آرایش، اصلاح یا اصلاحات! |
نشانههای آشفتگی سیستمی
پنجشنبه به سلمانی محلمان رفتم. آقا رضا آرایشگر ساده و خوبی است. حداقل برای من که مدل خاصی ندارم، خوب است.
آقا رضا معمولا تنها کار میکند ولی اینبار جوانی همراه او در مغازه مشغول کار بود.
با جوان احوالپرسی کردم. بعد از یک گفتوگوی کوتاه توضیح داد که سه ماه است آنجا کمک میکند ولی آرایشگری را فقط خود آقا رضا انجام میدهد.
آقا رضا در همان حالی که به موهای مشتری قبل از نوبت بنده، به نحو آهنگینی قیچی میزد، میان صحبت ما وارد شد و گفت:
«آقا بهرام مهندس مکانیک است. درسش سال گذشته تمام شده، من دیدم کار ندارد گفتم فعلا در اینجا مشغول باشد».
از آقا بهرام پرسیدم:
«چرا در رشته خودت کار نمیکنی؟»
گفت: «کار گرفتم ولی حقوقش ٨٠٠ تومان بود، ارزش نداشت».
به او گفتم: «هیچ جا روز اول به یک جوان تازهکار حقوق زیاد نمیدهند. باید با صبوری ابتدا خودت را ثابت کنی تا بتوانی رشد کنی».
آقا رضا گفت: «شما داری کارگر مرا از کار با من منصرف میکنی. او اینجا ماهانه سه برابر آن مبلغ فقط انعام میگیرد!»
به آقا رضا گفتم: «کارگری بیاور که برایت بلندمدت بماند!»
واقعیت این است که آقا بهرامها در گوشه و کنار این مرز و بوم زیادند و این نشانه نابسامانی سیستم اشتغال و برنامهریزی کلان اجتماعی است.
سلمانی و هر شغل خدماتی دیگری کاملا محترم و آبرومند است ولی اینکه یک دکتر علوم اجتماعی در آژانس مسافرکشی کند، یک مهندس، شاگرد سلمانی باشد و یک پزشک، پشت دخل بستنیفروشی بنشیند (عین واقعیت)، نشانههای آشفتگی سیستمی است.
از همه بدتر این است که تکتک این افراد در آرزوی مهاجرت، صبحشان را به شب برسانند (عین واقعیت). معنی سادهاش در یک مقیاس کلانتر این است که قدر سرمایههای اجتماعی شناخته نمیشود.
پ.ن: داستان موبهمو واقعی است ولی برای رعایت حریم خصوصی افراد، اسامی را تغییر دادهام.
کریم ارغندهپور