به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۹

سخنی دوستانه با «ف. م. سخن»، هادی خرسندی

 گریه و ناراحتی سحر زکریا در اعتراض به دولت برای اوضاع کرونا در ایران (ویدئو)
"آفرینِ سوم ارزانی او که صدای بی صداها شده و اشک آنانی را میریزد که ناله شان شنیده نمیشود و اشکشان دیده نمیشود."
فرهاد عزیز
اول خوشحالم که سلامت به تو برگشت و تو به سلامت بازگشتی. شاید «کامنت» آرزوئی که سه روز پیش زیر عکس و خبر بیماریت نوشتم، کار خودش را کرد. تصادفی است که کامنت من آخرین نظری است که زیر آن همه، آمده؟:
گرم است دل دوست ز گرمای دم تو / باشد که بچرخد ز سر نو قلم تو
روزی که سلامت ز قرنطینه درآئی / ف.م. سخنا هست مبارک قدم تو

***

دوم اینکه بله، معمولاً شما و من حرف هایمان را خصوصی و ایمیلی رد و بدل میکنیم، اما این بار خواستم فرصت از دست نرود و زودتر حرفم را بزنم، چرا که میدانم نوشته هایت را مثل ورق زر کلیک میکنند و میخوانند و احتمالاً میماسد توی بعضی اذهان.

من با آنچه راجع به گریه و فغان خانم سحر زکریا نوشته بودی موافق نیستم. حرف های کلی ات راجع ننه من غریبم های سینمائی و ریاکاری های سیاسی تا کاپشن پاره ی احمدی نژاد، همه درست اما جزئی که از آن به این کل رسیده ای، آنی نیست که راست با تو بیاید و همراهیت کند.

غافل نبودم که قلمت تند نرفته بود و جانب مهر و انصاف را داشتی اما من انتظار داشتم آن بانو را بستائی و تشویق کنی. بگذار پرقیچی های حکومت بگوید «این دختره فیلمشه. دردی نداره، همه چیز داره، میخواد مطرح باشه!»

بدیهی است فیلم را با دوربین مخفی نگرفته اند. واضح است که به قصد انتشار، ضبط شده، اما گریه زاریش دروغین نیست، فیلم نیست، نقش بازی نمیکند. اما اگر نقش بازی میکند، آفرینِ دوباره بر او باد. اگر خودش کم و کسر مادی در زندگی ندارد و ادای نیازمندان را درمیآورد، آفرینِ سوم ارزانی او که صدای بی صداها شده و اشک آنانی را میریزد که ناله شان شنیده نمیشود و اشکشان دیده نمیشود. دخترِ عمر ابن عبدالعزیز است!

یک ابتکار اعتراضی از سوی یک هنرمند عاصی. تنها کاری که به فکرش رسیده. بازیگری که این بار جلوی دوربین نقش «بازی» نمیکند، بلکه نقش خودش را یا هموطنش را «اجرا» میکند. اگر جائیش درد نمیکرد، داد نمیزد. اگر غم نداشت، به این خوبی نمیتوانست (بفرمائید) نقش بازی کند. هرچه که هست، کار او یک تابلو است، یک دورنماست از آنچه در آن سرزمین بر مردم میرود.

حال که این کلیپ را دیده ام در خیال خودم میآورم که اگر این خانم قبلش میآمد از من میپرسید من چه کاری میتوانم برای مردم بکنم؟، همین پیشنهاد را به او میکردم. میگفتم برو فریاد بزن، گریه کن، دلت را بریز بیرون. همینطور که هستی، همینطور که بغض داری. سعی کن که توی قالب آدم های دردمندی که دیده ای، بروی.

نترس، ملاحظه نکن، شهامت به خرج بده. بختیار آمد شهامت به خرج داد نخست وزیری شاه را پذیرفت، قدرش را ندانستیم. مهشید امیرشاهی در آن بحبوحه مقاله نوشت و یک-تنه از بختیار حمایت کرد، تحویلش نگرفتیم. سعیدی سیرجانی را .... روح الله زم را گفتیم از خودشان است. مسیح علی نژاد را میگفتیم خودشان فرستاده اند. (بعد از اعدام روح الله زم، خیلی سؤظن ها برطرف شد!) این آدمها هیچ ربط خصوصی به همدیگر ندارند، تو هم هیچ ربطی به اینها نداری اما برو کاری که میتوانی بکن عزیزجان، بعدها قدر تو دانسته خواهد شد. نترس از دردسرهای بعدی. پروا نکن از آنچه بعضی همکاران و همقطارانت خواهند گفت. اهمیت نده به کنایه ها و حرف ها. این کار را بکن تا دیگران هم یاد بگیرند و پشت سرت بیایند. همه هنرمندان، همه سلبریتی ها وظیفه دارند صدای مردم باشند. کلیپ درست کنند. اشک مردم باشند. فریاد مردم باشند. نیازی نیست که رُل بازی کنند چرا که خودشان هم یکی از این مردمند. فریاد بزنند، مثل آنها گریه کنند.

دخترجان هزار تا شعر و طنزی که من در خارج مینویسم به اندازه یک قطره اشکی که تو از دل حادثه بر خاک وطن میریزی، تأثیر ندارد. برو عمو جان نترس. «دائی سخن» هم اگر بعدش مطلبی بنویسد، دلش از حقه بازی ها و ریاکاری های این حکومتیان و آن سینماگران فرمایشی پر است. اما خواهی دید که ترا تخطئه نخواهد کرد. گیرم تازه از بیمارستان آمده، دیگر خارج از آن محیط تا مدتی خوش ندارد دوباره شیون و ضجّه بشنود، وگرنه همیشه طرفدار همه نوع آزادی بیان بوده، چه کتبی باشد، چه شفاهی، چه با اشک و آه باشد چه با طنز و شوخی که خودش استاد آن است. ممنون

هادی خرسندی - ویژه خبرنامه گویا
 گریه و ناراحتی سحر زکریا در اعتراض به دولت برای اوضاع کرونا در ایران