به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۱

بهرام بیضایی:
خشمگینم بر آن‌ها که خط می‌زنند
 بيشتر از دو سال است که بهرام بيضايی ايران را ترک کرده است؛ آن هم نه به دلخواه خود که به واسطه شرايطی که در ماه های آخر حضورش در ايران ايجاد شده بود و وی نه توانسته بود نمايشنامه ای را روی صحنه ببرد و نه هيچ کدام از دو پروژه «مقصد» و «اشغال» که به ظاهر به لحاظ مميزی مشکلی نداشتند را جلوی دوربين ببرد. بيضايی حالا در دانشگاه استنفورد در حال تدريس است و اخيرا يک نمايشنامه در مايه های سايه بازی با عنوان «جانا و بلادور» را نيز در همين دانشگاه روی صحنه برده است. بهانه تازه ترين گفتگو با بيضايی درباره شيوه نگارش يکی از آخرين نمايشنامه هايش «تاراج نامه» است.

** به کارگيری زبان آرکائيک در بخشی از آخرين نمايشنامه منتشر شده از شما؛ يعنی «تاراج نامه» اين سوال را مطرح می کند که اساسا شما زبان آرکائيک را در آثارتان به چه منظوری به کار می گيريد؟

«تاراج نامه» همه اش کُهن وار است نه بخشی از آن؛ اما به عمد بخشِ برخوردِ غالب و مغلوب در آن دشوارفهم است و بخشی از واقعيت اش در همين است؛ واقعيتی که از تناوب زبانِ غالب و مغلوب می آيد. زبان که مايه ی ارتباط است تبديل شده به مانع، و هردوطرف در تلاش برای پريدن از اين مانع و فهماندنِ خُودَند. اين بی تفاهمی و مانعِ زباني، چون واقعيتي، ويژه ی زبانِ کُهن وار نيست، و در داستانهای معاصر هم هست. در فيلمِ «باشو غريبه ی کوچک» زبانِ پناه آمده با زبانِ پناه دهنده نمی خوانَد. زبانِ ديگری بايد، که هردو می يابند، و آن زبانِ عاطفه است. به جا و دُرُست است که ما هم گاهی چه در سينما و چه بر صحنه ی نمايش، دشواريِ تفاهمی را که اثر می کوشد ميانِ شخصيت هايش نشان بدهد، در جايگاهِ تماشاگر تجربه کنيم! همين تجربه در فيلمنامه ی «ايستگاهِ سلجوق» هم هست که در آن مَردمِ گوناگون- برخی محلّی و برخی گذرنده- زبانِ يکديگر را دشوار می فهمند؛ يا حتی به يک زبان همديگر را دشوار و دير می فهمند! و «باشو غريبه ی کوچک» و «ايستگاه سلجوق» هيچ کدام کُهن وار که نيستند هيچ که هردو مطلقا معاصرند.

** آيا هدف تان اثرگذاری بيشترِ داستان است يا بازآفرينيِ دقيق‌ترِ فضاهای کهن؟

هيچ کِششی به نوشتنِ زبانِ کُهن وار ندارم، اما دنيا با تولدِ ما آغاز نشده، و ما حداکثر فقط چند دَهه‌ی آخرِ يک تاريخِ بيش از پنج هزارساله‌ايم. بدبختانه مَردمِ گذشته‌ی تاريخيِ ما همه مثلِ فيلمفارسي‌ها و پِي‌دارهای تلويزيونی ما حرف نمی زده اند، و همين الان هم نمی زنند؛ و من گاهی مجبور می شوم به پيروی از ضرورتِ داستان، حدودا چنان بنويسم که خيال می کنم نزديک است به آنچه آنها حرف می زده اند.

** به نظر شما زبانِ آرکائيک مشخصا چه تاثيری بر گفتار روزمره و زبان رسمی گذاشته است؟

هرجا و هر دوره‌ی گذشته و حال، نه تنها تصوير که صدايی دارد. من می کوشم تصوير و صدای دُوره را پيدا کنم تا بشود شخصيت های اثر را در موقعيتِ تقريبی و با شرايطِ حدوديِ خودشان ديد. بدون تصوير روشن داشتن از زمان و مکان اثر و ساختمانِ زبانی و فکری دُوره، شخصيت ها گنگ می مانند؛ مگر اصلا فضای خيالِ خود را خلق کنيم! در نمايش و فيلم ناچاريم از چکيده نويسي؛ و فرقِ بزرگِ کُهن وارنويسيِ صحنه با زبانِ واقعيتِ واقع اين است که عمقی است نه عرضی. يعنی در فشردن دوره ای در تنها دو ساعتِ مدتِ نمايش، ناچار است پُرگويی ها و زمان کُشی ها و تعارف ها و اظهارفضل ها و شلختگی های زبان را که بخشی از واقعيتِ آن است از آن حذف کند. و به سودِ چابکی و چالاکيِ حرکتِ نمايش به گوهر و موسيقی و منطق آن نزديک شود؛ و با اين آهنگ و شتابِ معاصر شده، ماده ی اوليه، يعنی زبانِ دوره، زبانِ صحنه بسازد.

** به ياد دارم در جايی عنوان کرده بوديد که ديگر با «سهراب‌کُشی» ارتباط برقرار نمي‌کنيد و از آن گذر کرده ايد. آيا اين گفته را می شود به ديگر کارها‌يتان مثل «جنگ‌نامه‌ی غلامان» يا «اتفاق خودش نمي‌افتد»-به رغم فضاهای زمانی و زبانی متفاوت‌شان ـ بسط داد؟

من نسخه ای از «سهراب کُشی» دارم که برای اجرا، بيش از سه چهارمِ آن را خطّ زده اند! طبيعی است که خشمگين باشم؛ نه بر خطّ خُورده، بر آنها که خطّ می زنند! به دنبالِ آن، عميقا رنجيدم از اين که بنابَر مصالحِ خودشان يکهو اجرای «سهراب کُشی» را بی هيچ توافقی از دو طرف اعلام کردند که می دانستند نمی خواهند اجرا شود. شگردِ متاسفانه معمول و بسيار زشتی که تکذيبش از خودَش بدتر است و بارها سرم آمده؛ در خبر سفرهايی که قرار نبوده بروم، فيلمهايی که قرار نبوده بسازم، آموزشگاههايی که قرار نبوده درس بدهم و غيره؛ و متقابلا سکوت برآنچه واقعا رخ داده! يادآوری رفتاری که با «سهراب کُشی» شد حالِ مَرا بد می کند. اگر بيزاری ام از چنان برخوردی بدين معنی که شما می گوييد گرفته شده، از تَهِ دل از «سهراب کُشی» پوزش می طلبم که اجرای آن يکی از آرزوهای من است!

منبع: آفتاب

*********

Myths in Bahram Beyzaie's Works [اسطوره ها در آثار بهرام بیضایی ]

A lecture by Bahram Beyzaie, film/theater Director, screen/playwright, researcher


Sunday, December 02, 2012


3:00 PM - 5:00 PM

147 Dodd Hall

UCLA

FREE & Open to all


www.international.ucla.edu/cnes/events/showevent.asp?eventid=9747



How to Park at UCLA

For more information please contact

Johanna Romero

Tel: (310) 825-1181