، واحدی سیاسی پدید می آورد؛ بنا بر این تعریف شما از قوم می توانید به ملت بیایید ولی از ملت به قوم نمی توانید بروید. از این حکایت خرده ملت جز جداسری چه چیزی بیرون میاید؟ (1) البته کوشش در تعریف صحیح هر مقوله سیاسی و اجتماعی کار بجایی است اما تعریف باید کارشناسانه و تا آنجا که به سیاست مربوط است، مسئولانه باشد که در این مورد هیچکدام نیست.

برخلاف تصور نوری علا این عامل ترس نبوده است که نویسندگان و صاحبنظران را از تبلیغ فدرالیسم بازداشته، بلکه مطالعه تاریخ ایران و ملاحظات جغرافیایی و موقعیت خطیر سیاسی و از همه مهم تر مشکل زا بودن خود فدرالیسم وعدم کارآیی آن موجب اصلی بوده. نمونهُ بارز آن چندین سال پیش، در همان زمانی واقع شد که ایشان اعلامیه تشویق آمیز ضد امپریالیستی خمینی را امضا می کردند. سازمان سوسیالیست های ایران طرحی برای فدرالیسم عرضه کرد ولی پس از بهتر سنجیدن قضیه، با کمال انصاف و شجاعت آن را پس گرفت.

استدلال بسیاری از جمله نوری علا برای طرح پیشنهاد فدرالیسم، پاس داشتن آزادی ها و عدم تمرکز است. ایشان در این میان و برای این که مو هم لای درز استدلالش نرود هیتلر را مثال آورده که مخالف فدرالیسم بوده! پس لابد هر که با فدرالیسم مخالف باشد به راه هیتلر می رود! به جای این قبیل شعارهای سهل و کم محتوا باید مطلب را درست سنجید.

اولاً وجود دولت مترادف تمرکز قدرت سیاسی است و جایی که هیچ تمرکزی نباشد اصلاً از دولت نمی توان صحبت کرد. آنچه منشأ خطر است تمرکز بیش از حد و نیز بی مرزی اختیارات دولت است. وگرنه صرف تمرکز قدرت دولت تباینی با وجود حریم خصوصی و تفاوت های تاریخی و همزیستی فرهنگ ها و غیره ندارد. همهُ حکومت های ملی خواستار یگانگی و وحدت ملی هستند، نکته این است که وحدت را نباید مترادف حذف همه ی تفاوت ها فرض کرد.

مشکل از اینجا زاده می شود که قدرت متمرکز می تواند به آزادی شهروندان دست درازی کند. ولی آیا فدرالیسم چارهُ این مشکل است؟

به تصور من خیر. مشکل سیاست مدرن روبرو بودن فرد است با قدرت دولت و برای حفظ آزادی باید موقعیت فرد و استقلال وی را تقویت کرد ولی فدرالیسم موقعیت اقوام را تقویت می کند نه افراد را. البته اقوام هم حقوقی دارند و نباید از این حقوق محروم شوند ولی برای حفظ آزادی فرد در دمکراسی باید در درجهُ اول گروه هایی را تقویت نمود که عضویت در آنها اختیاری است و خروج از آنها هم آزاد است، یعنی گروه های دمکراتیک را. قوم گروهی است که اعتبار خود را دارد ولی حائز هیچکدام این دو شرط نیست. فدرالیسم قدرت دولت را محدود می کند ولی به نفع گروه قومی نه افراد جامعه. آزادی مستلزم استفادهُ درست از حاکمیت ملی است نه حذف آن یا تقسیمش بین قطبهای مختلفی که میتوانند آزادی فرد را خدشه دار کنند و جوابی هم به کسی ندهند.

فدرالیسم حلال این مشکلات نیست و با آوردن فدرالیسم دنیا گلستان نخواهد شد. کافی است نگاهی به کشورهای فدرال و اختلافات داخلی آنان بکنیم. شگفت آنست که خود نوری علا از «اقلیم» کردستان عراق صحبت می کند و آنرا مثال میاورد. در حالیکه میبینیم وضع آن کشور چگونه است، معاون نخست وزیرش که به این اقلیم گریخته از دادن حساب به حکومت مرکزی سر باز میزند. گذشته از این وی به مورد بلوچستان پاکستان نیز اشاره می کند که خود بیانگر بدتر شدن اوضاع در این مناطق است و این که فدرالیسم نتوانسته به مشکلات مردم پاسخ بدهد. تصورم اینست که اسماعیل نوری علا تهور بیش از اندازه بخرج داده، بدون توجه به این که هر نوع فدرالیسمی در ایران تبدیل به فدرالیسم قومی خواهد شد و مرزبندی فدرالیسم قومی در عمل پاکسازی قومی را به دنبال می آورد و موجب جنگ و خونریزی بسیاری خواهد شد.

ولی داستان از آنجا جالب می شود که وی صحبت از فدرالیسم غیرقومی هم می کند. احتمالاً برای اینکه باز به همان ترتیبی که در اول مقاله عرض شد، مطلب را مبهم کند و همه طرف را راضی، بعد هم هر چه شد بگوید من منظور دیگری داشتم. اصلاً مگر می شود در مملکتی مثل ایران که اقوام بسیار دارد فدرالیسم غیرقومی درست کرد؟ اگر چنین کاری فرضاً در آمریکا شده به این دلیل است که مهاجران اولیهُ این کشور هویت قومی واحد و چشمگیری نداشتند. «اقوام» آمریکا همان سرخ پوست ها بودند که در نهایت سهمی جز چند منطقهُ محدود نصیبشان نشد. در ایران فدرالیسم غیر قومی تمام عیوب فدرالیسم را خواهد داشت و مدعیان حفظ حقوق اقوام را هم راضی نخواهد کرد. یعنی جامع تمامی عیوب خواهد بود.

اگر آقای نوری علا نگاهی به حوادث همان اول انقلاب می کرد که به همت گروه های چپ که مثل ایشان سر نترس داشتند و شعارهای خلق های ترکمن وعرب و کرد سردادند، به یاد خواهد آورد که شاهد درگیری های خونین قومی بسیاری در این مناطق بودیم که منجر به دخالت حکومت مرکزی و در راس آن خمینی و سرکوب شدید مردم این مناطق و به باد رفتن سر بسیاری شد. برگشت به حقوق قومی و بعد تعبیر آن به خرده ملت و نادیده گرفتن حقوق شهروندی پایهُ دمکراسی را از اصل سست میکند. اگر قرار به پشتیبانی فرد در برابر تعرض دولت است باید نظارت و کنترل بر دولت را بیشتر کرد نه اینکه بر تعداد دولت ها افزود.

از مسئلهُ آزادی گذشته فدرالیسم تنها راه برقراری عدم تمرکز نیست (2). چنانکه ما در سوئد شاهد اختیارات گسترده ی شهرداری ها یا مناطق (کمون های) مختلف هستیم، یعنی همان چیزی که پدران ما در مشروطیت به عنوان طرح انجمن های ایالتی و ولایتی عرضه کردند. این روش در جایی که اجرا شده چاره ساز بوده است. توجه کنیم که عدم تمرکز مشکل اداری است نه سیاسی ولی فدرالیسم روشی است سیاسی که نباید به عنوان راه (و بخصوص تنها راه) عدم تمرکز قلمدادش کرد. این دو به کلی با هم فرق دارد.

اما اسماعیل نوری علا که شاید چندان هم به فدرالیسم اختراعی خود دل نبسته است سرانجام به این نتیجه می رسد که گویا دوران دولت ها و ملت ها به سر آمده و چاره در ایجاد اتحادیه ای مانند اتحادیه ی اروپا است که ایران با کشورهای همسایه تشکیل بدهد و تبديل به مرکز «اتحاديه ی آسيای غربی» بشود. ناگفته نماند در این میان چشمکی هم به هواداران داریوش فروهر که بقول ایشان پان ایرانیست های اصیل هستند زده. باید گفت با توجه به دخالت امریکا درمنطقه و بحران و جنگ و خونریزی باید قاچ زین را بچسبیم اسب سواری پیشکشمان. اگر آقای اسماعیل نوری علا به عوض تأکید بر وجوه مشترک و هویت ملی در پی تشکیک آن نباشد و برای خوشایند و جلب هر گروه و حزبی چشمکی نزند ما بیشتر شاکر خواهیم بود تا اینکه برای ما قصهُ فدرالیسم هفده شهر قفقاز و تاجیکستان و افغانستان با ایران را تعریف کند.

نتیجه ای که در نهایت از جمیع سخنان نوری علا می توان گرفت این است که وی کمر به تضعیف و احیاناً حذف دولت ایران بسته است و از دو سو آن را مورد حمله قرار داده. یکی از پایین و به اسم فدرالیسم غیرقومی و دیگر از بالا و به خیال پیدایش اتحادیه ای موهوم به سبک اتحادیه ی اروپا. اگر کسی دولت ایران را نخواهد چگونه می تواند مدعی طرفداری از دمکراسی بشود؟

بعد هم اینکه چه مرجعی قرار است سکولاریسم رنگی و نوی ایشان را در ایران تحقق ببخشد؟

اقوام قرار است چنین کنند یا آن اتحادیه ی ناموجود؟

حرفهای مد روز را به هم بستن و از این معجون مشی سیاسی ساختن راه به جایی نمی برد.

انگشت تدبیر ایشان با وجود تبلیغات و ادعای بسیار جز مخدوش کردن مفاهیم و آشفته ترکردن اوضاع کار دیگری نکرده است. ارائه نظریه های عجولانه و مبهم و گاهی چند پهلو با تصور این که بدینوسیله قادر خواهیم بود جمع هشت نفری خود را نه نفرکنیم جز آشفته کردن بازار و باز کردن راه برای سوء استفاده گران داخلی و خارجی و در راس آنها نومحافظه کاران آمریکا نتیجه ای نخواهد داشت و سرانجام این که برای مبارزه مشترک با حکومت مستبد دینی ما به وحدت ملی نیاز داریم نه کشمکش درونی .
مشکل آقای نوری علا اینست که پرنسیب ها و اصول سیاسی خود را مشخص و روشن نمی کند. انداختن لغات تازه در معرکه بیشتر به تفرقه افکنی دامن می زند و عنوان کردن این که از طرح فلان مطالب نمی ترسم افتخاری نیست. آن چه در این میان به مخاطره می افتد استقلال و تمامیت ارضی ایران است. با وجود تمام کوششی که نوری علا می کند که در حوزه ی خاکستری حرکت کند و گزک به دست کسی ندهد چند حرکت خط کلی سیاست وی را روشن کرده از آن جمله معرفی رضا پهلوی به عنوان نخ شاکله است که بازگشت استبداد سابق را نوید میدهد و همچنین حمایت پرحرارت از شخص معلوم الحالی که هوادار حمله آمریکاست. همه ی اینها حاکی از ختم شدن راه او به سیاست مشخصی است که نومحافظه کاران آمریکا تعقیب می کنند. این سیاست هم منافع هر کسی را ممکن است تحقق ببخشد بجز مردم را.

* * *

1-نگاه کنید به متن سخنرانی اینجانب در «سمینار مساله اقوام و ملی» که به همت جمهوریخواهان لائیک – پاریس در 11 نوامبر 2006 تشکیل شده بود
http://iranliberal.com/Maghaleh-ha/Hassan_Behgar/seminar%20e%20aghavam.htm

همچنین در باره « طرح پيش نويس قانون اساسي جمهوري فدرال- حسن بهگر
http://iranliberal.com/Maghaleh-ha/Hassan_Behgar/fedralism.htm

2- نگاه کنید به کتاب «تمرکز زدایی و خود مدیری » محمد رضا خوبروی پاک- نشرچشمه 1384.

منبع: ایران لیبرال