به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۲

مینا اسدی
چاره ی کار 

تب انتخابات آنقدر که گریبان احزاب...سازمانها و نیرو های برون مرزی را گرفت مردم ایران را بخود مشغول نکرد...
هنوز کلمه از دهان سران و سرسپرده گان رژیم اسلامی بیرون نیامده ...گرم گرم، با حروف درشت، و با تحلیل و تفسیر به گوش فارسی زبانان جهان می رسد...

و چون همه، هم کمونیست هستند و هم سوسیالیست و هم پژوهشگر و هم شاعر وهم مقاله نویس و هم کنشگر اجتماعی و بالاتر از همه روزنامه نگار و آن زیر ها*بفهمی ،نفهمی* کمی هم مسلمان...
با گوشهای تیز و چشمهای باز ،دم تنور مخابرات دولت نشسته اند که نان گرم خبر را پیش از حریفان بربایند و شاگرد اول شوند.
ملت اما، بیخبر از سازش و بند و بست در حال دویدن به دنبا ل نان و کرایه خانه ... روز مرگی را زندگی نام می نهند و نه کیش را می شناسند و نه از گلگشت و تماشا و سیر و سفر وآسایش وامنییت نامی شنیده اند...
مثل اسب عصاری گرد خویش می گردند تا مرگ آنان را از بند زندگی رها کند.
آقای مشایی *همشهری من* همان قدر خاک توسری ست که آقای *رفسنجانی* همشهری شماست...قد بلند مشایی همان اندازه در سرنوشت مردم بی اهمیت است که قد کوتاه احمدی نژاد...من در هیچ انتخابی سانتیمتر ندارم...همه ی اینها سقف کشور را بر سر مردم آوار کرده اند...
من اگر جای احمدی نژاد بودم خودم رییس جمهور مادام العمر می شدم و از کیسه ی مردم این همه آفتابه لگن نمی خریدم و میلیاردها تومان خرج انتصابات نمی کردم و آنقدر می ماندم که دمار از روزگار مردم برآورم تا روزی که مردم خودشان ....به دست خودشان ...بی واسطه ی من وتو چنان کنند که:
کرد باید کار... وگرنه این برود و آن بیاید در زندگی آنها تاثیری که ندارد هیچ آنها را کلاف سر در گمی می کند که گره کور آن هرگز باز شدنی نیست.

مینااسدی...شانزدهم ماه مه ... دو هزار و سیزده