همواره با دیدن و شنیدن
رویدادهای غیرمنتظره پیش گویی اش وقوع آخرزمان بود! البته باید گفت در زمان او هنوز دجال ها
نیامده بودند و علایمش به این شدت آشکار نشده بود!
می گویند هفت هزار روایت در
این باره وجود دارد و ما سالهاست ناظر پدیدار شدن نشانه هایی از آن روایات هستیم،
از جمله:
زیاد شدن هرج و مرج و سست
شدن ایمان مردم، که ناظر هرج و مرج و سست شدن ایمان مردم به ویژه در سرزمین خودمان
هستیم!
پدید آمدن جنگها و کشتارها
و از میان رفتن نشانه های حق، که می بینیم امروز در سراسر جهان به ناحق جنگ است و
کشتار!
ظهور فسادهای بزرگ در دنیا،
ناقص شدن عقول مردم، قرار گرفتن افراد نالایق در مدیریت جامعه، که هر سه این ها را
ما در این دنیا، به ویژه در ایران، تجربه می کنیم!
اطاعت مرد از همسر خویش، که
شنیده ایم شاهنشاه ما با اطاعت از سیده بانوی خویش کشورش را برباد داد!
بزرگ شمردن مال دنیا، عدم
امنیت، رواج ریا، که این ها هم تازه ای نیست و سالهاست ادامه دارد.
وقوع قتلهای عظیم در دنیا و
ظهور فتنه ها و بی نیاز شدن مرد از زن و زن از مرد ووو …
از همه مهمتر آمدن خود
خردجال است و قشون دجال ها! چون شنیده بودیم خردجال یک چشم دارد و شاخی
بر سر و چنین و چنان، می پنداشتیم او نایب خودش را که دو چشم داشت و بجای شاخ،
عمامه ای بر سر، با لشگری فرستاده است تا راه را برای آمدنش هموار سازند.
اما در کنار، در تعریف دجال
می خوانیم: «عده ای از نویسندگان اسلامی دجال را عنوانی
کلی برای افراد پرتزویر حیله گر و حقه باز که برای فریب مردم از هر وسیله ای
استفاده می کنند، می دانند. دجال شخصی است که حق را با باطل آمیخته و از حق برای
راهبرد اهداف شیطانی خود استفاده می کند»
و از ظاهر و شکل و شمایل و شاخ سر و یک چشم داشتنش مطلقا حرفی نمی زنند! با تجربه ای که ما از قول و قرارهای مرد سیاه
پوشی که می گفت برای آبادانی کشور و رفاه مردمش آمده است و همه را فریب داد و کشت
و کشتار کرد، و ما نایب خردجالش می پنداشتیم، با خواندن اوصاف دجال به نقل از
نویسندگان اسلامی و بروز بیشتر هرج و مرج در دنیا، اندکی سردرگمیم که نکند خود
خردجال آمده بود و قشون دجالش را که شاخ شان زیر عمامه های شان پنهان است، برای
مان باقی گذاشت!
اما زهی خیال باطل!!!
برای آگاهی و حل این مشکل
باید کتاب حِلیة المتقین، نوشته عالِم ربانی محمد باقر مجلسی را ورق
زنیم و نوشته های حیرت انگیز درونش را بخوانیم، آنگاه است که اندکی بر سر عقل می
آییم و درک می کنیم که از ماست که بر ماست! و بخاطر جهل مرکب ما بندگانِ مسلمانِ خداست
که دنیا این سان درهم ریخته است! و این عجایب ریشه در نافرمانی ما از دستور
بزرگان مان دارد! رهبر برای ارشاد ما نادانان آمده بود و کشت و
کشتارش هم آموزشی بود برای رهایی از مصایب آن دنیا! و با منتهای رحمت خود، قشونش را هم برای ما
بی خردان بزه کار باقی گذاشت، تا از ترس قتل و زندان، از راه راستی که به ما نموده
است، منحرف نشویم!
با خواندن این کتاب یکباره
چشمان مان بر روی گناهان مان باز می شود و می بینیم خراب شدن دنیا بر سر ما شگفت
آور نیست! چراکه از بامداد تا شامگاه، ناخواسته و
نادانسته مرتکب گناه می شویم! از جمله گناهان بزرگی که از آن بی خبر بودیم
موسیقی و نواست، و در این کتاب می خوانیم: از رسول خدا گرفته تا امامان، همگان غِنا و
موسیقی را تکفیر کرده اند، و نه تنها نوازنده و خواننده، که شنوده هم گناهکار است
و هر سه راهی جهنم می شوند و در آتشش می سوزند! در حدیث آمده است « غِنا نوحه ابلیس بود بر فراق بهشت». و فرمود:« نوحه و غنا، فسون زنا است.» « از رسول خدا منقول است: … هیچ کس نیست که بلند کند آواز خود را به
خوانندگی، مگر آن که خدا دو شیطان فرستد که بر دوش او سوار شده و به پاشنهُ پاهای
خود به سینه و پشت او زنند، تا وقتی که واگذارد…هر که یک درهم به صاحب ساز دهد، و …».«حضرت
باقر فرماید: غنا از گناهانی است که خدا وعده آتش فرموده
است» «حضرت صادق فرماید: خانه ای که خوانندگی در آن می شود، ایمن نیست
از نزول بلاهای دردناک، و دعا مستجاب نمی شود و ملائکه نازل نمی شود.» …«خوانندگی
باعث نفاق و پریشانی است …» آنوقت ما بندگان خدا به رغم راهنمایی های
ارزشمند بزرگان مان، همچنان می خوانیم و می رقصیم، و در انتظار رحمت خدا هم هستیم!!!
در این نوشته فقط از
گناه غِنا می گوییم و از دیگر گناهان عظیمی که بی خبر بودیم، حرفی نمی زنیم و شرحش
به تفصیل در این کتاب آمده است و مسافران راه بهشت را برای دانش هرچه بیشتر، به
خواندن اثر این عالم ربانی دعوت می کنیم! و
اما نه مطربان بهشت آفرین روی زمین خودمان را!!! به این امید که نوازندگان، بی ترس و لرز از
عواقبش در آن دنیا، همچنان برایمان بنوازند و بخوانند و برقصند و بهشتی بیافرینند،
که اگر در آن دنیا درش به روی ما بسته ماند دستکم در این دنیا در حال و هوایش سیری
کرده باشیم!
شیرین سمیعی