پیام عباس امیرانتظام
به مناسبت زادروز مصدق بزرگ
اینجانب تمامی امیدم به جوانانی است که بتوانند از طریق تلاش در راه تحصیل علم و به روز شدن با اطلاعات و فن آوری های نوین، و کوشش در جهت شکوفا کردن استعدادها و بروز خلاقیت ها، به تدریج خود تبدیل به مهندسانی گردند که امیدوارانه امکان دوباره ساختن وطن را باور دارند. نیروهای مفید و سازنده ای که در راه جبران خسران های مادی و معنوی و ضایعات اسف بار فرهنگی و اخلاقی تا احیای دوباره جامعه ای سالم و بانشاط از هیچ تلاش و کوششی دریغ ننمایند.
به نام خداوند جان و خرد
صدوسی سال قبل در چنین روزی، در بیست و نهمین روز از دومین ماه بهار سال 1261 نوزادی در ایران زمین چشم به جهان گشود که بعدها به برجسته ترین چهره سیاسی تاریخ معاصر ایران تبدیل شد. او محمد مصدق نامیده شد. مردی که به مصداق نامش نمونه صداقت و موید راستی و راستگویی در ابراز عشقش به میهن بود. بزرگ مردی که بعدها در نحوه عملکرد خود در عرصه پرتلاطم سیاست، و در یکی از پرآشوب ترین مقاطع تاریخی کشورمان، با نقش آفرینی هایی ویژه احترامی جاودانه نزد ایرانی و غیرایرانی از خود به جا گذاشت. میهن دوستان را غرق در غرور و دشمنان استقلال و آزادی ایران را حیرت زده و عصبانی کرد. این غافلگیری تاریخی حس انتقام را در آنهایی برانگیخت که خود را قیم ملت ایران می دانستند؛ حاکمان مطلقی که در راستای دستیابی به منافع ملی، خود خواهان قربانی کردن بسیاری از جوامع بشری زمان بودند. اما روزگار چه بازی ها دارد! چراکه همین حاکمان مطلق پس از گذشت چندین نسل، زبان به ابراز شرمندگی و ندامت از عملکرد خود در برابر ملت ایران گشودند. گرچه مصدق دیگر نبود تا ببیند و بشنود ولی اگر بگوئیم که این اعتراف تاریخی، حتی اگر خیلی هم صادقانه نبوده باشد، صرف ابراز آن برای ملت ایران یک پیروزی، یا بهتر بگوئیم یک امتیاز درخشان در بازی سیاسی، به ارمغان آورد. امتیازی که ما کسب آن را بایستی مدیون عملکرد سیاستمداری با تدبیر و دوراندیش دانست که مسبب این سربلندی جاودانه بوده و نامی نیک از خود در لابه لای صفحات تاریخ معاصر برای خوانندگان نسل های بعدی به جا گذاشت.
زنده یاد دکتر محمد مصدق در طول دوره حضورش در صحنه سیاسی ایران براساس عقاید و باورهایش، که نشأت گرفته از عشق به وطن و هموطن بود، در اثر رفتارهای خود تبدیل به چهره ای صدوسی سال قبل در چنین روزی، در بیست و نهمین روز از دومین ماه بهار سال 1261 نوزادی در ایران زمین چشم به جهان گشود که بعدها به برجسته ترین چهره سیاسی تاریخ معاصر ایران تبدیل شد. او محمد مصدق نامیده شد. مردی که به مصداق نامش نمونه صداقت و موید راستی و راستگویی در ابراز عشقش به میهن بود. بزرگ مردی که بعدها در نحوه عملکرد خود در عرصه پرتلاطم سیاست، و در یکی از پرآشوب ترین مقاطع تاریخی کشورمان، با نقش آفرینی هایی ویژه احترامی جاودانه نزد ایرانی و غیرایرانی از خود به جا گذاشت. میهن دوستان را غرق در غرور و دشمنان استقلال و آزادی ایران را حیرت زده و عصبانی کرد. این غافلگیری تاریخی حس انتقام را در آنهایی برانگیخت که خود را قیم ملت ایران می دانستند؛ حاکمان مطلقی که در راستای دستیابی به منافع ملی، خود خواهان قربانی کردن بسیاری از جوامع بشری زمان بودند. اما روزگار چه بازی ها دارد! چراکه همین حاکمان مطلق پس از گذشت چندین نسل، زبان به ابراز شرمندگی و ندامت از عملکرد خود در برابر ملت ایران گشودند. گرچه مصدق دیگر نبود تا ببیند و بشنود ولی اگر بگوئیم که این اعتراف تاریخی، حتی اگر خیلی هم صادقانه نبوده باشد، صرف ابراز آن برای ملت ایران یک پیروزی، یا بهتر بگوئیم یک امتیاز درخشان در بازی سیاسی، به ارمغان آورد. امتیازی که ما کسب آن را بایستی مدیون عملکرد سیاستمداری با تدبیر و دوراندیش دانست که مسبب این سربلندی جاودانه بوده و نامی نیک از خود در لابه لای صفحات تاریخ معاصر برای خوانندگان نسل های بعدی به جا گذاشت.
تاریخ ساز شد که آینده دور و نزدیک ملت ایران را دگرگون ساخت. گرچه او به لحاظ کمّی حضوری کوتاه داشت لیکن کیفیت کارهای سیاسی اش آنچنان بود که نسل های بعدی تا به امروز بتوانند، البته در صورت خواستن، ملی گرایی و وطن دوستی راستین را از طریق بهره گیری از تاکتیک پاسداری از آزادی و آزادگی و احترام به رأی و خواسته ملت و در راستای هدف های میهنی، که همانا ساختن ایرانی آباد است، فرا گیرند. استفاده از این تاکتیک همزمان با گزینش یک راهبرد صحیح در رویارویی با جهان بیرونی که نه تنها بتواند امنیت داخلی و تمامیت ارضی را حفظ نماید، بلکه حافظ ثروت و استعدادهای خدادادی ملت ما باشد یعنی همانا خواسته قلبی مصدق برای میهن و ملتش.
او ایران را آنچنان قوی و سربلند می خواست، که در صورت شکوفا شدن استعدادها و بهره گیری صحیح از منابع خدادادی، تحتِ مدیریتِ دولتمردانی دلسوز و مدبر، بتواند در جهان و نزد جهانیان حرفی برای گفتن داشته و آن اعتبارِ در خورِ خویش را به دست آورد.
مصدق بزرگ به ما آموخت چگونه می توان به تعهدات میهنی تا آخرین لحظه حیات وفادار ماند، نومیدی به خود راه نداد و با مقاومت در برابر گزینه پرجذبه و حتی گاهی توجیه پذیر جلای وطن، از میدان به در نرفت. او به ما آموخت چگونه در بزنگاهی که عرصه برای ما تنگ تر از همیشه می گردد، و روشنایی درون قفس کم سوتر می شود، با تمام توان مقاومت کرده و ایران عزیز را تنها نگذاشت.
چه بسیار انسان هایی بوده و هستند که با اعتقاد به راه و آرمان های مصدق توانسته اند وفای به عهد خود را با فنا کردن زندگی خود و فرزندانشان، و در راستای تحقق آمال ملی و میهنی، به ثبوت رسانند. اینجانب نیز از نوجوانی، و طی سال های پایانی دبیرستان، به جمع شیفتگان راه مصدق پیوستم. در طول این سال ها همواره سعی نمودم دروسِ صداقت مداری و وطن دوستی را که نه تنها از مصدق بزرگ، بلکه از سایر ایران دوستانی آموخته که در طول ادوار مختلف، و در مقاطع حساس تاریخی، عشق خود به وطن را ایثارگونه نشان داده بودند، همواره در ذهن مرور و در عمل تمرین نمایم. بنابراین سال ها قبل راه این بزرگان را به طور خودخواسته برگزیدم و امیدوارم، گر روزگار امانم دهد، تا آخرین لحظه حیاتم راه من راه خدمت به وطن باشد. اکنون شصت وسه سال از زمان این گزینش می گذرد و من متعهد و مصمم همچنان در راهم. در طول این سال ها هرگز از تمرین آنچه آموخته ام باز ننشسته و سال های متمادی زندان را، بدون آنکه ذره ای از اصول اعتقادی خود منحرف گردم پی در پی گذراندم بنابراین محرومیت از آزادی را پذیرفته، و با اندوه بسیار گذر عمر را نظاره کرده و به فرصت های از دست رفته زندگی ام افسوس می خورم.
فرصت هایی که گر داده می شدند می توانستند مرا در تحقق بخشی از برنامه ها و آرزوهایم برای ساختن ایران یاری نمایند. اگر در میان این سختی ها، به زجر غیرقابل توصیف و توان فرسای سی وسه سال محرومیت از دیدار فرزندان نیز اشاره کنم. آنگاه به گزاف نخواهد بود اگر بگویم چه هزینه ای را به جان خریده ام تا همچنان رهرو راه آموزگاران بزرگم باشم! فقط و فقط از پروردگار خواهان آنم که یاری ام دهد تا بتوانم تا آخرین لحظه حیات، و تا زمان اثبات بی گناهی و حقانیتم در راه تحقق آرزوهایم برای ایران و ایرانی به پیمودن این راه دشوار ادامه دهم.
از این ها که بگذریم، در حال حاضر به درگاه پروردگار شکر می کنم که در چنین روزی می توانم از راه دور، با جسمی خسته و مانده لیکن قلبی پر امید، و ضمن عرض تبریک مجدد به مناسبت آغاز سال نو، فرا رسیدن روز 29 اردیبهشت را به همه هموطنانم، و همه آنانی که دوستدار ایران بوده و از راه دور و نزدیک حافظ حرمت و بزرگی آن هستند، تبریک عرض نمایم.
اینجانب تمامی امیدم به جوانانی است که بتوانند از طریق تلاش در راه تحصیل علم و به روز شدن با اطلاعات و فن آوری های نوین، و کوشش در جهت شکوفا کردن استعدادها و بروز خلاقیت ها، به تدریج خود تبدیل به مهندسانی گردند که امیدوارانه امکان دوباره ساختن وطن را باور دارند. نیروهای مفید و سازنده ای که در راه جبران خسران های مادی و معنوی و ضایعات اسف بار فرهنگی و اخلاقی تا احیای دوباره جامعه ای سالم و بانشاط از هیچ تلاش و کوششی دریغ ننمایند.
بنابراین با دستانی بسته، لیک چشمانی منتظر و با نگاهی پر امید سپاس قلبی ام را نثار آنانی می نمایم که علاقمند به آشنایی با مرام و دیدگاه مصدق بزرگ هستند. کسانی که می توانند با مطالعه تاریخ، و با رجوع به مستندات تاریخی، خود قضاوت نمایند و در صورتی که نتایج برایشان توجیه پذیر و مثبت بود، عزم خود را جزم کرده و صد البته با توجه کامل به شرایط روز ایران و جهان، قدم در راه ساختن ایران فردا بردارند. آنها بدون شک خواهند توانست در اقدامات خود به بازپروری جامعه ای سالم و پویا موفق گردند. جامعه ای که بتوان در آن آزادی و آزاداندیشی، احترام به حقوق یکدیگر، و ارتباط ناوابسته استثمارگونه به قدرت های دیگر ضمن ایجاد روابط قابل قبول با آنها و در نهایت اعتلای فرهنگ ایران زمین را به راحتی تجربه کرد. توصیه ام به نسل جوان و به تمامی جوانان ایران دوست این است که همواره مطالعه کنند، عملکردها را بسنجند و نتایج حاصله از هر یک را در کفه های ترازوی عدالت تاریخی قرار دهند. پس از قضاوت و به دور از هرگونه تعصب، از آنچه لازم و مفید می بینند بهره بگیرند. وقتی در نهایت و پس از فرا گرفتن آموخته های لازم علمی داوطلب خدمت به میهن شدند راه عمل خود را انتخاب نمایند. اگر در این راستا پیروی از کلان افکار میهن دوستانه مصدق بزرگ به ذائقه سیاسی آنان نزدیک تر بود آگاه باشند که راه مصدق راه آسانی نیست، عشق می خواهد و پایداری، اعتماد به نفس می خواهد و عزمی راسخ، و در نهایت غلبه بر هوای نفسانی در برابر نور خیره کننده جلال و جبروت روزگار! در این باب، خانم شیرین سمیعی در کتابشان تحت عنوان «در خلوت مصدق» چه گویا و پرمعنا او را توصیف کرده اند:
«به او بالیدن چه آسان و چو او زیستن چه مشکل.»
در پایان، از پروردگار بزرگ خواهان شادی روان مصدق بزرگ، پر رهرو بودن راهش، و سلامتی همه پویندگان این راه می باشم. از راه دور به یکایک شما که به رغم نسل ها فاصله با دوره مصدق از روی عشق و علاقه، و از طریق مطالعات تاریخی، خود را آشنای راه و مرام او کرده و در آن سوی آب ها با برپایی بزرگداشت ها و گرامیداشت ها برای این بزرگ مرد حافظ نام نیک و یاد پرخاطره اش در دل همه ایران دوستان هستید درود می فرستم.
با احترام و ارادت
عباس امیرانتظام
تهران ـ 29 اردیبهشت سال 1391