هنگامه افشار
این تیتر مقالهای است که حدود سی و سه سال پیش در هفتهنامه فوقالعاده، همزمان با سفر آقای رضا پهلوی به لسانجلس، کالیفرنیا نوشتم و در گفتوگوی مطبوعاتی، محتوای نوشته را در جلسه مطرح کردم.
انتشار مقاله، طرفدارانش را خوش نیامد تا جایی که برگزارکنندهی کنفرانس مطبوعاتی مرحوم «اسدالله مروتی، بنیانگزار رادیو صدای ایران» ورودم را به جلسه قدغن کرد. در لابی هتل لوکس مشرف به فرودگاه لسانجلس، چانهزدن بین من و آقای همایون هشیارنژاد، سردبیر مجله فوقالعاده و آقای مرروتی بالا گرفت. گفتم:
آقای پهلوی برای همبستگی با گروههای مختلف فکری و دموکراسی برای ایرانی آزاد، به این نشست مطبوعاتی میآیند؛ چگونه است اوضاع هنوز نه به بار است و نه به دار، اطرافیان، خبرنگار که هدفش طرح پرسش مردم است را برای تنبیه در تحریم خبری میگذارند؟!
سرانجام آقای هوشیار نژاد مردانگی کرد و گفت، اگر این خانم مجوز ورود نگیرد، بنده هم در این کنفرانس شرکت نخواهم کرد ماجرا را نیز در مجله انعکاس خواهیم داد.
حرف ما به کرسی نشست و رفتیم به اتاق کنفرانس.
پرسشام از آقای پهلوی در مقاله و در جلسه مطبوعاتی این بود:
شما گفتهاید: میخواهید با مردم و کنار مردم بایستید و برای نجات ایران، با همه گروهها و ایدئولوژیها، زیر یک چتر ائتلاف کنید. آیتالله خمینی هم با همین پیشنهاد و تعهد به صحنه آمد. اعتمادها را جلب و در نهایت سر همه کلاه رفت! با چنین تجربهی تلخ، ملت ایران از طناب سفید و سیاه هم میترسد. شما با توجه به مشاوران و اطرافیانی که پدر عزیزتان را به خندق انقلاب انداختند و درحال حاضر هم شما را هدایت میکنند، چه تضمینی برای این ائتلاف دارید تا ملت زخم خورده بار دیگر اعتماد خود را هزینه کند و به دعوت شما لبیک بگوید؟
سی و سه سال پیش برای این پرسش، از شاهزاده نه طرحی شنیدم و نه پاسخی قاطع و امروز پس از گذشت سی و سه سال، هنوز منتظرم! همه منتظریم! چند سال دیگر باید به انتظار نشست؟! و آیا این انتظار به عمر بعض منتظران قد خواهد داد؟!
اما موضوع پتیشن وکالتنامهی تکنفرهی آقای رضا پهلوی گویا تا حدی پاسخ جا ماندهی سی وسه ساله را داد. حاصل اینکه به جای ایجاد فضای اتحاد، نفاق در حال رشد است! شکافی بین یکپارچگی ایرانیان درون مرز و برون مرز افتاده که از انقلاب مهسا آغاز و میرفت چون کودکی تولدیافته، حرکت در مسیر آزادی را بدود که ناگهان به مانع خورد و در حال حاضر پشت ستون تردید ایستاده است!
گروههای فکری در شبکههای مجازی و غیر مجازی، سر این وکالتنامه سخت درگیری شدهاند حتی بعضی با تندروی به منتقدان این پتیشن انگهایی چون «تجزیهطلب، سایبری، وزارت اطلاعاتی، خائن، چپی، ضدمیهن، خمینیچی و ... میزنند.»
این ادبیات طی چند هفتهی اخیر، همبستگی و یکپارچگی چهار ماهه ایرانیان را تکه و پاره کرده و هنوز خود آقای رضا پهلوی بابت حملات گروه شورشی سلطنتطلب، از مردم دلجویی نکرده و از نوع ادبیات آنها تبری نجستهاند ضمن اینکه، بدون وکالت جمعی، کار خود را آغاز و به مصاحبه و گفتوگو با رسانههای جهانی ادامه میدهند.
نسل دههی هشتاد بر کف خیابانهای ایران، انقلاب را آفرید!، ملت پیوسته وحشت تکرار تاریخ سال۵۷ را دارد. آقای رضا پهلوی فردی دموکرات و آزادیخواه است اما بعض دور و بریهایش تندرو هستند و گاه با الفاظ رکیک و تهمت با مخالفان برخورد میکنند! آیا ما در فردای ایران، با خود ایشان طرف خواهیم بود یا با دوروبریها که امروز در امور شاهزاده بیدخالت نیستند. نمونهاش همین وکالتنامهپتیشنی است که راه افتاده و بعد از نتیجه نه چندان دلخواه، گفته میشود از ابتکارات چند تن در اطراف بوده که بنوعی دست شاهزاده را در پوست گردو گذاشتهاند!
دوروبریهای آقای پهلوی حرفهایی میزنند که با گفتههای خودش تفاوت دارد. ادبیات خود او، متین، مهربان و آگاهانه است و حتی با ادبیات خانم یاسمین همسرش همخوانی ندارد که در توئیتی مرگ برمجاهد، مرگ بر چپی و مرگ بر... مینویسد و برای اینکه مطمئن شود در گوشها پیچیده، توییت مرگبر را، ریتوییت میکند و شوهرش را هم احتمالا شرمنده!
شاهزاده از دموکراسی میگوید، از احزاب آزاد، روزنامههای آزاد، حق بیان آزاد. طی چهار دهه اخیر به کارهای مورد علاقهاش پرداخته و ادعای تصاحب قدرت، رهبری و تاج و تخت را نداشته؛ اما علاقمندان به پهلویها با اصرار میخواهند او را بر تخت قدرت نشانده و ایشان را مجبور به مبارزه کنند!
چرا دور وبریها از جنس شاهزاده نیستند؟! و چرا از جنس خود شاهزاده دور و برش جمع نمیشوند؟
پرسش کلیدی این است:
«ملت در صورت همراهی با آقای رضا پهلوی، به خود ایشان وکالت خواهد داد یا اطرافیان و دور وبریهای تندروی ایشان دخالت در امور را قبضه خواهند کرد؟».
ایران امروز