۱۰۰۰مامور فرستاده بودند که پیرزنها و پیرمردان (مادران و پدران ما) را از خانه هایی که ۷۰سال است
در آن زندگی میکنند بیرون بیندازند
«به نیروی انتظامی گفته بودند اینها یک مشت اوباش هستند که بعد از انقلاب آمده و این خانه ها را تصرف کردهاند، بروید خانه ها را آزاد کنید! به گمانم ۱۰۰۰مامور فرستاده بودند که پیرزنها و پیرمردان (مادران و پدران ما) را از خانه هایی که ۷۰سال است در آن زندگی میکنند بیرون بیندازند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از همدلی ، وقتی صبح به بهانه کنتور برق در خانه ما را زدند و در را باز کردم با تعداد زیادی مامور مواجه شدم، امدند داخل، من چه میتوانستم بکنم؛ ماموران زن دنبال آنها جای جای خانه را می گشتند. با اینحال وقتی چیز ترسناکی ندیدند و تنها یک پیرزن را که روی ویلچر نشسته را دیدند به نظر یکه خوردند. یکی از آنها رفت پیش مسئول اجرایی بیرون راندن مردم که از قضا مسئول دانشگاه است ، گفت: «شما که گفتید ما قرار است با یک مشت اوباش طرف شویم؛ اینها که اوباش نیستند» یکی دیگر از ماموران خانم که اشک در چشمانش حلقه زده بود رفت کنار خاله مادرم نشست و گفت به ما چیز دیگری گفته بودند… دست خاله ام را فشرد و گفت: مرا ببخش مادر جان..
اوباش؟ برچسبی برای بیرون راندن و ویرانی خانههای ما؟ انگی برای سر برآوردن پاساژهای بزرگ در ده ونک، حالا که قیمت زمینش سر به فلک کشیده؟ چه بهتر از این… ولی من گفته ام ما از خانه مادری مان بیرون نمیرویم؛ نه من؛ نه مادر و نه خاله ام دو نفر را با ۱۰۰میلیون به زور و نیرنگ فریفتند ولی ما همین جا میمانیم. مادر من در این خانه به دنیا آمد خودم و برادران و خواهرانم نیز… حالا می خواهند خراب کنند بیایند خراب کنند ما همینجا دفن میشویم اما این ننگ را نمیپذیریم… میگویند قانون با آنهاست؟ ما اثبات میکنیم که از نه تنها نظر قانونی که از نظر لحاظ اخلاقی انسانی و شرعی هم حق باماست… گفته اند اگر نروید روی سرتان آوار می کنیم به آنها میگویم آوار کنید…
اینها سخنان یکی از اهالی محله ده ونک است که در چند ماه گذشته خانه هایشان زیر تیغ و ضربه بولدوزرهای دانشگاه الزهرا قرار گرفته و حالا به محلهای نسبتا متروکه تبدیل شده است.
۲۷مرداد بود که در ده ونک تهران چند خانه کوچه امامزاده با حضور نیروی انتظامی تخریب شد؛ در مجموع به ۹۰ خانواده اخطار تخلیه داده شد. بعد از تخریب چند خانه در ۲۷ مرداد، به ۶۰ نفر دیگر هم اخطار داده شد تا اواخر مهر خانههایی را که از ۱۳۱۷ شمسی در اختیارشان بوده را تخلیه کنند.
دانشگاه الزهرا ادعای مالکیت بخش بزرگی از زمین این منطقه گران قیمت تهران را دارد. این دانشگاه برای اثبات ادعای خود به سندی اشاره می کند که در سال ۱۳۸۲ و به استناد مصوبه هیات وزیران وقت، بهرهبرداری از تمامی شش دانگ از پلاک ثبتی ۷۰/۱۹۲۵ را به این دانشگاه واگذار کرده است. با این حال برخی وکلا و اهالی محل هم تفسیر دانشگاه از این سند را دارای اشکال می دانند. دانشگاه الزهرا ادعا می کند که بخشی از ملک واگذار شده در سند مصوبه هیات وزیران را خانه های سازمانی به مساحت ۱۲۷۶۰متر در برمی گیرد که البته به ادعای این دانشگاه توسط اهالی ده ونک تصرف شدهاند. بااینحال این همه ماجرا نیست. روایت ساکنان این منطقه به کلی با آنچه دانشگاه الزهرا ادعای آن را دارد، به کلی متفاوت است. در همین رابطه همدلی برای برسی این مسئله خبرنگارش را به دهونک فرستاد تا از نزدیک پیگیر ماجرا باشد و در این باره با اهالی این منطقه گفت و گو کند.
بعد ازظهر است و نرمه بارانی باریدن گرفته است. به ده ونک که میرسیم در کوچه پشت دانشگاه یک دیوار عریض و طویل تازه ساز حضورش را به رخ می کشد. به گفته یکی از ساکنان محلی بعد از تخریب ۵ خانه در این کوچه، تنها و تنها در عرض چند ساعت و فوری، دیواری مرتفع و طویل را ساختند تا منازل تخریب شده از دیدگان پنهان بماند. کمی آن سوتر در آستانه یکی از کوچهها تابلویی هشدار آمیز نصب شده با این مضمون «این مکان در راستای اجرای دادنامه قطعی صادره از مجتمع قضایی صدر مبنی بر خلع ید و قلع و قمع بنا تخریب گردیده و متعلق به دولت جمهوری اسلامی به نمایندگی از دانشگاهالزهرا است. هرگونه تصرف در آن غیرقانونی و پیگرد قضایی دارد.» تابلو نشان از جنگی بر سر زمین دارد.
با این همه کوچه امام زاده ساکت و خلوت است. یکی از اهالی آنجا پیشنهاد گفت وگو را رد می کند. بالاخره اولین گفت وگو حاصل میشود؛ با مردی میان سال و خانمش سر گفت وگو را باز می کنیم. آنها با گشاده رویی ما را به داخل خانه دعوت میکنند. اسمش محمود است و ۶۴ سال سن دارد. میگوید: ما ۷۰ سال است که در این خانه زندگی میکنیم. این منطقه در ۱۳۱۷ و به منظور اسکان کارکنان کارخانه نجات ونک (این کارخانه بارها و بارها تغییر کاربری داده شده) ساخته شد. بعد از ساکن کردن کارکنان، دولت مقرر کرد که برای اهدای مالکیت این خانه ها به کارکنان، مبلغی از حقوق آنان (که پدر من جزوشان بود) کسر شود. در ان سالها این منطقه قیمت زمین ملک ارزشی نداشت که کسی بخواهد به فکر سند باشد. ما سندی نداریم.
آقا محمود ادامه میدهد: کاری به خانه و خرجهای زیادی که در این چند سال کردم ندارم. با متری ۳۵ میلیون تومان امروز؛ حیاط ۳۵ متری خانه ام، یک میلیارد میارزد. میخواهید مرا از خانه ام بیرون کنید، بسیار خب پول همین ۳۵ متر را به من بدهید تا بتوانم یک خانه بخرم. دادگاه میگوید این قابل قبول نیست. آیا ما حقی نداریم؟
این ساکن محله امام زاده ده ونک که جزء محدود ساکنانی است که در بالای محله مانده است می افزاید: ۲۷ مرداد بود که اجازه تخریب ۵ خانه را گرفتند. باورتان نمیشود انگار که جنگ باشد.
با ۱۵۰۰ مامور این کوچه را کامل بستند.. مثل جنگ… مگر حکومت نظامی است که برای اهالی اینجا که همه پیرزن و پیرمرد هستند این همه مامور و ادوات میفرستند؛ من شک ندارم این خبر به گوش رهبر ما نرسیده والا با تک تک عوامل این فاجعه به شدت برخورد میکرد .
او می گوید: ساعت ۶ صبح به زور، اثاثیه همسایهها را ریختند توی کامیون؛ همان ۵ تا خانه اول کوچه که حالا با دیوار احاطه شده است! صبح سرو صدا و همهمه مردم باعث شد بیرون بیایم.. واقعا مثل جنگ بود… ماشینهای اتش نشانی، آمبولانس ها، جیغ و فریاد مردم و تعداد زیاد مامور این صحنه را که دیدم حالم بد شد و افتادم. ماموران آمدند که با آمبولانس مرا به بیمارستان منتقل کنند که با همان حالی که چشمانم سیاهی می رفت و پاهایمان ناتوان تر از همیشه بود به آنان گفتم باید اول یک کشیده بخوابانید توی گوشم تا بعد سوار آمبولانس شوم! نمیتوانستم بیهیچ مقاومتی سوار آمبولانس شوم! خلاصه آن روز دو خانواده را با وعده ۱۰۰ میلیونی مجاب کردند و مابقی این پیشنهاد را نپذیرفتند، ولی سه خانواده دیگر با زور ناچار شدند بروند. اثاث آن دو خانواده را به پردیس منتقل کردند و دو خانه با رهن ۵۰ میلیون تومانی برای شان رهن کردند و بعد برای آن که خیالشان را کمی آسوده کنند گفتند این ۵۰ میلیون هم آخر سر برای خودتان! آدم نمی داند به چنین وضعیتی بخندد یا بگرید! این ماجرا گذشت تا در مهرماه نامه تخلیه ۵ خانوار دیگر را نیز از دادگاه گرفتند و امدند تخلیه کردند تا به راسته ما رسید. در راسته ما ۶ خانوار زندگی کردند. به ما هم همان وعده ۱۰۰ میلیون را دادند. گفتند ۵۰ میلیون تومان الان و ۵۰ تومان دیگر را وقت تخلیه به شما می دهیم. خلاصه در حال حاضر در تمامی این کوچه دو خانوار دیگر باقی مانده. ما و خانواده نیکوخوی باقی ماندهایم.
محمود ۶۴ ساله می گوید: اینجا در این محل۹۰ خانوار هستیم که میگویند همگی باید تخلیه کنید. ۲۰ خانوار درهمین محل ما ساکن بودند و ۷۰ خانواده پایین محل امام زاده ساکنند. به ما گفتند اگر توافق نکنید به زور متوسل می شوند. من هم گفتم بیایید و با هر ادوات جنگی که می خواهید تشریف بیاورید!
محمود با اشاره جلوی در داخلی خانه را نشان می دهد و می گوید: من درست همینجا دراز می کشم و منتظر می مانم تا با بولدزرشان از رویم رد شوند. تصمیمم را گرفته ام. بالاتر از سیاهی رنگی نیست.
از خانه آقا محمود بیرون می آییم. او می گوید با تنها بازمانده محلشان یعنی خانواده نیکو خوی هم گفت وگو کنیم. در کوچه اما با یک عابر و از اهالی محل پایین که نمیخواهد نامش فاش شود باب گفت وگو باز میشود: این خانهها جزو این سند محسوب نمی شوند. وقتی مردم به لحاظ مالی ضعیف بودند خانم رهنورد (مسئول وقت دانشگاه) رفت و برای واگذاری این منطقه سند گرفت. این مردم پولی ندارند وکیل بگیرند. در این محل پیرزنهایی هستند که ۸۰ سال دارند این پیرزن کجا برود؟
امیر حسین یکی دیگر از اهالی قدیمی این محل میگوید: میبینید که در این محل تنها خانواده ما و محمود آقا باقی ماندهاند. خاله پیر و مادرم فعلا اینجا ساکن هستند و خانه خود من جای دیگری است اما بعد از شنیدن اخبار و این که ترسیدم یک وقت خانهها را بیاطلاع کافی تخریب کنند، آمدیم اینجا من و برادرانم. معلوم بود یگان ویژه را به نحوی مجاب کرده بودند که ساکنین دهونک اراذل و اوباشند و قمه و شمشیر میکشند. (خنده تلخی می کند) اما وقتی آنها با صحنهای دیگر مواجه می شوندو تنها یک سری پیرزن و پیرمرد میبینند و وقتی مادرم توضیحاتی را برایشان ارائه می دهد، یکی از آنان روبه مادرم می گوید: «ما واقعا شرمنده ایم… ماجرا را جور دیگری به ما گفته بودند» کار ناجوانمردانه ای انجام دادند. اول گاز و برق محل را قطع کردند و بعد زنگ درها را زدند. وقتی جواب دادم یک ماموری گفت آمدیم کنتور برق تان را ببینم به محض اینکه در را باز کردم ماموران به داخل خانه هجوم آوردند. آن وقت صبح پلیسهای خانم خانم ها و ماموران آقا، آقایان را به داخل ونهای نیروی انتظامی هدایت کردند. امیرحسن ۴۰ ساله میگوید: من با هیچ چیزی کار ندارم ولی این چه نوع برخوردی است؟ آیا این برخورد اسلامی است؟ او ادامه می دهد: از ۸ تا ۱۱ همه اثاث مردم را با سرعت به کامیون ها منتقل کردند و بعد فورا با بولدوزر شروع به تخریب خانه ها کردند در حالی که مردم را در ونها ریخته بودند. این قدر سریع بود که احتمال داشت کسی زیر آوار مانده باشد. آیا این حرکت قانونی است؟ آیا اخلاقی است یا شرعی؟ ما را غاصب خطاب کردند در حالی که ما مدارکی داریم که دولت این خانه را به پدر من فروخته است.
پدر بزرگ من ۱۳۳۱ درخواست منزل کرده و با درخواستش موافقت شد. او می گوید یک ایراد قانونی در سند دانشگاه وجود دارد و آن اینکه ملک واگذار نشده و به نام دانشگاه الزهرا زده نشده است. فقط ذکر شده که این کارخانه و محوطه آن برای بهره برداری به آموزش و پرورش واگذار میشود. به واژه بهره برداری دقت کنید. در این سند توضیح داده شده که کدام بخشها برای بهره برداری واگذار می شود مثلا سوله ها، محوطه محصور شده و… در اینجا خانههای سازمانی مستثنا و این همان سندی است که در سال ۸۲ مصوب شد. شاه اینجا را به شکل امریه به کارمندان این محل اهدا کرد و بعد از انقلاب امام خمینی بر اساس چند مصوبه دستور دادند که این خانهها به کارکنان این کارخانه اهدا شود. همه این مصوبهها وجود دارند… مگر می شود این مصوبهها در سازمانها نباشد.
امیرحسین در حالی که مدارکش را به ما نشان میدهد میگوید: آیا درمملکتی که قانون وجود دارد، یک غاصب می تواند به مدت ۷۰ سال جایی را غصب کند؟
مادر امیرحسین نیز می گوید: خب معلوم است اگر سندی هم درست کردند چون دولت پشت طرف دعوای ما بوده و ما هیچگاه پشتیبانی نداشتهایم. دوم اینکه این کارخانه در سال های گذشته مدام تغییر کاربری داده شده. از آموزش و پرورش گرفته تا وزارت راه و… اما هیچ کدام از این نهادها ما را از اینجا بیرون نکردند سوال من این است چه شده که الان میخواهند از طریق یک نهاد پوششی ما را از خانههایمان بیرون کنند؟ جواب ساده است در حال حاضر قیمت این منطقه از تهران سر به فلک کشیده است و جان میدهد برای ساختن مجتمع های تجاری باشکوه و هایپرمارکتهای پولساز. من طفره نمی روم و اصل قضیه را می گویم. از نظر من این همه پشت پرده ماجرا است والا دانشگاه الزهرا آن قدر بزرگ هست که برای گسترش مراکز علمی و پژوهشی اش هر چه بخواهد ساختمان بسازد. اینجا تا آن موقعی که ارزشی نداشت کسی نیامد بگوید از اینجا بروید… این ساختمان بزرگ پشت خانه ما زمین ورزش بچه های محلمان بود و گفتند می خواهیم اینجا را پارکینگ شهرداری کنیم مگر ما قدرت داشتیم. میلیاردها تومان سر همین ماجرا دست به دست شد. میخواهم بگویم عمق ماجرا چیز دیگری است. باغ نو را با آن زمین بزرگش گرفتند زمین کارخانه را که بالغ بر ۴۰ هزار متر است، گرفتند، حالا می خواهند این خانه ها را بگیرند آیا عدل علی (ع) این را می گوید؟
امیرحسین وقتی که مادرش دارد با وضوح و صراحت و منطق این گونه از خانوادش دفاع می کند اشکش سرازیر می شود. عذر می خواهد که نمی تواند جلوی اشک ریختنش را بگیرد و در پایان می گوید برای ما پول اهمیت ندارد من فقط می خواهم از مادر و خاله پیرم محافظت کنم. دیگر چیزی برایم اهمیت ندارد ما یا اینجا را آزاد می کنیم و یا اینجا می میریم!
منبع: سلامت نیوز
منبع: سلامت نیوز