به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۹

اسلام، دین خوف و هراس یا مهر و عُطوفت؟

 
علیرضا مناف زاده
سخنرانی عبدالکریم سروش زیر عنوانِ «دین و قدرت» که چندی پیش به صورت مجازی ایراد شد، واکنش گروهی از ایرانیان را در داخل و خارج کشور برانگیخت. من نیز با توجه به اهمیت این گونه بحث‌ها برای ایران و به طور کلی برای جامعه‌های مسلمان در چارچوب یک برنامۀ رادیویی در «ار اف ای فارسی» مطلب کوتاهی دربارۀ نکات اصلیِ سخنان او زیر عنوان «علل تاریخیِ جهاد در اسلام و ترغیب مسلمانانِ اولیه به جنگ با کفار» تهیه کردم و در آن از جمله گفتم : برای کسانی که با پژوهش‌های تاریخی دربارۀ خاستگاه اسلام آشنا هستند، ‌هیچ‌ نکته‌ای در سخنان آقای سروش نیست که تازه باشد. نکات اصلی سخنرانی این نواندیشِ دینی این‌ها بودند: «محمد برخلاف عیسیٰ «اهل جنگ» بود و قرآن کتابی است که بر قدرت تأکید می‌کند. پیامبر اسلام از روز اول اقتدارگرا بود. قرآن کتاب «خوف و خَشیَت» است. در اسلام ما «نقصان محبّت» داشتیم و تصوف آن را به اسلام افزود».

در آن مطلب کوتاه که درواقع متن یک برنامۀ رادیویی بود، آمده است: کم و بیش همۀ مورخانِ برجستۀ عهد باستان معتقدند که اسلام در قیاس با دین‌هایی مانند مسیحیت و بودائیت، نخستین دینِ روزگار باستان بود که از همان آغاز ناگزیر شد به «جنگ» بیندیشد. در متن‌های دینیِ مسیحیت با مفهومی مانند جهاد یا «جنگ در راه خدا» سر و کار نداریم. درواقع، با اسلام است که مفهوم «حق جنگ» یا «جنگ مشروع» ظاهر می‌شود.

این برداشت تاریخی خوش‌‌آیند بعضی از خوانندگان یا شنوندگان نبود و آن را با ایمیل یا تلفنی اطلاع دادند. خُرده‌ای که می‌گرفتند این بود که اسلام در این زمینه تنها نیست و مسیحیت نیز در تاریخ دور و دراز خود از جنگ و خونریزی برکنار نبوده است. در بارۀ این نکته که مفهوم «حق جنگ» یا «جنگ مشروع» نخستین بار با اسلام و در اسلام ظاهر شد خوانندگان را به چند پژوهش تاریخیِ معتبر رجوع خواهم داد. اما پیش از آن باید بگویم که برخلاف برداشتِ این گروه از خوانندگان، گفتن اینکه جهاد یا «جنگ در راه خدا» اختراع اسلام است، به هیج‌وجه به این معنا نیست که مسیحیان یا بوداییان از جنگ گریزان‌ بوده‌اند یا به نام دین دست به کشتار دیگران نزده‌اند. این داوری یا دریافتِ تاریخی برخلاف نظر آن گروه از خوانندگان، عناد یا دشمنی با مسلمانان نیست بلکه صرفاً یک برداشتِ سنجشگرانه و بی‌طرفانۀ تاریخی از رویدادهای آغاز اسلام به ویژه نص قرآن، کتاب مقدس اسلام، است. با بُغض و کینه نمی‌توان به سنجشِ بی‌طرفانه و بررسیِ علمی رویدادهای تاریخی به ویژه خاستگاه دین‌ها و تحول تاریخی آن‌ها پرداخت.

خوانندگان یا شنوندگانی که مجلۀ رادیوییِ «تاریخ تازه‌ها» را دنبال می‌کنند، می‌دانند که تاکنون چندین برنامه‌ به دفاع از حقوق پیروانِ دین‌ها و مذاهب گوناگون از جمله دین اسلام و مذاهب آن اختصاص داده شده است. برای مثال، در دو برنامه از قتل و آزار مسلمانان رُهینگیا در کشور برمه به دست دولت آن کشور که «نژاد و اخلاق بودایی» را به رکن اصلی هویتِ ملی برمه‌ تبدیل کرده، سخن رفته است. برنامه‌ای نیز چندی پیش به پیشنهاد رئیس بخش فارسیِ رادیو ار اف ای دربارۀ اویغورها تهیه شد و در آن از سیاست‌هایِ ضد انسانیِ حزب کمونیست چین که کمر به نابودی زبان، سنت و فرهنگ اویغورهای مسلمان بسته است سخن رفت و این پرسش مطرح شد که چرا رهبران جمهوری اسلامی که سنگ مسلمانی به سینه می‌زنند چشم خود را بر سیاست‌های دولت چین در حق اویغورها بسته‌اند و آن‌ها را محکوم نمی‌کنند؟

چندین برنامۀ رادیوییِ دیگر نیز در دفاع از آزادی ادیان و مذاهب گوناگون در جامعه‌هایِ انسانی به ویژه در ایران تهیه و پخش شده است. علاقه‌مندان می‌توانند در آرشیو «رادیو ار اف ای فارسی» ذیل برنامۀ «تاریخ تازه‌ها» به همۀ آن‌ها دسترسی داشته باشند.

اما دفاع از حقوق پیروانِ دین‌ها و مذاهب گوناگون در جامعه‌های انسانی به معنای پذیرش حکومت دینی و جایز شمردن فرمانرواییِ متولیان دین بر وجدان آدمیان نیست. ایمانِ دینی امری فردی و وجدانی است. این اصل یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای تاریخ بشری است. تسلط یک دین بر جامعه، چنان که تجربۀ جمهوری اسلامی نشان داد، یعنی به بند کشیدن وجدان‌ها و عرصه را بر پیروان دین‌های دیگر تنگ کردن و، در نهایت، انواع تبعیض‌ها را در حق آنان روا داشتن. در یک حکومت دینی، پیروان دین‌های غیرحکومتی از حقوق برابر با پیروان دین حاکم برخوردار نیستند. جمهوری اسلامی ایران که حتی مسلمانان سُنّی‌ مذهب را نیز در قلمرو خود تحمل نمی‌کند مثال اعلای چنین حکومتی است. دین‌ها و پیروانشان تنها در یک جامعۀ لائیک و سکولار می‌توانند همزیستی کنند. امروز بسیاری از کوشندگانِ سابقِ اسلام سیاسی متوجه این موضوع شده‌اند. تجربۀ وحشتناک حکومت دینی در ایران و کُشت و کشتاری که جریان‌ها و نحله‌های گوناگونِ اسلام سیاسی در گوشه و کنار جهان به راه انداختند، بسیاری از آنان را به این نتیجه رساند که باید در باورهای پیشین خود تجدید نظر کنند، از اسلام سیاسی روی گردانند و در راه برقراری یک نظام لائیک و سکولار در ایران بکوشند.

لائیسیته دو رُکن اساسی دارد: نخست، جدایی دین از دولت و دوم، برابری همۀ ادیان. امروز بیش از همه پیروان اسلام سیاسی با لائیسیته سر ناسازگاری دارند. آنان در جامعه‌های لائیکِ غربی به ویژه در فرانسه خواهان حقوق ویژه‌اند و با زیرپا گذاشتنِ قوانینِ کشور و در عین حال مظلوم‌نمایی می‌خواهند باهمستان یا کُمونتۀ جداگانه‌ای در دل این کشور یا دیگر جامعه‌های میزبانِ غربی‌ تشکیل دهند. به همین سبب، نباید همراه و هم‌آواز کسانی شد که در فرانسه یا کشورهای لائیک دیگر به بهانۀ دفاع از حقوق مسلمانان به اصول و ارزش‌های لائیک آن کشورها می‌تازند و با یک رشته اصطلاحاتِ من درآوردی و میان تهی مانند «لائیسیزم» یا «لائیکار» می‌خواهند پایه‌های نظام لائیک را در آن کشورها به ویژه در فرانسه سُست کنند تا راه را برای گسترش اسلام سیاسی و رادیکال هموار سازند.

اکنون برگردیم به موضوع اصلی این جُستار. در مطلبی که زیر عنوان «علل تاریخیِ جهاد در اسلام و ترغیب مسلمانانِ اولیه به جنگ با کفار» چاپ شد از جمله آمده است: « در اسلام دین و دولت از همان آغاز به هم پیوستند و جامعه و دولتِ اسلامی را، که یکی بدون دیگری بی‌معنا بود، پدید آوردند. درواقع، جامعه و دولت اسلامی فرزندانِ همزاد آمیزشِ دین و دولت بودند». سپس آمده است: « کافی است اوضاع و احوال تاریخی ظهور اسلام را با اوضاع و احوال تاریخی ظهورمسیحیت مقایسه کنیم تا به این نکتۀ مهم و ذاتیِ اسلام پی ببریم».

در این نکات اندکی درنگ کنیم. به گفتۀ گابریِل مارتینِز گروُ، استاد تاریخِ قرون وسطایِ جهان اسلام در دانشگاه نانترِ پاریس، «جهاد در اسلام در درجۀ نخست یک حکم شرعی است و همزمان با دیگر ارکان شریعت در فاصلۀ میان پایان قرن هشتم و قرن دهم میلادی تدوین شده است». به نوشتۀ این اسلام شناسِ فرانسوی که متخصص ابن خلدون و دورۀ خلافت بنی امیه است، فقهای قرن هشتم و نهم میلادی احکام شریعت از جمله حکم جهاد را از نص قرآن و احادیث برگرفتند. علتش هم این بود که در دورۀ خلافت عباسی به ویژه پس از مأمون، دیگر خلفا نبودند که جهاد را فرماندهی می‌کردند و جنگجویان مسلمان نیز دیگر اعراب داوطلبِ عصر پیامبر و خلفای راشدین نبودند، بلکه سربازان و غلامانی بودند که به اسلام گرویده بودند.

باری، می‌دانیم که حملات گسترده به سرزمین‌های دیگران و تصرف آن‌ها با عمر، خلیفۀ دوم، آغاز شد. در مقدمۀ ابن خلدون از زبان این خلیفه نقل شده است: «بروید و سرزمین‌هایی را که خدا در کتاب خود وعده فرمود شما را وارث آن‌ها کند به چنگ آورید. خدا گفت اسلام را بر همۀ دین‌ها غالب گرداند اگرچه مشرکان کراهت دارند» (مقدمه ابن خلدون، ترجمۀ پروین گنابادی، جلد اول ص ۲۸۳).

در قرآن جهاد یکی از سزاوارترینِ عبادت‌هاست. در عبادتِ جهاد نیز مانند هر عبادتی اصلِ نخستین، نیت عبادت کننده است. گفته‌اند: نیت روح عبادت است. در اصول کافی از پیامبر اسلام نقل شده که گفته است: لاعَمل الّا بالنیّة (اصول کافی، جلد ۱ ص ۷۰). مؤمنِ مسلمان کافر را با نیت الهی می‌کشد و اگر خود در ادای این عبادت کشته شود به لقاء‌الله می‌پیوندد. در سورۀ محمد آیۀ ۴ می‌خوانیم: «چون با كافران روبرو شديد، گردنشان را بزنيد. و چون آنان را سخت فرو كوفتيد، اسيرشان كنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد كنيد يا به فديه. تا كه جنگ به پايان آيد. و اين است حكم خدا. و اگر خدا مى‌خواست، از آنان انتقام مى‌گرفت، ولى خواست تا شما را به يكديگر بيازمايد. و آنان كه در راه خدا كشته شده‌اند خدا اعمالشان را ضایع نمى‌كند».

«حق جنگ» یا «جنگ مشروع در راه خدا» نخستین بار در اسلام ظاهر شد. در سنت پیامبر اگرچه جهاد گاه جنگ دفاعی بود، اما بیشتر وقت‌ها برای پیشرفت و گسترش اسلام بود. پیامبر اسلام برای گسترش دین خود از همان آغاز راه جنگ را برگزید. مورخان علتِ اصلی آن را خاستگاه آن دین می‌دانند. اوضاع و احوال جامعه‌ای که اسلام از دل آن بیرون آمد، چنین کاری را ضروری می‌کرد. اعراب عصر جاهلی همواره برای قبیلۀ خود یا قبیله‌های هم‌پیمانشان در جزیرة العرب می‌جنگیدند. جنگ یکی از عناصر سازندۀ هویت آنان بود. اما مسیح برای گسترش دین خود راه جنگ را برنگزید. در «انجیل‌ها» حُکمی در بارۀ جنگ نیامده است. مسیحیت با مفهوم جهاد بیگانه است. جنگ‌های مسیحیان با مسلمانان برای پس گرفتنِ سرزمین‌های مقدس به فرمان پاپ‌ها انجام می‌گرفت نه به حُکم کتاب مقدس. در گرماگرم جنگ‌های صلیبی به سببِ نبودِ حکم جهاد در کتاب مقدس، سنت مسیح و حواریون او بود که قدیس مسیحیِ فرانسوی به نام «سَن بِرنار دُ کلِرووُ» در فاصلۀ میانِ ۱۱۲۰ و ۱۱۳۶ میلادی رساله‌ای زیر عنوانِ «ستایش شهسواری (یا شوالیه گری) جدید» نوشت تا مؤمنانِ مسیحی را برضد مسلمانان برانگیزد. کشتار بومیان آمریکا به دست فاتحان مسیحی را کسی انکار نمی‌کند. اما دین مسیح برای آن فاتحان بهانه‌ای بیش بود. جنگ در مسیحیت هرگز عبادت شمرده نشده است. اما جهاد در اسلام جزو عبادات است.

بنابراین، اگر نواندیشان دینی در جُست و جوی راهی برای نجات اسلام از بحران اند، و اگر به سازگاریِ جامعه‌های مسلمان با جهان امروز می‌اندیشند، به جای آنکه مانند آقای سروش به «خوف و خَشیَت» نهفته در قرآن، آن هم بعد از خرابی بصره، صرفاً اذعان کنند، بهتر است دلیری کنند و متن‌های دینی‌شان را از این خوف و خَشیَت بزدایند و ایمان به الله و رسول او را امر فردی و وجدانی مسلمانان بدانند.