حادثه سراوان از همان لحظه نخست غمبار بود و دردناک به خصوص که خبر کشته شدن شهروندانی از همین آب و خاک و اعضای یک پیکر بود اما به دلیل شرایط ناهنجار رسانهای و فضایی که در شبکههای اجتماعی و رسانههای سیاسی وجود دارد احتیاط کرده و بر آن شدم که تحقیقی از منابع مطمئن انجام دهم سپس سخن بگویم. این عذر تقصیر و تاخیر بود.
بررسیها نشان میداد که ابعاد ماجرای سراوان بسیار بسیار پیچیده تر از آن است که در رسانهها و شبکههای اجتماعی گفته میشود. وقتی که فیلم صف چندکیلومتری صدها تانکر سوختبر و در کنار آن وانتهای باربری حامل بشکههای سوخت و افرادی که بشکههای کوچکتر را حمل میکنند یا بر زمین میکشند را مشاهده میکنیم، پس و پشت آن حقایق بزرگتری نهفته است.
اما مسئله سراوان مسئله ایران است، سراوان نمادی است از مسائل و معضلات کشور، بازتابنده ضعف و واپس ماندگی مدیریتی، و بازتابنده شکاف اجتماعی- اقتصادی، بازتابنده فقر و آثار تحریم و روابط نامتعادل با داخل و خارج، با دنیا و مردم است.
اگر حاکمیتی با شهروندانش ولو شهروندان مقصر با زبان خشونت سخن بگوید ناخودآگاه به آنان میآموزد که با همین زبان سخن بگویند و این یعنی چرخه خشونت. حاکمیت باید بیش از هر چیز سخن مردم را بشنود، بر زخم مرهم بگذارد، ناتوانیها و ضعفهای خود را با روشهای سخت نپوشاند، چنانکه بزرگترین هنر پیامبر و راز موفقیتش همین بود که قرآن میگوید او با مردم و حتی با مخالفانش نرمخو بود.(آل عمران، ۱۵۹).
گناه رنج و فقر قربانیان در سیستان و بلوچستان و بلکه بقیه مناطق حاشیهای ایران و کولبران کردستان هم به گردن حاکمیت و هم به گردن بخشی از همین جامعه است. بیشتر به گردن حاکمیت است به خاطر این که به طور سیستماتیک برای فقرزدایی و بسط عدالت عمل نمیکند و به سیاستهای تبعیض امیز ادامه میدهد، سرمایهگذاری را به مناطق حاشیهای کانالیزه نمیکند و بعد از دولت، سرمایهگذارانی که در مناطق مرکزی متمرکز شدهاند و علیرغم زمینههای بسیار مستعد مناطقی مانند سیستان و بلوچستان در آنجا سرمایه گذاری نمیکنند. سرزمینی وسیع و بکر که از چشم سرمایه گذاران دور افتاده است.
منطقهای که علیرغم آن همه فقر و محرومیت، نخبگان و شخصیتهای مختلفی در حوزه دین شناسی، تاریخنگاری، فرهنگ شناسی، علوم پزشکی و مهندسی، ادبیات شعر و موسیقی عرضه کرده است نشان میدهد که اگر در مدار توسعه افتاده بود بروندادهای بینظیری داشت که پشتوانه اقتدار ملی و فرهنگی بود.
آنان که در مرکز نشستهاند بدانند کسی که به نان شب محتاج باشد به هر عملی دست میزند و چه شرافتمندند مردمی که به جای بالا رفتن از دیوار دیگران به شغل سخت و پر خطر سوختبری و کولبری متوسل میشوند تا شرافت و عزت خود را حفظ کنند. پاسخ چنین مردمی حتما نباید خشونت باشد حتی اگر آنان خشمگین باشند.
مدیرانی که به دلیل وصل بودن به شیر نفت و درآمد بادآورده هیچگاه طعم رنج و فقر و بی خانمانی و بیکاری را نچشیدهاند نمیتوانند درکی از این امور داشته باشند.
زمانی که حتی در مناطق مرکزی که محل انباشت سرمایه و امکانات کشور است مانند تهران و مشهد و اصفهان و... شاهد چنان موج و بحران عظیمی از بیکاری هستیم که یکی از عوامل اصلی گسترش ناهنجاریهای اجتماعی، جرائم، افسردگی، سقوط نرخ ازدواج، زمینگیر شدن خانوادهها وجوانان شده است آنگاه شما میتوانید این بحران را به توانx برسانید تا دریابید در مناطق حاشیهای که مورد تبعیض سیستماتیک هم قرار دارند چه میگذرد.
اگر سوختبری را به زیان اقتصاد کشور میدانید و نام آن را قاچاق میگذارید بازهم مسئول اصلی آن حاکمیت است. اگر اشتغال ایجاد کنید آنگاه سوختبری را ممنوع کنید کسی به این شغل رو نخواهد آورد به ویژه مردمانی که هم باید خطر سوخت بری را به جان بخرند و هم توسط باندها و مافیای سوخت، استثمار شوند و سود اصلی به جیب آنان برود. در ماجرای سراوان باید رد پای مافیای سوخت را یافت که از این راه ثروتی هنگفت به جیب زدهاند.
این بسیار ظالمانه است که وقتی چنین مردمی به فغان و فریاد میآیند بی درنگ آنها را به گروههای تروریستی و وهابیت و انواع جریانات دیگر منتسب کنیم و در واقع مردمی که ارتباطی با آن گروهها ندارند را در اختیار آنان بگذاریم تا توجیهی برای خاموش کردن شان هم بدست آوریم. از نکات درخور توجه در اعتراضات سراوان این بود که هیچ شعار سیاسی علیه هیچ کس داده نشد و مردم صرفا به رفتارهای نادرست برخی مسئولان محلی و کاربرد خشونت معترض بودند.
عدهای میگویند پاکستانیها تیراندازی کردند(همان سخنی که سبب برافروختن خشم مردم شد)، عدهای میگویند جیش العدل تیراندازی کرد، و برخی میگویند عوامل سران طایفهای و قبیلهای و جمعی میگویند سپاه، اما همه اینها معلول و فرع است و هیچکدام پاسخ اصلی مسئله نیست. پاسخ اصلی، وضعیت بیکاریای است که سرچشمه این اتفاقات میشود پس از آن است که حوادث رخ میدهد و این فرضیهها به میان میآید.
وقتی که فیلمها و تصاویر فراوان از حادثه سراوان و قبل از آن تقریبا تخریب آلونکها و مسائل دیگر در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود و جامعه را آگاه میکند و حکومت ناگزیر از واکنش منطقی تر میشود نشان میدهد که اگر این رسانهها و شبکههای اجتماعی نبودند چه فجایع عظیمی میتوانست پنهان از چشم عموم مردم و حکومت رخ دهد و مسئولین محلی بر آن سرپوش بگذارند و توجیه نمایند و برچسبهایی به آن نسبت بدهند.
باید رسانهها و شبکههای اجتماعی را غنیمت شمرد گرچه عدهای این محیط را آلوده کرده و موجب بی اعتمادی میشوند اما جامعه و حکومت باید قدردان پدیدهای باشند که کشاف العیوب است و نمیگذارد به دمل چرکین و لاعلاج بدل شود مگر آنکه بازهم حاکمان چشم بر واقعیت ببندند.
عدهای از متولیان امور در چنین مواردی به سادهترین راه متوسل میشدند و فکر میکردند بلافاصله با شناسایی و دستگیری و مجازات افرادی، ماجرا را فیصله دادهاند حال آنکه این روشها فقط ممکن است به صورت کوتاه مدت (خیلی کوتاه مدت) مسئله را بپوشاند اما خود، مقدمه مشکل بزرگ تری گردد. امید است در ماجرای سراوان مدبرانه عمل شود.
آنچه رخ داد، مسئله سراوان نیست در هر نقطه دیگری از کشور زمینه وقوع دارد. باید چاره اندیشی کرد، باید راه حل اساسی را شناخت، باید در راهبردهای کلان کشور تجدیدنظر کرد وگرنه باید در انتظار وقایع دیگری بود.
فقط یکبار ممکن است دیگر نتوان بحرانی را مهار کرد. یک ساختار منعطف و لاستیکی وقتی با ضربهها روبرو میشود فرو نمیپاشد، ممکن است عقب نشینی کند اما دوباره همه چیز به جای خودش باز میگردد اما سیستمهای سخت و متصلب، مانند چوب خشک و الوار سختاند که ضربهها ممکن است یکی پس از دیگری ناکام بماند اما فقط یک بار ممکن است ضربهای فرود آید که چوب را بشکند. تفاوت نظام دموکراتیک و اقتدارگرا در همین جاست.
ایران امروز