ویدا فرهودی
بلور عشق شکستیم وبی وفا رفتیم
خیالِ معجزه مان تا به ژرف فاجعه راند
و ما چه خام دلانه، رهِ خطا رفتیم
ببین رفیق قدیمت و کوه فاصله را
زهم چو سرد گسستیم، تا فنا رفتیم
فدای فاصله کردیم هم صدایی را
به قعر ورطه ی "من"ها به جای"ما" رفتیم
غبار بهت نشسته به جای جای کلام
که هیچ وهیچ نداند چرا چرا رفتیم؟!
بیا هنوز کمی از شراب ریخته به جاست
بنوش تا که بدانی که بی هوارفتیم!
دوباره عشق به هـُرمش شراره خواهد ساخت
اگر چه چند زمانی به نا کجا رفتیم
ویدا فرهودی
بهار ١۳٩٢
نا کجا
دریغ پله به پله به نا کجا رفتیمبلور عشق شکستیم وبی وفا رفتیم
خیالِ معجزه مان تا به ژرف فاجعه راند
و ما چه خام دلانه، رهِ خطا رفتیم
ببین رفیق قدیمت و کوه فاصله را
زهم چو سرد گسستیم، تا فنا رفتیم
فدای فاصله کردیم هم صدایی را
به قعر ورطه ی "من"ها به جای"ما" رفتیم
غبار بهت نشسته به جای جای کلام
که هیچ وهیچ نداند چرا چرا رفتیم؟!
بیا هنوز کمی از شراب ریخته به جاست
بنوش تا که بدانی که بی هوارفتیم!
دوباره عشق به هـُرمش شراره خواهد ساخت
اگر چه چند زمانی به نا کجا رفتیم
ویدا فرهودی
بهار ١۳٩٢