به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۱

مرتضی کاظمیان

از فاطمی تا ستار

«در اين موقعی که يک ساعت از صدور رای دستوری] اعدام[ می‌گذرد يک ذره ناراحت نيستم زيرا اگر آن افتخار را پيدا کنم که در راه وطنم اين نيمه جان را بگذارم درست در راه حقيقی خودش صرف شده است...»
 
شش دهه از ثبت این سخنان دکتر حسین فاطمی می‌گذرد. سیاستمدار بی‌پروا و صریحی که پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 بازداشت شد. آن‌که به روایت دکتر محمد مصدق، نخستین کسی بود که ملی شدن صنعت نفت را پیشنهاد کرد، بعدتر در 19 آبان 1331 با تنی زخمی و تب‌دار، هدف گلوله قرار گرفت و اعدام شد. روزنامه‌نگار آزادی‌خواهی که پیشوای نهضت ملی در موردش تصریح کرد: «شهيد راه وطن، دکتر حسين فاطمی... رحمه الله عليه که در طول مدت همکاری با اينجانب حتی يک ترک اولی هم از آن بزرگوار ديده نشد.»

سالگرد شهادت دکتر فاطمی، به‌گونه‌ای معنادار هم‌زمان شده با خبر جان باختن ستار بهشتی، شهروند سبز و مخالف وضع موجود. شهروند ایران‌دوستی که قربانی خشونت ضدانسانی و شکنجه و بدرفتاری نیروهای امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی شد. نه دکتر فاطمی و نه ستار بهشتی، هیچ‌یک 40 سالگی را درک نکردند؛ دکتر فاطمی 37 سال بیشتر نداشت که در برابر اسلحه‌هایی که قلب و سینه‌اش را هدف گرفته بودند فریاد زد: «پاینده ایران، زنده‌باد مصدق»، و در خون خویش به خاک افتاد. ستار بهشتی نیز 35 ساله بود که با دستان بسته، آن‌قدر هدف مشت و لگد و بدرفتاری واقع شد که جان سپرد.

دکتر فاطمی دانش‌آموخته‌ی دکترای حقوق بود و در روزنامه‌نگاری دارای دانش و تجربه. «باختر امروز» شاهد سرمقاله‌های مدیرمسئول و سردبیر خویش بود تا کودتای 28 مرداد فرارسید. ستار اما تنها تا «سیکل» خوانده بود و حتی دیپلم دبیرستان نداشت.

حسین فاطمی تا صدر وزارت خارجه دولت ملی دکتر محمد مصدق، منزلت اجتماعی خود را ارتقاء داد، ستار بهشتی اما کارگری ساده بود و شهروندی مثل میلیون‌ها ایرانی دیگر.

با وجود این ویژگی‌ها اما، هر دو واجد مشابهت‌های معناداری در رویکرد اجتماعی و روش سیاسی بودند: منتقد وضع نامطلوب زمانه‌ی خویش بودند و معترض به استبداد، و به‌قدر بضاعت و امکان خود برای تغییر وضع اسف‌بار کوشیدند و در این راه از رسانه سود جستند، آگاهی‌ بخشی کردند و به انتقاد صریح و بی‌پروا از وضع سیاسی دوران خود پرداختند. فاطمی و ستار، هر دو ازجمله قربانیان «کودتا» بودند؛ یکی قربانی کودتایی که واشنگتن ـ لندن ـ دربار طراحی و عملیاتی‌اش کردند، و دیگری قربانی کودتایی انتخاباتی که بیت رهبر جمهوری اسلامی و جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی، مدیریت و محقق‌اش ساختند.

دکتر حسین فاطمی، به‌مثابه‌ی شاهدی کمیاب از اصول‌گرایی اصیل و ملی‌گرایی رادیکال، در یادداشتی که در زندان ستم‌شاهی نگاشته، تصریح می کند: «به جدّ بزرگوارمان قسم که اگر خيال کنيد به قدر سر سوزن اين ]فشارها[ در اراده و روحيه مخلص‌تان تاثير داشته باشد. اگر حمل بر خودستايی نباشد عرض می‌کنم: "شير را هرچند در زنجير نگه دارند ممکن نيست گربه شود"؛ از اين حيث خيالتان راحت باشد... به خواهرم بفرمایيد که ابدا متاثر و ناراحت نباشد، بلکه بر عکس افتخار کند که برادرش دلال و واسطه‌ی فروش وطن نشد.»

حدود 60 سال پس از روزی که فاطمی این جملات را می‌نوشت، ستار بهشتی در وبلاگ‌اش می‌نویسد: «روز و شب تلفن‌های تهدیدآمیز قطع نمی‌شود؛ گویی قرار است با هر سُخنی دهانمان را ببندیم. بنده به‌عنوان یک ایرانی می‌گویم من نمی‌توانم دربرابر این همه مصیبت سکوت کنم. من سکوت نمی‌کنم حتی اگر قرار به رسیدن لحظه مرگ من باشد... ظلم نکنید تا افشاگری نکنیم.»

دکتر فاطمی معتقد بود: «تنها آتش مقدسی که بايد در کانون سينه هر جوان ايرانی هميشه زبانه بکشد اين آرزو و ايده‌آل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهايی جامعه و نجات ملت خود از چنگال فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد.» و شگفتا که ستار بهشتی در آخرین استاتوس خود در صفحه‌ی فیس‌بوک‌اش می‌نویسد: «بدانیم یک‌بار به دنیا می‌آییم و یک‌بار می‌رویم؛ ولی چه خوب است در آن یک‌بار باشرف زندگی کنیم و باعزت بمیریم.»

باورنکردنی است؛ گویی جملات پرشور و توصیه‌های فاطمی را که با تار و پود زندگی فکری ـ سیاسی ملی وی در هم تنیده شده بود، شش دهه بعدتر ستار بهشتی پی می‌گیرد.

دکتر فاطمی پیش از برگزاری دادگاه فرمایشی‌اش تاکید می‌کند: «به‌هرحال در دادگاه ما می‌توانيم بسياری حقايق را فاش کرده و داغ باطله بر کنسرسيوم و حاميان او بزنيم... بر فرض که هيچ‌کس هم نفهمد و صدای ما را خفه کنند، در تاريخ و در پرونده که باقی خواهد ماند، و فردای روشن ممکن است مورد استفاده‌ی نسل‌های آينده و همچنين نسل معاصر قرار بگيرد... يا راه ديگر آن است که معتدل و ملايم حرف بزنيم و طلب عفو و بخشش کنيم و چند سال زندان برای ما حسب‌الامر تعيين کنند؛ که بنده هرگز زير بار این شق آخر نخواهم رفت، حتی اگر آنچه دلشان بخواهد دادگاه رای دهد.»

و ستار بهشتی در آخرین مطلب خود در وبلاگ‌اش به تهدیدهای مکرر علیه خود و خانواده‌اش واکنش نشان می‌دهد و می‌نویسد: «ترسی در دل ما نیست، دیگر جای ترسی نمانده، شلاق وشکنجه شدن، ما را از اطلاع‌رسانی کردن بازنمی‌دارد. اگر شعار شما این است که ما بازداشت می‌کنیم، شکنجه می‌دهیم. شما سکوت کنید! شما اطلاع‌رسانی نکنید! شعار ما هم این است: پا به میدان گذاشتیم؛ در این مبارزه یا از قفس تن رهایی می‌یابیم یا قفس ظلم شما را درهم می‌شکنیم.»

فاطمی به‌خاطر تعابیر صریح و جملات بی‌پروای خود در انتقاد از شاه و دربار، در روزنامه «باختر امروز»، پس از کودتای 28 مرداد 1332 هدف بدرفتاری قرار گرفت و درنهایت اعدام شد؛ و ستار به‌خاطر واژه‌های انتقادی و صراحت‌اش در نقد وضع موجود در وبلاگ‌ و فیس‌بوک‌اش، تهدید شد و بعدتر بازداشت و شکنجه و قربانی...

قابل تأمل آن‌که گویی دفاع 6 دهه پیش دکتر فاطمی در دادگاه همچنان بی‌پاسخ است، هم برای فاطمی هم برای ستار. دکتر فاطمی در پاسخ به برخی موارد اتهامی دادستان گفته بود: «چگونه ممکن است کسی با نوشتن چند یادداشت و شرکت در يک تجمع و مخابره يک تلگراف، بتواند اساس حکومتی را بر هم زند؟!»

فاطمی، «شهید راه وطن» شد، چنان‌که ستار. سخن معنادار و تذکر زیبای ستاره‌ی درخشان سیاست‌ورزی و روزنامه‌نگاری ایران، همچنان در سرسرای تاریخ این مرز و بوم می‌پیچد، اگر صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی گوشی برای شنیدن داشته باشند؛ دکتر حسین فاطمی گفته بود: «شاه فکر می‌کند با کشتن، زجر، شکنجه و حبس می‌تواند مردم ايران را مرعوب و مغلوب سازد؛ چه اشتباه بزرگی؛ تکيه به سرنيزه توان کرد، ليک بر سر سرنيزه نشايد نشست.»