به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۷

تو و فـوّاره‌های درهمِ خون

 ابراهیم هرندی 


تو و فـوّاره‌های درهمِ خون

وطن ای خاطراتِ زنگاری
وطن ای خواب های تکراری
وطن ای با من و جدا از من
در پگاهانِ خواب و بيداری
ای شرار نگاه‌های خموش
در دل قاب‌های ديواری
يادِ گوش و کنارِ تو در من
همه پَرهيبی از پری واری
جامِ لبريزِ آسمانِ کوير
بوی شالیِ شاهی و ساری
نفس سبزِ دامنِ البرز
نازکای نسيمِ کهساری
لبِ کارون، شکوه فروردين
اوج فواره و نگونساری
بام و شام بهار اصفاهان،
شبِ زاينده رود و بيداری
حجره حاجیِ عقيق فروش
بوی خوش، دکه های عطاری
...
نه....، کــجايم من و چـه می‌گويم؟
وطـن ای مايـۀ دل آزاری
سرزمين شکست و نوميدی
مرزِ بيگانه پروری، خواری
تو و فـوّاره های درهمِ خون
تو و آلـودگی، تبـهکاری
لشکرِ کودکانِ بی کس و کار
تن فروشان کوی و بازاری
پسرانِ فقيرِ کليه فروش
دخترانِ گريز و ناچاری
ای همه راه‌های رفته تو
همه تعبير بی‌بر و باری
تا به کی، تا کجا چنين تا چند
وطن ای خاطرات تکراری؟
(ابراهیم هرندی)