تصورش را بکن! در خانه، با بستگانت نشسته ای که ماموران گمنام و خوشنام امام زمان به زور وارد می شوند. دست و بغل يکی از عزيزانت را می بندند و در برابر چشمان وحشت زده اهالی خانه بدون آن که فرصت خداحافظی داشته باشد می برندش.
و يک هفته بعد در حالی که خسته و بی تاب به اين دروآن در می زنی تا سراغی از عزيزت پيدا کنی می گويندت برو قبر بخر و بيا جنازه اش را تحويل بگير! سروصدا و شيون هم راه نيانداز. ختم هم نگير. مصاحبه هم نکن. فقط خفقان بگير!
آدمکشان خامنه ای مجازند هر زمان صلاح بدانند به حريم هر خانواده ای تجاوز کنند و با گذشتن از همه مرزهای اخلاقی، قانونی و انسانی که از بيخ و بن از آنها بيگانه اند هر که را خواستند، با خود به شکنجه گاه و قتل گاه ببرند. اين است ارمغان حکومت دينی برای ملتی که ۳۴ سال است سنگينی اين بختک آدم خوار که نام مستعار آن مردم سالاری دينی است را بر دوش خود حس می کند.
وقتی جنايت مدام تکرار شود، جسم و جان جامعه به اسير دربندی مانند می شود که تکرار تازيانه کم کم تمامی پيکر او را بی حس و کرخت می کند، چنان که در خون خود می غلتد بدون آن که درد تازيانه هايی که جانش را نشانه گرفته اند، حس کند و يا دشنام های بازجو را بشنود!
وقتی جنايت هر روز در گوشه ای از اين آب و خاک تکرار شود، فاجعه ای به بزرگی سقوط يک ملت به اعماق برزخ بی حسی در انتظار نشسته است. فلسفه جباران در اصرار به تکرار جنايت و تبديل آن به يک امر عادی و روزمره نيز همين است.چرا که با بی حس کردن پيکر جامعه نسبت به دردی که نتيجه طبيعی قطع عضو است، از گوهر آدميت خويش به دور می افتيم و ديگر چنان از درد ديگری بی غم و بی درد می شويم که به قول سعدی "نشايد که نامت نهند آدمی".
ديکتاتور در تکرار جنايت دقيقا همين را می خواهد، جامعه بايد جنايت را امری عادی تلقی کند و حساسيت خود را نسبت به آن بطور مطلق از دست بدهد تا ديکتاتور احساس امنيت کند.
در اسطوره ضحاک مار دوش زندگی و بقای تاج و تخت اين سلطان سفاک در گرو خوردن هر روزه مغز جوانان ايران زمين است. روزی که او نتواند با خيال آسوده از مردم قربانی بگيرد، تخت پادشاهی او باژگون است! گويی پيام اين اسطوره پرمعنای ايرانی برای همين امروز ما بوده است.
در تاريخ طولانی و پرفراز و نشيب ايرانيان هيچ حاکم جباری به اندازه خامنه ای به ضحاک شباهت نداشته است. مردی تشنه قدرت، تشنه خون، پروراننده دروغ و دنائت، دشمن هر چه آزادگی و شرافتمندی و شجاعت پيشگی! و بيگانه با آرزوهای مردم خويش.
خامنه ای بويژه پس از کودتای ننگين ۲۲ خرداد ۸۸، برای حفظ سلطه اش بر مردمی که عميقا از او و همدستان فاسد و آدمکش او متنفرند، هر روز بيش از روز ديگر به خونريزی احتياج پيدا کرده است.
خامنه ای از روزی که فرمان به گلوله بستن تظاهرات مسالمت آميز مردمی که از او می پرسيدند "رای من کو" صادر کرد تا روز شنبه ۱۵ آبانماه که ماموران او خبر به قتل رساندن کارگر بيگناه ستار بهشتی را به خانواده اش اعلام کردند، برای بقای قدرت فاسد خويش خون چه تعداد از ايرانيان را بر زمين ريخته است؟ هيچ کس حتی خود او نيز از شمار دقيق کسانی که در اين مدت قربانی ضحاک معاصر تاريخ ايران شده اند نمی داند.
آنهايی که در خيابانها و ميادين تهران، شيراز، مشهد، اصفهان و ساير نقاط ايران به ضرب گلوله، ماموران او به خون غلتيدند، چند نفر بودند؟
نام و نشان چه تعداد از آنهايی که در کهريزک و ساير مخفی گاه ها و ماسوله ها به نيش مارهای ضحاک زمان از پای درآمدند را می دانيم؟ چند نفر از جوانان بيگناه کردستان، خوزستان و بلوچستان در اين مدت به طناب دار و جوخه های اعدام سپرده شده اند؟
از روزی که خامنه ای فرمان قتل سعيدی سيرجانی، نويسنده شرافتمندی که گناهش پرسش از خامنه ای بود، تا هنگامه قتل های زنجيره ای نويسندگان و روشنفکران و ترورهای دگرانديشان در داخل و خارج از کشور، و از کودتای خونين ۲۲ خرداد ۸۸ تا قتل جوان کارگر ستار بهشتی، خامنه ای ثابت کرده است که او ضحاک ماردوش زمانه ما است. او امنيت و بقای خود را در بی حسی و سکوت جامعه در قبال جنايت جستجو می کند!
اگر هرکس از ما به سهم خود و در حد توان خود نسبت به هر جنايتی که از خامنه ای سر می زند واکنش نشان دهيم، اگر به کرختی و بی حسی دچار نشويم طلسم قدرت خامنه ای می شکند.
گناه اين وبلاگ نويس جوان مبارزه با بی تفاوتی و کوشش در حساس کردن جامعه بود. او را پيش از به قتل رساندن تهديد کرده بودند. گفته بودند يا خفه شو يا خفه ات می کنيم. و او نپذيرفته بود پس پيام او، به جامعه که به قيمت جانش تمام شد اين بود:
هم ميهن!
با بی حسی و بی تفاوتی مبارزه کن، به تماشای جان کندن محکومان نگون بختی که رژيم برای زهر چشم گرفتن از خود تو و بی حس کردن تو نسبت به خشونت در ملاء عام اعلام می کند، نرو و به آنان که می روند زشتی کارشان را گوشزد کن!
علی کشتگر
Ali.keshtgar@yahoo.fr
منبع: خبرنامه گویا