« ۱۴ می» سالمرگ «فرانک سیناترا»
ترانه آزادی
1 در سال 1955 دو دانشجو به نامهای «الکساندر دوبچک» و «میلوش یاکش»، برای تحصیل در مدرسه عالی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی راهی مسکو شدند، اولی همواره با نگاهی شکورزانه به نظامهای فکری بهویژه اصول مارکسیسم- لنینیسم مینگریست و حاضر نبود به بهانه استقرار عدالت از آزادی چشم بپوشد و سرانجام با تدبیر و روشهای سنجیدهاش مسیری را گشود که به بهار پراگ انجامید و دومی، که فردی متعصب بود و با سادهانگاری و سرسپردگی روزگار میگذرانید در بزنگاهی حساس (آگوست 1968) منافع مردم کشورش را نادیده گرفت، به هواداری از شوروی پرداخت و سرانجام در سال 1989 و در مقام دبیر اولی حزب کمونیست چکسلواکی، مراسم تشییع جنازه حزب را برعهده گرفت! هرچند تهاجم وحشیانه روسها به چکسلواکی پایانی زودهنگام برای بهار پراگ رقم زد، اما 21 سال بعد، رویاهای «دوبچک» و مردم کشورش، اینبار با تلاشهای انساندوستانه «واسلاو هاول» که خاطره امیدبخش بهار پراگ و محرومیتهای پس از آن را در دورهای که جوانتر بود فراموش نکرده بود، زیستن در جهانی بهتر را نوید میداد و «یاکش»، حتی این بخت را نیافت که نظارهگر خوشبخت آن لحظات زیبا باشد.
2 از روزنامهنگاری جوان شنیدم که در یکی از کشورهای خاورمیانه، همراه با یک استاد فلسفه و یک هنرپیشه سینما در یک رستوران (Jasmine Restaurant)، نشسته بوده و گپ میزده که یک مرتبه استاد فلسفه به دلیل یأس ناشی از وضعیتی که او و هموطنانش در آن بهسر میبردند با یادآوری خودسوزی جوان تونسی، رو به روزنامهنگار جوان و هنرپیشه جوان، میگوید؛ با خود فکر میکرده که اگر چنین اقدامی برای رهایی از وضعیت نامطلوب و رنجآوری که در آن گرفتارند موثر باشد، حاضر است این کار را انجام دهد! پس از طرح این سخن، هنرپیشه جوان با نگاهی تیز و لحنی محکم، ناخرسندی خود را از شنیدن حرفهای استاد فلسفه ابراز کرده و نیاز همنسلهای خود را به او و دانش سرشاری که دارد، یادآوری میکند. روزنامهنگار جوان نیز در امتداد سخنان هنرپیشه جوان، به 44سال قبل از آن تاریخ و پایان شعلهوار زندگی «یان پالاک»، دانشجوی فلسفه دانشگاه کارل که خودش را در مرکز شهر پراگ و در اعتراض به اشغال کشورش توسط روسها به آتش کشید، اشاره کرده و میگوید؛ هرچند الکساندر دوبچک آن اقدام را ابراز مخالفتی تکنفره میخواند، اما «میلان کوندرا» آن اقدام را همانقدر نومیدانه و بیگانه با تاریخ سرزمینش میدید که ریخت و قیافه تانکهای روسی را... شاید «کوندرا» همانطور که در ژوئن 1950 به دلیل بیاعتنایی نسبت به سرنوشت «کالاندرا» و «هوراکووا» خود را از دایرههای رقصان هموطنانش جدا کرده بود، در سال 1989 جای خالی «پالاک» را در میان شادی هموطنانش سراغ میگرفت...
3 از اواسط دهه 1970 انبوه مشکلات اقتصادی و ساختاری کمکم اردوگاه چپ را چنان متزلزل کرد تا سرانجام و در سال 1989 سخنگوی وزارت خارجه شوروی –گنادی گراسیموف- با اشاره به ترانه مشهور فرانک سیناترا (My Way) اظهار کرد که در سیاست خارجی شوروی و در مناسباتی که با اعضای پیمان ورشو خواهد داشت، «دکترین برژنف» که توجیهی برای رفتارهای خشونتآمیز و مداخلهجویانه شوروی (به بهانه نجات سوسیالیسم و دفاع از آن) بود، دیگر به کار گرفته نخواهد شد و به این ترتیب، دولت شوروی به رهبری «میخاییل گورباچف» با پاسخی شوخطبعانه (دکترین سیناترا) به ملتهایی که در اردوگاه چپ بهسر میبردند این اطمینان را داد که میتوانند آزادانه راه خود را برگزینند.
محمد صادقی