به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۱

 وقتی که شاه فرمان اعدام دکتر فاطمی، عـزت مملکت را داد
-آزادگی با یاد هر آزاده، می بالد-
مصدق به ما راه آزادی-استقلال و دموکراسی ایران را یاد داد. روح جمهوری ایران، روح دکتر فاطمی است. دکتر حسین فاطمی به ما یاد داد که «تا دربار هست» استعمار هم در ایران هست، دربار شاه در ایران، خانه ی امن «جاسوسان اجنبی» است. روح لائیسیته ی ایران، روح دکتر بختیار است. بختیار به ما هشدار داد که اختلاط دین در سیاست به تباهی هر دو و «دیکتاتوری نعلین» می انجامد. و به ما یاد داد که جدایی دین از دولت لازمه ی دموکراسی هست و تنها راه آزادی و دموکراسی ایران، راه مصدق است و دموکراسی تنها راه رهایی ایران است.
در اینجا برای روشن شدن بیشتر عزت نفس سقراطی، نمونه ای از اینگونه عزت نفس را در تاریخ ایران مثال می آورم. عزت نفس سقراطی این هست که «نخواهند توانست درستی اخلاقی ترا از میان ببرند». با ذکر نمونه ای از عزت نفس انسانهای بزرگ در تاریخ معاصر ایران، مطلب برایمان روشنتر خواهد شد. اگر قرار باشد فقط از یک نفر نام ببریم و از عزت نفسهای انسانهای بزرگ در تاریخ ایران، بارزترین مورد آن را بیان کنیم، و نمادی برای اینگونه عزت نفس در ایران سراغ بگیریم، بدون شک باید از دکتر حسین فاطمی نام برد. وقتی که دکتر حسین فاطمی تیرباران شد و همراه با جسم ایشان، آزادی-استقلال مملکت از میان رفت، شاه فرومایه و حکومت دیکتاتوری پهلوی مترسک استعمار با تمامی امکاناتشان، نتوانستند و نمی توانستند درستی اخلاقی دکتر فاطمی را از میان ببرند. «می توانند جسم ترا نابود کنند ولی نخواهند توانست درستی اخلاقی ترا از میان ببرند». نمی توانند درستی اخلاقی راه مصدق و درستی اصول سیاسی آزادی-استقلال و دموکراسی ایران را از میان ببرند. راه آزادی و دموکراسی ایران راه مصدق است. برای روشن شدن مطلب، به یک نمونه ی بارز از آزادگی و عزت نفس انسانهای بزرگ اشاره کردم. قبلاً افراد زیادی این مثال بارز را مطرح کرده اند. از جمله خانم منیر طه در سروده ای «به ياد دكتر حسين فاطمی» بر این نکته به درستی تأکید کرده اند: « ... راه و روندت رهنمایِ رفتنِ ما شد ... هرگز مپنداری كه يادت می‌رود از ياد ؛ هرگز مپنداری كه خاموش است اين فرياد ؛ آزادگی با يادِ هر ‌آزاده، می‌‌بالد ؛ ای سرورِ آزادگان، يادت گرامی باد »
وقتی که شاه فرومایه فرمان اعدام عزت مملکت را داد
با آوردن مثال متضاد عزت نفس می توان مطلب را از نقطه ی مقابل آن هم روشن کرد. تیرباران عزیزترین فرزند ایران، برای اثبات «فرومایگی» و جنایتکاری شاه گریز پا کافیست، حتی اگر دیگر جنایتهایش را هم مرتکب نمی شد. فرومایگی شاه را شرایط محیطی اش نیز تشدید می کرد که شخص بیعار و فاسدی که از جیب ملت می خورد، حق ملت را چنین ادا می کند. و برای جبران بی همتی و سست عنصری و فرومایگی اش، به مقابله با همت تلاشگران کشور بر می خیزد. و برجسته ترین فرزندان ایران را به خاک و خون می کشد تا زمینه ی چپاول بدون مقاومت مملکت را برای استعمار فراهم آورد.
مردم ایران این درس را از تاریخ معاصر ایران یاد گرفته اند که شاه با آنکه قرار بود در نظام مشروطه نقش تشریفاتی داشته باشد، اما در عمل دربار شاه در ایران مدرن، درگاه «جاسوسان اجنبی» می شود، و شاه مدرن عامل استبداد مدرن و نوکر استعمار مدرن. ( شاه مدرن و برپایی دربارش در ایران فقط به نفع استعمار مدرن هست و به کار نوکری استعمار می آید، تظاهر به آزادی و حقوق بشر هم چیزی را عوض نمی کند. دشمنان آزادی و انسانیت هر وقت راه پس و پیش را بسته می بینند، متظاهر به بشردوستی می شوند. «افسوس که عاقبت گرگ زاده گرگ شود». با این همه، هنوز از بازماندگان پهلوی در خارج کشور هستند که رؤیای نوکری استعمار را در ایران با تظاهر به دموکراسی خواهی در سر می پرورند. حتی از نظر صرفه ی اقتصادی شان هم که شده باید بدیشان گفت: سود حاصل از سپرده گذاری حق الزحمه ی نوکری بیگانه و داراییهای حاصل از چپاول مملکت توسط رفتگانشان، برای تشریفات و خوشگذرانی همه ی بازماندگانِ بازماندگانشان هم کافیست. و ملت ایران پول اضافی برای مفت خوران مدعی شاهی و درباری شاهی و تشریفات جاسوس بازی شان ندارد. ملت ایران دیگر در آستینش مار پرورش نخواهد داد. صرفه ی اقتصادی بازماندگان پهلوی آن است که داراییهای به ارث برده شان را با مخارج تبلیغات واهی شان هدر ندهند که حاصل دو عمر دیکتاتوری و جنایت و چپاول رفتگانشان را باد تظاهرهای دروغین و تبلیغات توهمی بازماندگان نبرد. ) از مثال «فرومایگی» مترسک استعمار که برای روشن کردن متضاد عزت نفس استفاده کردم، بگذریم و برگردیم به مثال نمونه ی «عزت نفس سقراطی».

پاینده ایران، زنده باد راه مصدق
عزت نفس سقراطی این هست که نخواهند توانست درستی اخلاقی ترا از میان ببرند. « من در این لحظات در مقام تظاهر نیستم و به مرگ خود یقین دارم. آنچه می گویم از روی حقیقت است. ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز استقلال و عزت مملکت نداشت. » دکتر حسین فاطمی نشان داد که انسان ممکن است مرگ را برگزیند نه در راه تقدیر و نام بلند و چیزهای پرطمطراق دیگری از این دست، بلکه در راه دفاع از آزادی-استقلال و عزت مملکت و به خاطر عزت نفسی که از درستی اصول اخلاقی و سیاسی اش نشأت می گرفت. « من می ‌میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند. » و دکتر حسین فاطمی به راهش ایمان داشت و می دانست که از هر قطره خونش «هزاران نهال می روید». «پاينده ايران، زنده باد دكتر مصدق» آخرين‌ كلامش در كشتارگاه بود، و امروز کلام هر مبارز آزادیخواه ایرانی «پاینده ایران، زنده باد راه دکتر مصدق».
راه مصدق تنها راه آزادی و سرفرازی ایران است. نه حکومت دیکتاتوری پهلوی می توانست درستی اخلاقی راه مصدق و درستی اصول سیاسی آزادی-استقلال و دموکراسی ایران را از میان ببرد و نه حتی خیانتهای برخی رهروان نیمه راه. حکومت دیکتاتوری اسلامی هم نمی توانست. نه جنایتهای شاه فرومایه می توانست و نه خدعه های خمینی و جنایتهایش. اسلامگرایان نمی توانستند و نمی توانند درستی اصول اخلاقی و سیاسی راه مصدق را از میان ببرند، کما اینکه جلادان اسلامگرا با کشتن دکتر بختیار نتوانستند درستی اخلاقی و اصول سیاسی بختیار را که از پایبندی اش به راه مصدق و پایمردی استوارش در این راه نشأت می گرفت، از بین ببرند. «می توانند جسم ترا نابود کنند ولی نخواهند توانست درستی اخلاقی ترا از میان ببرند».

 تنها راه آزادی و دموکراسی ایران راه مصدق است.
آزادی و سرفرازی ایران با برقراری نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک به شکل جمهوری ایران قابل تحقق است. روح آزادی و دموکراسی ایران، روح دکتر مصدق است. مصدق به ما راه آزادی-استقلال و دموکراسی ایران را یاد داد. روح جمهوری ایران، روح دکتر فاطمی است. دکتر حسین فاطمی به ما یاد داد که «تا دربار هست» استعمار هم در ایران هست، دربار شاه در ایران، خانه ی امن «جاسوسان اجنبی» است. روح لائیسیته ی ایران، روح دکتر بختیار است. بختیار به ما هشدار داد که اختلاط دین در سیاست به تباهی هر دو و «دیکتاتوری نعلین» می انجامد. و به ما یاد داد که جدایی دین از دولت لازمه ی دموکراسی هست و تنها راه آزادی و دموکراسی ایران، راه مصدق است و دموکراسی تنها راه رهایی ایران است.
باید همیشه به یاد داشته باشیم که آزادی سیاسی (آزادی از استبداد-استعمار) مهمترین ارزش سیاسی است و ما باید همیشه آماده ی مبارزه در راه آزادی سیاسی باشیم. استبداد-استعمار سعی دارد مسئولیت فردی ما را به عنوان یک انسان از بین ببرد و ما را از انسانیت تهی سازد. استبداد-استعمار احساس وظیفه ی انسان و مسئولیت پذیری وی را همراه با افرادی که سعی در انجام مسئولیتهای انسانی دارند، از بین می برد. آزادی سیاسی پیش شرط مسئولیت پذیری فردی و بکارگیری آزادانه و کامل عقل انسانها در حیات فردی و اجتماعی شان هست. آزادی سیاسی در ایران با براندازی نظام دیکتاتوری اسلامی از طریق انقلاب سیاسی توسط مردم ایران و برقراری نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک به شکل جمهوری ایران قابل دستیابی است. *« ما آزادی سیاسی را به این دلیل انتخاب نمی کنیم که این یا آن نوید را می دهد. بلکه به این دلیل آن را بر می گزینیم که یگانه شکل متین همزیستی انسانی را برای ما امکان پذیر می سازد، یگانه وضعیتی که در آن ما کاملاً مسئولیتهای خود را به عهده می گیریم. اینکه ما امکاناتی را که دموکراسی در اختیار می گذارد تشخیص دهیم، به خیلی چیزها _ و بیش از همه به خود ما _ بستگی دارد. »*

بینام -از ایران