شاعرانه فيلم ساخت و زنانه شعرگفت
چرا شاعران معاصر ما همانقدر كه عاشق شعر و شاعري هستند، به سينما هم عشق ميورزند؟ اين سوالي است كه هميشه ذهن مرا درگير ميكند و هيچگاه به جواب روشن هم نميرسد. بدون شك فروغ فرخزاد اولين كسي بود كه اين علاقه را بروز داد اما بعد از آن ميبينيم كه در فيلم «آرامش در حضور ديگران» ساخته ناصر تقوايي، شاعران بنامي مثل منوچهر آتشي، پرتوي، نوريعلا و محمدعلي سپانلو بازي ميكنند. طي اين سالها هم شاهديم شمس لنگرودي، شاعر گرامي و دوست عزيز بنده عشق زيادي به بازي در فيلم دارد و علاوه بر ايفاي نقش در فيلم «احتمال باران اسيدي» و چند فيلم ديگر، ظاهرا امسال هم با فيلم «دوباره زندگي» ساخته رضا فهيمي در سي و ششمين جشنواره فيلم فجر حضور دارد.
اما عشق فروغ فرخزاد به سينما تا اندازهاي بود كه پاي او را به رابطه با ابراهيم گلستان هم باز كرد. با اينكه فروغ قبل از هر گونه رابطهاي با گلستان تجربه بازيگري در نمايش «شش شخصيت در جستوجوي نويسنده»، نوشته لوئيجي پيراندلو، يك فيلم گزارشي، فيلم مستند و فيلم كوتاه «رقص رونما» را هم داشت، اما رابطه با ابراهيم گلستان و عشقي كه ميانشان شكل گرفت، وجه ديگري از فروغ را نشان داد؛ شاهد اين روايت هم فيلم مستند «خانه سياه است»، تنها فيلمي است كه فروغ فرخزاد ساخته. واقعيت اين است كه همان يك فيلم شاهكاري در تاريخ سينماي ايران است كه نگاه انساني فروغ به چركترين مكان موجود در يك جامعه يعني جُذامخانه را كه از در و ديوارش نكبت، چرك، زخم و خون ميريزد، نشان ميدهد. تنها يك نگاه شاعرانه ميتواند چنين فيلمي را تماشايي كند و در واقع ما با اثري روبرو هستيم كه يك شاعر يكي از كانونهاي تلخ جامعه را طوري روايت ميكند كه ديدني و ماندگار است.
با وجود استعداد بينظير و نگاه ويژه فروغ به فيلمسازي و سينما، اما بدونشك ابراهيم گلستان در نقش مرشد و راهنماي فروغ در تمام مراحل ساخت اين فيلم همراه او بوده است. اين همراهمي اما تنها در فيلم و سينما خلاصه نشد؛ رابطه عاشقانهاي كه حتي كاوه گلستان هم به وجود آن اعتراف كرده، رابطه دوجانبه كاملكنندهاي بود كه نه تنها در زندگي گلستان تاثير زيادي داشت، بلكه روي شعر فروغ فرخزاد هم اثرگذار بود.
فروغ بدون شك يكي از نوابغي بود كه به راحتي ميتواند در كنار شاعراني مانند نيما يوشيج، شاملو و سهراب سپهري قرار بگيرد و تنها شاعره آن دوران بود كه نگاهي زنانه به زندگي داشت. با اينكه پروين اعتصامي به عنوان يك شاعره كلاسيكگو بسيار مورد توجه مردم بوده، هست و خواهد بود اما نگاه اعتصامي به جهان زنانه نيست و بيشتر نگاه يك انسان بيجنسيت است كه به جنبههاي اخلاقي توجه زيادي دارد. اما فروغ كسي است كه هويت زنانهاش را در شعرش به خوبي بيان كرده و هم در «ديوار»، «اسير» و «عصيان»، سه ديوان كلاسيكش و هم در «تولدي ديگر» و بعد از آنكه كلا با فروغ ديگري روبهرو هستيم، اين نگاه زنانه را به خوبي ميتوان ديد.
اما اگر به دنبال دلايل جاودانگي فروغ فرخزاد باشيم، بايد بگوييم فروغ، فردي خارقالعاده از خانوادهاي نظامي و تحت سيطره پدري خشكانديش بود. به اعتقاد من همين سيطره نظامي فروغ را بسيار درونگرا كرد و اين درونگرايي باعث شد او به زبان دل و احساس پناه ببرد كه همان زبان شعر است. تمام زندگياش با ديگر همنسلانش متفاوت بود و هيچگاه مثل بقيه زندگي نكرد.
در كتاب «جاودانههاي فروغ» داستان زندگي مشترك فروغ با پرويز شاپور و زجرهايي كه براي جدا شدن از آن زندگي كشيده را مو به مو ميخوانيم و ميفهميم اين زن چه تلخيهاي را از سر گذرانده است؛ درست مانند زجرهايي كه سيلويا پلات از همسر نابخردش كشيد و البته حاصل اين رنجها اشعار درجه يكي است كه هر دو شاعر سرودهاند. بعد از آن نوبت به ارتباطش با ابراهيم گلستان ميرسد كه در آن دوران اين نوع ارتباطها از نظر جامعه و خانوادهها مطرود بود اما فروغ فرخزاد هيچگاه از موانع و تهديدها نهراسيد چرا كه هدفهاي بزرگتري داشت و يك آدم عادي نبود. در واقع فروغ فرخزاد انسان رهايي بود كه آن رهايي از درونش نشات ميگرفت؛ كسي كه اگر زنده ميماند و آن تصادف هولناك اتفاق نميافتاد، ما از خيلي سال قبلتر يك فيلمساز زن درجه يك داشتيم كه شاعرانه فيلم ميساخت و زنانه شعر ميگفت.
احمد طالبينژاد