به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۱

رضا مقصدی
ما زجنسِ نور وُ پرده های منتظر، نشسته ایم
هیچ کس

حرفِ تیره ی تبار ِ شبگرفته را به خانه اش نمی بَرَد
پنجره، نیازمندِ روشنی ست

پرده های منتظر نشسته ، نیز .


باغ هم ، چنانکه برگهای زخمدیده گفته اند

عاشقِ ستاره های نو شکفته اند .


حرف ِ تیره ی تبار ِ شبگرفته را به خانه مان ، نمی بریم.

ما زجنسِ پنجره

ما زجنس ِنورو ُپرده های منتظر، نشسته ایم.

باغ ِ بیقرار ِ در درون ِ هسته ایم .