اقتصاد شوخی بردار نیست
احمد ميدري . کارشناس اقتصادی
انتخابات يازدهم رياستجمهوري همه را بهتزده کرد. به جرات ميتوان گفت هيچ تحليلگري اين نتايج را پيشبيني نميکرد. در مورد علت استقبال مردم از روحاني بايد مطالعات تجربي کرد و از مردم سوال کرد بر چه اساسي به او راي دادند. به نظر ميرسد بخش مهمي از رايدهندگان به او چند گزاره مهم در ذهن داشتهاند:
روحاني ميتواند ديپلماسي بينالمللي را تغيير دهد
ديپلماسي بينالمللي کليد بهبود عملکرد اقتصادي (کاهش تورم، ثبات ارز و کاهش بيکاري) است.
در نظرسنجي روزنامه دنياي اقتصاد 24 کارشناس اقتصادي کشور همگي تغيير در سياستهاي بينالمللي را گام نخست براي تغيير وضعيت اقتصادي دانستهاند. مردم نيز احتمالا با اين اقتصاددانان هم راي بودهاند.
اگر درک ما از رفتار مردم درست باشد، ميتوان گفت جامعه ايراني به بلوغ اقتصادي و سياسي بزرگي دست يافته و در دهه گذشته از تجربههاي خود درس گرانبهايي را آموخته است: بهبود وضعيت اقتصادي نيازمند تدابير صحيح بينالمللي است. روحاني برخلاف احمدينژاد سياستهاي توزيعي را شعار خود قرار نداد. او وعدههاي اقتصادي زيادي به مردم نداده است. شاهکليد سياستهاي او بهبود در سياستهاي خارجي و تعامل با کشورهاي خارجي در چارچوب نظام جمهوري اسلامي ايران است. راي مردم به اين سياست به اين معناست که روابط بينالملل را عامل موثري بر زندگي اقتصادي خود ميدانند. اين نکته يعني گرهخوردن وضعيت معيشتي ما با روابط بينالملل، درسي بزرگ است که به آساني به دست نميآيد. امپراتوري سلسله مينگ در چين در قرن چهاردهم ميلادي سياستهاي بينالمللي خود را تغيير داد. آنها که غول دريانوردي جهان بودند و در يک کشتي ميتوانستند 10هزار نفر را جابهجا کنند، به يکباره تصميم گرفتند که با دنياي خارج که آنها را نجس ميدانستند قطع ارتباط کنند. سلسله مينگ سياستهاي خارجي خود را براساس اصلي بنا نهاد که بعدها بيگانه فوبيا (ترس از خارجي و نجسدانستن آنها) ناميده شد. همين يک سياست اين امپراتوري بزرگ را زمين زد و او را دچار مرگ تدريجي کرد وگرنه چين بسيار زودتر از انگليسيها به صنعت ذوبآهن و چاپ دست يافته بودند.
چينيها بهموقع به خطاي خود واقف نشدند و زماني اهميت نظام بينالملل را فهميدند که ديگر مستعمره بودند. مردم ما به يمن انتخابات توانستند نظر خود را به گوش سياستمداران و جهانيان برسانند: ما ضمن حفظ استقلال خود خواهان تعامل با دنيا هستيم. اين درس بزرگي بود که ملت ايران آموخت و آموخته خود را به همه نشان داد. اين درس محصول بازيهاي دولت نهم و دهم با اقتصاد بود. در طول هشتسال گذشته با تکيه به درآمدهاي دولت احمدينژاد به معناي واقعي با اقتصاد بازي کرد. کارهاي او در عرصه اقتصاد را نميتوان سياستگذاري ناميد. درهاي مملکت را بر روي چينيها باز کرد تا تورم را کنترل کند، حجم پول را به صورت وحشتناک افزايش داد، بدهي دولت به بخش خصوصي و بانکها را بهشدت افزايش داد، بدون منطق اقتصادي روابط اقتصادي با آمريکاي لاتين را گسترش داد، تصميمگيري شخصي را جايگزين تصميمگيريهاي اداري کرد، و... همه اين اقدامات بيشتر به شوخي ميماند. اقتصاد و در واقع زندگي مردم تاب اين همه بازي و شوخي با اقتصاد را نداشت و اجماعي گسترده ميان مردم براي تمامشدن اين بازيها شکل گرفت که در انتخابات 24خرداد خود را بهخوبي نشان داد.
اقتصاددانان همعصر نيوتن تعبیر زيبايي داشتند که براي دولتمردان ايراني آموزنده است. آنها ميگفتند اقتصاد به اندازه يک ساعت پيچيده است. ساعت در قرن هفدهم نمادي از ظرافت و پيچيدگي بود. براساس آموزه نيوتن که گفته بود طبيعت ساعتي الهي است و بشر بايد تسليم نظم الهي باشد، اقتصادداني به نام جان ميلار ميگفت اقتصاد نيز مانند جزر و مد درياست با آن نميتوان بازي کرد، بايد تسليم او شد و پس از شناخت ميتوان از آن بهره گرفت: اقتصاد نيز همچون يک ساعت، ظريف و پيچيده است.
اميدواريم همه دولتمردان، اين درس را از مردم گرفته باشند که از بازي با اقتصاد پرهيز کنند و بدانند چگونه معيشت مردم را در اين جهان پرتلاطم به پيش برند. با اقتصاد شوخي نکنند. اقتصاد شوخيبردار نيست. بازي با اقتصاد آنچنان در کاسه سياستمدار ميگذارد که نداند از کجا خورده است.