به مناسبت ۲۲ بهمن ۱۳۹۹
چهل و دومین سالگرد فتنه ی خمینی
چهل ودوسال پیش، در روز یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در حالی که نقشه ی دکتر کریم سنجابی برای استیضاح دولت قانونی دکتر شاپور بختیار در مجلس، نتوانسته بود عملی شود، با انتشار سند ننگین «اعلامیهٔ بیطرفی ارتش» که با دخالت مستقیم ویلیام سالیوان سفیر خودسر آمریکا صادر شده و در حقیقت عدول خفت بار امرای ارتش از وظیفهٔ پشتیبانی از دولت قانونی در آشوب های داخلی را بیان داشته بود، راه هجوم به پایدارترین سنگر دفاع از قانون اساسی مشروطه و تسخیر نخست وزیری بعنوان آخرین تیر ترکش شریعت طلبان آزادشد و «انقلاب اسلامی» که شاپور بختیار بدرستی آنرا فتنه ی خمینی نامید وقوع یافت؛ بدینگونه، با به محاق رفتن مشروطیت، و بلافاصله از نخستین دقایق «پیروزی انقلاب» در آنروز، عصر نگونبختی و اسارت ملت ایران، حذف آزادی ها در جامعه و یورش به فرهنگ دیرپای ایرانی و هویّت ملّی ما نیز آغاز شد.
حسنین هیکل، نویسنده و روزنامه نگار مشهور مصری مقارن با تشکیل دولت ملّی و قانونی شاپور بختیار در روزنامه الوطن در کویت نوشت:
"اگر فرزانگان و روشنفکران ایرانی با بختیار همدلی کنند او احتمالاً با قدرت بیشتری جلو خمینی ظاهر خواهد شد و خمینی چارهای جز سازش با او نخواهد داشت."
متاسفانه انتظار منطقی حسنین هیکل از «فرزانگان» و «روشنفکران» ایرانی برای پشتیبانی از بختیار و مهمتر از آن ماندن «فرزانگان» در کنار بختیار که بخشی از آنان در خردادماه ۵۶، به ابتکار و همت همان بختیار تحت نام اتحاد نیروهای جبهه ملّی و در سی تیر ۱۳۵۷ با نام جبهه ملی ایران دوباره به صحنه ی فعالیت سیاسی علنی وارد شده بودند، برآورده نشد و آن افراد به توصیه ی دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور و قائم مقام نخست وزیر در کابینه مصدق بعد از سی تیر و شخصیت فرهیخته ای که روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا آخرین دقایق در خانه ی مصدق و درکنار او مانده بود و در دیماه ۱۳۵۷ خود به دلیل کارشکنی های شخص دکتر کریم سنجابی و دیگران موفق به تشکیل کابینه نشده بود، عمل نکردند.
در لحظاتی که فتنه ی خمینی به هدف و «انقلاب شکوهمند» به پیروزی می رسید، دکتر شاپور بختیار، آخرین و بعد از مصدق بزرگ تنها نخست وزیر لایق و با اختیارِ نظام مشروطه در ایران با اصرار افسران وطندوستِ محافظ در محل نخست وزیری و بهمراهی معدودی از یاران باوفا و رَهرَوانِ ثابت قدم راه مصدق دفتر کار خود را، هرچند بسوی نقطه ای نامعلوم، امّا با هدفی روشن ترک کرد، در حالی که با وجود سنگینی بار سختی هایی که از طرف دوست نمایان بر دوشش گذاشته شده بود، بجز وفاداری به آرمانها ی خویش و به اصول و ارزشهای والایی که در یک کلام مکتب مصدق نام دارد نمی اندیشید؛ با این عزم جزم که با استفاده از کوچکترین فرصت ممکن پرچم مبارزه با "استبداد نعلین" را که آنهمه از خطرش به همه هشدار داده بود بدست گیرد؛ امری مهم که بلافاصله بعد از گذراندن شش ماه در مخفیگاه در تهران و ورود به پاریس به آن پرداخت.
در پاسخ به اینکه امروز و پس از ۴۲ سال و با تجربه ی تلخی که ملت ایران زیر بار سنگین شدیدترین اوضاع سیاسی، اقتصادی اجتماعی و فرهنگی، کسب کرده است و در تنگنای جانفرسایی که رژیم جمهوری اسلامی، این بازدهِ نکبتبار همان «پیروزی انقلاب» قرار دارد، شنیده می شود:
« ... اگر دکتر بختیار کنار دکتر سنجابی و دکتر صدیقی و کنار مهندس بازرگان بویژه، اینها کنار هم با فروهر میماندند ممکن بود سرنوشت انقلاب به شکل دیگری رقم بخورد ولی او بتنهایی نمیتوانست کاری از پیش ببرد!»
لازم میدانیم بگوییم:
۱ - به گواهی اسناد موجود، در آنزمان دکتر شاپور بختیار و دکتر غلامحسین صدیقی هر دو، بطور کامل به اصول جبهه ملی پایبند بودند و در کنار هم قرار داشتند.
۲ - اگر از دکتر شاپور بختیار آنچنان خطایی نابخشودنی سرمی زد و در کنار کسی قرارمی گرفت که در نوفل لوشاتو با «امام» بیعت کرده بود و قبول مسؤلیت نخست وزیری از شاه را نیز منوط به تأیید همان امام دروغین کرده بود، در آن صورت سرشکستگی ملت به نهایت می رسید و دیگر کسی نبود که جامعه ی امروز ایران بعنوان نُماد خستگی ناپذیر مبارزه و درگیری با رژیم توتالیتر و فاسد جمهوری اسلامی به او افتخار نماید و بخصوص نسل جوانی که در آن اشتباه سترگ دست نداشت با در پیش گرفتن راه او و حقشناسی نسبت به وی اشتباه بزرگ بهمن ۵۷ را جبران کند.
۳ - شاپور بختیار، برخلاف دنباله روی یک بخش کم ظرفیت از اعضای جبهه ملی از روحالله خمینی، به او نه! گفت؛ و در سنگر پاسداری از دستاورد والای جنبش مشروطیت و دفاع از قانون اساسی مشروطه باقی ماند. همانطور که دکتر عبدالرحمن برومند، عضو علی البدل هیأت اجرائی جبهه ملی نیز پیشنهاد خمینی برای تغییر نام جبهه ملی به جبهه ملی اسلامی را قاطعانه ردکرد و به نوبه ی خود به او نه! گفت و ترفند خمینی را که در واقع قصد داشت بدان وسیله کارنامه ی افتخار آمیز جبهه ملی از بدو تاسیس، در دوران نهضت ملی مصدق، و همچنین در طی سالهای خفقان دیکتاتوری بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را، در افکار عمومی بی اعتبار سازد و سازمانی را که نام مصدق در سرلوحه ی آنست به ایدئولوژی دینی آلوده کند، خنثی ساخت؛ راهی که هنوز نیز به یمن جانفشانی ها و خدمات فرهیختگانی که در روزهای پر تلاطم دیماه و بهمن ماه ۱۳۵۷ به مصدق پشت نکردند همچنان ادامه دارد.
دکتر غلامحسین صدیقی بنیادگذار جامعه شناسی ایران در یکی از روزهای بهار ۵۷ در جواب به دانشجویی بنام مهدوی که از او پرسیده بود : چرا از انقلاب سخن نمی گوید وفقط به جزوه های کلاس درس خود چسبیده است، خطابه ی درس را رها کرد و گفت:"... آقای مهدوی از درون هیچ انقلابی آزادی و عدالت بیرون نیامده است، انقلابها به جنگهای داخلی میمانند كه اگر [در آنها]گروهی به گروهی دیگر پیروز شوند، آن گروه شكست خورده را سركوب خواهند كرد و سپس هر كس كه منتقد یا مخالف شان باشد، آنان را نیز سركوب خواهند كرد تا از بین بروند زیرا كه همراه انقلاب نه عدالتی پدید می آید و نیز [نه] امكان ظهور آزادی، بخصوص آن كه رهبران آن انقلاب اگر آقایان روحانیون باشند و سپاه آن انقلاب مردم مسلمان ایران، آنگاه بدترین انقلاب جهان روی خواهد داد".
و سپس با حالت پرسش به آقای مهدوی نگاه كرد و گفت:
"آقای مهدوی میدانی اگر این آقایانی كه شما از آن ها نام می برید یعنی روحانیون به حكومت برسند چه خواهند كرد؟ من می گویم:
"آنچه اعراب و مغول ها جدا جدا كردند، اینان یكجا خواهند كرد ...و همه را از دم تیغ خواهند گذراند، اینها را من از روی تجارب تاریخی ایران و جهان می گویم و حتی خواهم كوشید كه از وقوع چنین حادثهای پیشگیری شود."
اگر طوفان های مهلکی با حمله اعراب از جزیرةالعرب، یورش چنگیز مغول و تیمور تاتار از آسیای صغیر ایران را قرنها در ویرانی و تباهی فروبرد، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گروهی ایرانی تبار از درون، اما به مراتب وحشی تر از آن سه، به این کشور حمله ور شد و در مدت چهار دهه مملکت را به لب پرتگاه نیستی کشاند.
سالهاست که ملت ایران فرسنگها از رژیم حاکم فاصله گرفته است و دیگر نه به هیچیک از ارکان حاکمیت اعتماد می کند و نه به وعده های اصلاحات در کل سیستم، از هر کس که میخواهد باشد، دل می بندد. در حال حاضر مقاومت منفی بعنوان یکی از طرق مبارزه با نظام جمهوری اسلامی کل جامعه مدنی را در برگرفته است.
کارگران، معلمین، دانشگاهیان، مالباختگان که برای آزادی عمل، رفاه و تأمین حداقل مایحتاج زندگی، و انبوه جوانان تشنه ی آزادی که هربار برای اعتراض به رژیم به خیابان میآیند و با فریاد مرگ بر دیکتاتور و به قیمت جان با رژیم درگیر میشوند؛ زنان آزاده ای که با دریدن حجاب اجباری با دستگاه مقابله می کنند؛ وکلای فرهیخته ای که دفاع از حقوق شهروندی مردم را با تحمل زندان و شکنجه های قرون وسطایی بعهده میگیرند، همگی، وعده های پوچ اصلاح طلبی و قول کارگزاران مزور دستگاه حاکمه برای انجام انتخابات آزاد را که مطابق نص قانون اساسی جمهوری اسلامی در این نظام از محالات است تجربه کرده اند و هر بار با خشونت دولتی مواجه شده اند.
تظاهرات دانشجویان در زمان ریاست محمـد خاتمی، تظاهرات جوانان بعد از انتخابات سال ۸۸، اعتراضات وسیع خیابانی سال ۹۶ و ... توسط اجامر داخلیِ دستگاه و نیز برخی از عوامل حزبالله لبنان که جنایتکاری همچون قاسم سلیمانی بوجودشان افتخار میکرد، به خشونت کشیده شد؛ و خون شکوفه های بیگناه و بی پناهی همچون ندا و سهراب بزمین ریخته شد؛ و کارگزار رهبر بیرحم و مهجور نظام آنها را خس و خاشاک نامید.
۴۲ سال بعد از «انقلاب شکوهمند» رژیم منبعث از آن در حال فروپاشی و احتضار است امّا انتظار عقب نشینی از رهبر و کاستی که به منافع بیکران مالی و خوشگذارانی های غیر قابل تصور، آنهم در جامعه ای که از ۸۴ میلیون شهروند آن ۶۰ میلیون زیر سطح فقر زندگی سختی را می گذرانند، بی معنی است؛ و بهمان اندازه انتظار خیزش خشونت پرهیز، هماهنگ و منظم از مردم عاصی و معترضان سازمان نیافته به معنی رفع تکلیف از خود توسط رهبری ملی برای ارائه رهنمود به منظور کمک به سازمان یافتن مبارزات مردم است!
در چنین اوضاعی، وظیفه ی فوری نیروهای آزادیخواه و ملّی و معتقد به دموکراسی و پایبند به اصول حاکمیت ملّی و جدایی کاملِ نهاد دین از نهاد حاکمیت و حفظ تمامیت ارضی ایران، نه ارائه ی برنامه ی حزبی برای اصلاحات و برقراری عدالت، بلکه همکاری و اتحاد در جهت تمهید مقدمات برپایی یک دولت موقت قانونمدار برای دوران گذار از جمهوری اسلامی می باشد.
ایران هرگز نخوهد مرد
۲۱ بهمن ماه ۱۳۹۹ / ۹ فوریه ۲۰۲۱
نهضت مقاومت ملی ایران