اشرف علیخانی، ستاره ـ تهران
قانون فقط برای موجه جلوه دادن ظلم و ستم و بیعدالتی است
نامه ی ۳۳ تن از زندانیان سیاسی زن در اوین را خواندم. با مقوله ای بنام تفتیش و بازرسی بدنی هم از نزدیک در اوین که بودم آشنا هستم که البته اولین بار برایم عجیب و غریب بود.
به همین دلیل علتش را از یکی از مسئولین وزارت اطلاعات سوال کردم. ایشان گفتند که این تفتیش درون بند و بازرسی جهت یافتن بیانیه و وسایل غیرمجازست.
من پرسیدم وسایل غیرمجاز مثل چی؟ ایشان گفتند که مثل اسلحه و شمشیر و قمه. من خندیدیم و گفتم که مگر مسئولین تصور میکنند در بند سیاسی ها قمه و اینطور چیزها ممکنست وجود داشته باشد؟
ایشان گفتند که خب. تفتیش بند یک قانونست که باید اجرا شود و الزاماً بمعنی باور وجود لوازمی ازین دست نیست...
ایشان گفتند که خب. تفتیش بند یک قانونست که باید اجرا شود و الزاماً بمعنی باور وجود لوازمی ازین دست نیست...
این شرح مختصر گفتگوی من با آقایی ست که مسئول در بند ما بودند. اما تا دوماه قبل هم که من آن جا بودم و سه نوبت بازرسی و تفتیش صورت گرفت و هیچ موردی غیرمجاز یافت نشد و حالا که من بیرون هستم و فکرم بهتر می تواند مسائل را تحلیل کند اینطور به نظرم می رسد که:
یک: قانون یک ابزار اذیت و آزار است برای مواقعی که صاحبین قدرت دلشان بخواهد کسی یا کسانی را مورد فشار و اذیت قرار دهند.
دو: قانون یک الزام و وسیله ء ثابت برای ایجاد انضباط نیست و بیشتر سلیقه ای و دلبخواهی و به شکل مورد نظر مسئول مقطعی صورت میگیرد و برای هر مسئول رنگ خاصی دارد . گاه کسی تازه رییس میشود از آن حربه برای قدرتنمایی و گربه را دم حجله کشتن استفاده میکند.
سه: قانون فقط برای فرودستان است و نه برای بالاتریها چون اگر قانون برای همه بود بایستی در آنجایی که بنفع مردم بدبخت است نیز قانون مرعی میشد و به داد مردم میرسید اما قانون فقط برای موجه جلوه دادن ظلم و ستم و بیعدالتی ست. ببینید... مثال میزنم که قانون گفته پس از آزادی زندانیان لوازم توقیف شده ء آن ها پس داده می شود البته با نظر قاضی زندان. قاضی هم دستور داده بود همه را بجز هارد کامپیوتر و کتاب انجیل بقیه را به من برگردانند. حتی روز آزاد شدن هم از آدم نامه می گیرند که لوازمش را تحویل گرفته اما این یک دروغ بزرگ است چراکه بسیاری از لوازم توقیف شده و مدارک و نوشته ها و حافظه ء تلفن موبایل و هارد کامپیوتر و سی دی های مرا ندادند و البته در مورد سی دی ها کلک زدند. یکسری سی دی که همه ترانه های خواننده ها ی ناشناس و فیلم سینمایی آرنولد!!! است را به من دادند که اصلا مال من نبود و معلوم نیست مال کدام بدبختی بوده ولی در برگه نوشته اند که سی دی هایش پس داده شد! دروغ به این کثیفی و در مورد هارد کامپیوترم که اگر مسئله ای داشت می توانستند دیلیت کنند و بقیه را که عکس های خانوادگی و موزیک های رادیو گل ها و چندهزار عکس گل و منظره بود را به من پس بدهند ولی این کار را نکردند
چهار: قانون برای همه بصورت مساوی اجرا نمی شود. مثلا قانون تلفن زدن برای زندانی ها. در اوین تلفن برای دزدان و قاتلان و قاچاقچی ها کاملا مجاز و آزادست و کیوسک تلفن برای آن ها حتی در بهداری هم موجودست اما برای سیاسی ها دریغ از یک کار ضروری که باید آن قدر صبر کند تا چهارشنبه ها آن هم دوهفته یکبار که مسئول ذیربط برای تایید به بند بیاید.
پنج: قانون یعنی در مواردی امتیاز دادن به خود قدرتمداراان! به اینصورت که فلان شخص وقتی قانون را که بایستی اجرا کند از روی لطف! اجرا میکند اینرا برای خود بزرگواری در حق زیردستان میداند و توقع دارد زندانیها از وی سپاسگزار باشند و به او امتیاز مثبت دهند چون مثلا مسئول قبلی اجرا نمیکرده حالا این دارد اجرا میکند! خب...همه چی بسته به سیاست های زمان و به اقتضای شرایط است و باز بعنوان مثال تغییر رییس اولی که معاون لاجوردی بوده و بعد یک آقای دیگر رییس اوین شدند که ایشان فوق العاده دردشناس و فهیم و محترم بودند و باز تعویض ایشان و روی کار آمدن یکی دیگر و خلاصه در خود مجموعه هم همه اوضاعشان قاتی پاتی شده و نمیتوانند تصمیم ثابت بگیرند
به هرحال از قدیم گفته اند آشپز که دوتا شد آش یا شور میشود یا بی نمک. الان هم آشپز دوتا بلکه چندتاست. به همین دلیل تصمیم گیری ها و قوانین قابل اعتماد نیست و هرلحظه متغیر و دستخوش حذف یا اضافات است
در کشوری که قوانینش قابل اعتماد نباشد حکومت چگونه می تواند از مردم انتظار داشته باشد که کسی حتی یک بچه به آن ها اعتماد کند؟ کودکی که به او قول شیر و میوه رایگان در مدرسه را می دهند اما در عمل از آن خبری نیست.
بدتر از آن کودک زلزله زده که دست و پاهایش از سرما یخ زده چگونه می تواند قول و وعده های دروغ مسئولین را فراموش کند؟
حالا انتظار دارند این کودک فردا تابع چنین نظامی باشد؟؟؟؟ یعنی واقعا مردم را این قدر احمق فرض کرده اند؟ از فرط دردناک بودن موضوع میخواهم بخندم...
خنده ای هیستریک که شاید یکی از یادگاری های اوین باشد که در آن جا به وفور شاهدش بودم. وقتی درد و رنج و مصیبت آن قدر سنگین و سهمگین بود که زیر فشار خرد می شدیم بهانه ای می تراشیدیم و الکی به آن می خندیدیم تا درد عمیقمان را فراموش کنیم
بدتر از آن کودک زلزله زده که دست و پاهایش از سرما یخ زده چگونه می تواند قول و وعده های دروغ مسئولین را فراموش کند؟
حالا انتظار دارند این کودک فردا تابع چنین نظامی باشد؟؟؟؟ یعنی واقعا مردم را این قدر احمق فرض کرده اند؟ از فرط دردناک بودن موضوع میخواهم بخندم...
خنده ای هیستریک که شاید یکی از یادگاری های اوین باشد که در آن جا به وفور شاهدش بودم. وقتی درد و رنج و مصیبت آن قدر سنگین و سهمگین بود که زیر فشار خرد می شدیم بهانه ای می تراشیدیم و الکی به آن می خندیدیم تا درد عمیقمان را فراموش کنیم
اشرف علیخانی
ستاره.تهران