دقیقش خاطرم نیست اما چندین سال پیش، آن زمان که روزنامهها و مجلات برای خودشان برو بیایی داشتند و برای بعضي مطالب برخی نویسندگان سر و دست میشکستند، مطلبی خواندم درباره کیهان کلهر با این تیتر: «ک مثل کمانچه، کیهان، کلهر». ناگفته پیداست در همان مواجهه اول تا چه حد از ذوق نویسنده برای انتخاب عنوان مطلبش سر شوق آمدم و کیفور شدم. حالا از انتشار آن مطلب و هزاران یادداشت و مقاله و مصاحبه دیگر با کیهان کلهر سالیانِ سال گذشته است.
در این ایام مضاف بر رسانههای مکتوب، در رسانههای مجازی هم دیگر کمتر صفحهای را مربوط به موسیقی میتوانید پیدا کنید که در آن رد و نشانی از این نوازنده وجود نداشته باشد؛ موسیقیدانی که زمانی با «جاده ابریشم» و یویوما همکاری و آلبوم مشترکشان «گرمی» را از آن خود میکند یا زمانی دیگر که به همراه «رامبرانت تریو»، کمانچه (این ساز مهجور موسیقی ایران) را به سفری بر پهنه این کره خاکی میبرد و آن گونه که در خور موسیقی ما است، آن را جهانی میکند. اما ابعاد موسیقایی کیهان کلهر به همین یک یا دو کار و همین یک یا دو ایده خلاصه نمیشود. چنان که «پردگیان باغ سکوت» را همین امسال در چندین و چند شب در پایتخت و دیگر شهرهای این سرزمین روی صحنه برد تا یادآوری کند در جهان شتابزده و پرهیاهوی موسیقی امروز ایران، میشود اندکی درنگ کرد و چهار سازِ سنتور، تار، کمانچه و تنبک را کنار هم نشاند تا مخاطب را سرمست کنند. در هفتهای که گذشت اما کیهان کلهر برای چندمین بار با اردال ارزنجان (نوازنده باغلامای اهل ترکیه) در چند شب متوالی روی صحنه رفت تا موسیقی بکر و پرمحتوایی ارايه کند که معنای درستی از تلفیق را در بطن خود داشته باشد. این کنسرت با نوازندگی مینیمال کلهر و فضای آمبیانتی که هر دو نوازنده روی صحنه ایجاد کردند، آغاز شد؛ آغازی که مخاطب را روی صندلی میخکوب نگه میداشت تا گفتگو و مناظره بین این دو نوازنده- و البته سازهایشان- را تا انتها به تماشا بنشیند. در این اجرا گفتگو بین کمانچه و باغلاما در بستر یک جمله ملودیک-ریتمیک شکل گرفت و در ادامه با تغییراتی که هر دو در ساختار ریتم و تمپوی آن جمله به وجود آوردند به فضایی بداهه رسید؛ بداههای یکدست که از همنشینی پی در پی این دو نوازنده و رسیدن به بیان و درکی مشترک خبر میداد تا تلفیقی دقیق صورت گیرد و موسیقی سومی حاصل شود جدا از موسیقی سرزمین این هر دو.
اما کرانه امن این بداههپردازیها و واج مشترک کیهان کلهر و اردال ارزنجان موسیقی «کوردی» بود. چه آنجا که کلهر در همایون بداهه مینواخت و چه آنجا که ارزنجان بر بستر موسیقی اصیل ترکی نوازندگی میکرد، هر دو در نهایت به تکرار همان جمله پایه یا ملودیهای موسیقی کوردی مثل «اسمر» و «کابوکی» میرسیدند تا مخاطب را از سیر و سلوک در جهان نتها اندکی به سرزمینی آشناتر فراخوانند و دوباره همه چیز را از سر گیرند. مضاف بر این، استفاده از تکنیک «تپینگ» که نه مختص ساز باغلاما است و نه کمانچه، برای این دو، بستر صوتی متفاوتی ایجاد میکرد که از ساختار سازی آنها جدا نبود. بستری که صدا را صرفا به ذات خویش به کار می گرفت تا موسیقیای فراسوی مرزها و تقسیمبندیهای ملی شکل گیرد. در این اجرا موسیقی ابزاری برای بیان احساس دو هنرمندی بود که با هویت و دلالت موسیقایی خود ساختار یافتهاند تا ساختارهای پیش از خود را بشکنند و حرف تازهای در خور این زمانه بزنند. یک ساعت و نیم بداههنوازی کیهان کلهر با اردال ارزنجان آنچنان دلچسب و گوارا بود که حتی خودش هم موقع برخاستن بر زمین افتاد.
لحظهای که به زعم نگارنده بهتر بود دیگر بیزی در پیاش نباشد تا همه چیز همان طور دستنخورده، رازآلود و تازه باقی بماند. اما انگاری اگر مخاطب ایرانی دست نزند و نوازنده را برای دومین بار روی صحنه برنگرداند، عیشش کامل نمیشود و صد حیف که همین خوی مخاطب، کلهر را به صحنه بازگرداند تا قطعه «گلنیشان» مظهر خالقي را به عنوان بیز برای مردم اجرا کند. قطعا کارنامه کاری کیهان کلهر، تاثیرش بر کمانچه نوازی معاصر ایران و نقشش در معرفی موسیقی ایرانی- نه تنها بر مردم ایران که حالا میتوان با شهامت گفت بر مردم سراسر دنیا - پوشیده نیست. اصلا لازم نیست قطاری از عناوین را کنار هم جمع و به نام این موسیقیدان الصاق کنیم تا بر جایگاه هنری او مهر تاییدی زده باشیم. کیهان کلهر بر تکنیک نوازندگی ساز کمانچه آنچنان افزوده که به سختی میتوان انتظار داشت تا چند دهه بعد کسی پیدا شود که چیزی بر آنها بیفزاید. او در زمانهای که نسل جوان در راه جهانی شدن، شش دانگ همین یک وجب خاک مادری را بوسیده و بالای طاقچه ميگذارند، هر یک شب از اجرایش را به یکی از موسیقیدانان بزرگ ایران تقدیم کرد تا یادمان نرود هنوز هم در این سرزمین هستند؛ هنرمندان کاربلدی که در پستو، دور از نور پروژکتورها و هیاهوی تبلیغات فعالیت میکنند؛ اسطورههایی که هر چند کهنهکارند اما کهنه نیستند و همچنان طریق معقول موسیقی را پیش گرفتهاند.
گفتن از کیهان کلهر هرچه پیش میرود دشوارتر میشود از آن رو که انگاری حرف تازهای برای گفتن باقی نمیماند. پس بهتر است کلام در هم کشیده و به همین یک عبارت بسنده کنم که خود گویای همه چیز است: «ک مثل کمانچه، کیهان، کلهر».
نیوشا مزیدآبادی / اعتماد