محمود راسخ افشار
برندهي واقعيِ «انتخابات» رياست جمهوري ۱۳۹۲ در ايران كيست؟ برخي از جريانات سياسي، مانند سازمان فدائيان خلق ايران (اكثريت)، و برخي از «متفكران» سياسي، آن بخش از مردمي را كه با شور و ذوق در انتخابات شركت كردند و گويا با رأي خود روحاني را بر خامنهاي، بيت رهبري، امنيتيها، سپاه، بسيج و... تحميل كردند؟! برندهي اين انتخابات اعلان كردهاند و اين پيروزي عظيم را به مردم ايران تبريك گفته تصميم به شركت و رأي دادن به روحاني را اقدامِ «هوشمندانه» مردم ارزيابي كرده و اين انتخاب مبارك را به ملت نجيب، شريف و مبارز تبريك گفتهاند!!
اين همه به رغم آن كه اينان تقريبن همگي پيش از آشكار شدن نتيجهي انتخابات، آن را مهندسي شده به دست خامنهاي و عوامل او اعلان كردند و به اين دليل اين انتخابات مهندسي شده را يا تحريم كردند و يا اعلان داشتند كه در آن شركت نخواهند كرد. بنابراين، پرسيدني است كه دليل اين تغيير موضع و ارزيابي از انتخابات و نتيجهي آن چه ميتوانست بوده باشد.
به طور مسلم حضور روحاني در انتخابات نميتوانست دليل اين تغيير موضع باشد. چون صلاحيت ايشان همراه با 7 كانديداي ديگر پيشاپيش به دست شوراي نگهبان از مدتها پيش تائيد شده بود.
ادعا ميكنند مردم با انتخاب روحاني دورترين فرد را به خامنهاي از ميان نامزدها انتخاب كردند و با اين شاهكار خود نهي محكمي به خامنهاي گفتند؟!! اين سادهلوحان سياسي به جاي تبيين كيفي كسي كه قرار است براي مدت 4 سال رئيس جمهور آنان باشد و در رأس قوهي اجرائي نظامي جنايت پيشه و خونخوار بر آنان حكومت كند، به اندازهگيري كميِ دوري و نزديكي وي به خامنهاي متوسل ميشوند. زهي ناتواني و شرمساري! نخست اين كه بايد ابتدا اين ادعاي خود را ثابت كنند. در كارنامهي اعمال روحانيِ امنيتي در اين نظام كدام دليل و نشاني را ميتوانيد ارايه دهيد كه دلالت بر دور بودن ايشان به خامنهاي دارد؟ دوم اين كه در اين متر زدن دور و نزديك بودن به خامنهاي فاصلهي دوري ايشان از خامنهاي چه اندازه است؟ يك ميليمتر؟ يك سانتيمتر؟ ده سانتيمتر؟...
رد صلاحيت هاشمي رفسنجاني و مشائي و تائيد ۸ كانديداي مورد اعتماد نظام، و از جمله روحاني، به دستور خامنهاي به شوراي نگهبان درست آن اقدامي بود كه به نظر اين جريانها و «شخصيت»هاي سياسي به طور آشكار دلالت بر اين داشت كه اين انتخابات منهدسي شده است و درست به همين دليل بايد آن را تحريم كرد.
حتا تا پيش از روز رأيگيري در جائي ديده يا شنيده نشد كه جريانها و «شخصيت»هاي سياسي تحريم كننده به دليل سخنان روحاني در آن چه مردم كمدي مناظرههاي تلويزيوني كانديداها ناميدند، تغيير موضع داده و مردم را به شركت در انتخابات و دادن رأي به روحاني به اين دليل كه وي در ميان كانديداها دورترين فرد به خامنهاي است؟!! و رأي به او «نهي محكمي» به خامنهاي، نظام ولايت فقيهي و رأئي براي تغيير است، تشويق و ترغيب كرده باشند. همچنين كنار رفتن عارف به نفع روحاني و تائيد و پشتيبانيِ رفسنجاني و خاتمي از او نيز دليل اين تغيير موضع نبود. زيرا اين امر نيز پيش از روز رأيگيري اتفاق افتاده بود. بنابراين، دليل اين تغيير چه بود؟
آشكارا دليل اين تغيير موضع، شركت بخش نسبتن بزرگي از مردم در انتخابات و ظاهرن رأي آنان به روحاني بود كه پيروزي وي را در همان دور اول ممكن ساخت.
تحريم كنندگان ديروزي و توجيهگران امروزي بدون هيچ سرو صدائي و بدون اشاره به مواضع ديروزيشان و عذرخواهي از مردم و خامنهاي در تحريم انتخاباتِ گويا مهندسي شده و اذعان به اشتباهِ ديروزشان به راحتيِ تعويض پيراهني، تغيير موضع دادند و انتخاب روحاني را اقدامي هوشمندانه به دست مردم ناميدند و اين رخداد ميمون را به خود و مردم ايران تبريك گفتند.
اين عمل سخيف يعني كرنش جريانها و «شخصيت»ها و «متفكران» سياسي در برابر مردم و تبعيت بي چون و چرا از آنان بدون تأمل و درانديشيدن در كنه عملشان. يعني اصل مسلم دانستن اين كه هر آن چه اكثريت مردم انجام ميدهند بايد درست باشد و تبعيت از آن واجب؟!! يعني اين كه نظر و مواضع خانمها و آقايان نظريهپردازان اجتماعي و سياسي را تجزيه و تحليل كيفي و مستقل خودِ آنان از دادههاي عيني و ذهني جامعه تعيين نميكند. بلكه آن چه براي آنان تعيين كننده است كميت آراي مردم يعني رأي اكثريت است. چون در اين انتخابات همچنين دهها ميليون دارندگان صلاحيت شركت در انتخابات به رغم تمام بازيهاي خامنهاي، اصلاحطلبان، رفسنجاني و خاتمي فريب نخورده، به پاي صندوقهاي رأي كشانده نشدند و قرص و محكم بر اين نظر كه در نظام اسلامي، حتا با معيارهاي ليبرالي، انتخابات آزاد و دموكراتيك نيست و در نهايت و در عمل كسي انتخاب ميشود كه گردانندگان نظام ميخواهند، استوار ايستادند.
اما، در عمل و تجربه و به طور تاريخي بارها و بارها ثابت شده است كه نظر اكثريت مردم غلط، مغاير با منافع واقعي آنان و فاجعه آفرين بوده است. نمونههاي آن فراوان است.
نزديكترين نمونهي آن به ما رأي ۹۹ درصدي مردم به نظام ولايت فقيه و قانون اساسي جمهوري اسلامي در سال ۵۸ است. در آن زمان نيز مردم نجييب، آگاه و شريف با شادي و ذوق و پايكوبي، با ديدنِ رخسار خميني در ماه، به سوي صندوقهاي رأي شتافتند و به دست خود و با رضايت كامل پذيرفتند كه بنا بر نظر خميني صغيرند و ولي فقيه بايد براي آنان تصميم بگيرد و سرنوشت آنان را تعيين كند و بدينسان طوق بندگي و اطاعت از ولي فقيه را به گردن خود آويختند و هنوز پس از بيش از 33 سال دارند تاوان نادانيِ خود را پس ميدهند.
وانگهي اگر شما خانمها و آقايان تحليلگران اپوزيسيون از خود نظر و موضع مستقلي نداريد بلكه تابع نظر و رأي اكثريت رأي دهندگان هستيد، هر چه آن نظر باشد، چرا به خود و مردم زحمت ميدهيد و پيش از آن كه آن اكثريت نظر خود را ابراز دارد كاغذ سياه ميكنيد و به نظريه پردازي ميپردازيد. آيا عاقلانهتر نيست و كمتر باعث آبرو ريزيتان نميشود كه دم فروبنديد و در انتظار نظر آن اكثريت كذائي بمانيد؟!! افزونبراين، اگر هميشه حق با اكثريت مردم است و مردم بهتر از شما تشخيص ميدهند چه كار و چه چيزي به سود آنان است اساسن ديگر چه نيازي به شما «رهبران سياسي» و تحليلها و نظريه پردازيهايتان ميتواند وجود داشته باشد؟!! آيا با اين روش شما نبايد قاعدتن به اين نتيجه منطقي برسيد كه بهتر است سياست را رها كنيد و پي كار و زندگيتان برويد؟!
باري. در آن زمان، سال ۵۸، تنها اقليت كوچكي، اقليتي كه مهندس بازرگان آنان را نيمدرصديها لقب داد، فريب لاليهاي خميني و قول و وعدههايش را نخوردند. در مقابل توده مردم كرنش نكردند و به نظام ولايت فقيهي و قانون اساسي جمهوري اسلامي نه گفتند. نويسندهي اين سطور افتخار دارد كه در آن زمان جزئي از آن اقليت ناچيز بود. ولي زندگي و تاريخ نشان داد و ثابت كرد كه حق با آن نيمدرصديها بود و نه با آن اكثريت «هوشمند». آنان منافع كشور و مردم را بهتر از خودِ آن اكثريت شكنندهي 99 درصدي تشخيص داده بودند و اگر آن اكثريت به آن اقليت گوش فرا داده بود شايد دچار اين سرنوشت شوم نميشد.
و اكنون نيز همين طور است. آن اقليتِ اين بار نه نيمدرصدي بلكه چند ميليونيِ آگاه به ماهيت و سرشت نظام اسلامي كه مرتب در حال رشد است و خامنهاي نتوانست آنان را بازي و فريب دهد و به پاي صندوقهاي رأي بياورد، صلاح مردم و كشور را بهتر از آن اكثريت متوهمِ فريب خورده تشخيص دادند و از تنها وسيلهي ممكن در حال حاضر در رد مشروعيت نظام و انتخابات غير دموكراتيك و مهندسي شده به دست خامنهاي و ابراز مخالفت خود يعني تحريم انتخابات استفاده كردند.
جريان توهم زدائي نسبت به ماهيت و سرشت نظام اسلامي، كه به طور عمده به دست خميني و حاكمان پس از او و واقعيت عملكرد نظام اسلامي انجام گرفته است، آن اقليت نيمدرصدي آن روز را امروزه به اقليتي متشكل از ميليونها انسانِ آگاه نسبت به ماهيت و سرشت نظام آدمكش، نظام ظلم و ستم و فسادِ... اسلامي تبديل كرده است. آنان ديگر فريب بازيها و مكر و حيلههاي نظام را از سوي هر جناحي كه باشد: اصولگرا، معتدل، اصلاحطلب، خامنهاي، رفسنجاني، خاتمي و... نميخورند و ميدانند كه اين نظام اصلاح پذير نيست و هر چه زودتر نابود شود بيشتر به سود كشور و مردم است.
اما، تصادفي نيست كه اكثر جريانها و «شخصيت»هاي سياسي كه انتخاب روحاني را نشاني از هوشمندي رأي دهندگان به او تلقي ميكنند همان جريانها و كساني هستند كه رأي به نظام ولايت فقيهي و قانون اساسي جمهوري اسلامي را در سال 58 نيز نشاني از هوشمندي مردم ميدانستند و خود جزئي از آن بودند. «هوشمندي» رأي دهندگان در سال 92 به روحاني از همان جنس «هوشمندي» رأي دهندگان به نظام مورد پسند خميني در سال 58 است. با همهي ضايعاتي كه آن «هوشمندي» در بيش از 33 سال گذشته براي كشور و مردمان «هوشمند» رأي دهنده و فرزندان آنان داشته است. تا جائي كه آن رأي دهندگان «هوشمند» با آشكار شدن ماهيت استبدادي و فاسد نظام اسلامي مجبور شدند در وصف آراي هوشمندانهي خود اذعان كنند كه: خودم كردم كه لعنت بر خودم باد!!
با اين تفاوت كه رأي دهندگان در سال ۵۸ دستكم ميتوانند براي كاستن از تقصير خود عذر بياورند كه در آن زمان خميني را نميشناختند و تجربهاي از ماهيت و سرشت سراسر ظلم و ستم و دزدي و فساد... نظام اسلامي نداشتند. ولي كساني كه پس از 33 سال تجربهي خيانت و جنايت نظام اسلامي، كه همين شخص روحانيِ امنيتي يكي از كارگزاران اصلي آن بوده است، تا جائي كه پسر او در اعتراض به جنايات پدر و رها شدن از شرمساري داشتن پدري كه دستش به خون بهترين فرزندان اين آب و خاك آلوده است دست به خود كشي ميزند، براي رأي دادن به چنين جنايتكاري براي حكومت كردن بر خود چه عذر و بهانهاي ميتوانند بياورند؟
شايد آن دسته از «تحليلگران و نظريه پردازان» در اپوزيسيون كه اكنون به توجيه آراي مردم در انتخاب روحاني پرداختهاند و آن را نشاني از هوشمندي رأي دهندگان مي دانند، خود را ناگزير ميبينند با كهنه و بيتاثير شدن توجيه قديميِ «بد و بدتر» مقولهي جديدي اختراع كنند- مقولهي دور و نزديك بودن به خامنهاي؟!!
اين داستان دور و نزديك بودن به خامنهاي مرا به ياد حكايتي مياندازد. حكايت كردهاند كه زن و شوهر جواني با اتوبوس در مسافرت بودند. در بين راه، سرِ گردنهاي دزدان راه بر آنان ميبندند و زن جوان را كه از زيبائي بهرهاي داشته با خود ميبرند. ولي پيش از رفتن دايرهاي روي خاك ميكشند و به شوهر آن زن ميگويند تا برگرديم تو بايد در داخل اين دايره بماني. اگر پا از آن بيرون بگذاري خودت و زنت را ميكشيم و زن را با خود ميبرند. زن پس از بازگشت به مردش اعتزاض ميكند كه چرا گذاشتي مرا ببرند و مقاومت نكردي. مرد ميگويد: بَه نميداني پدرشان را درآوردم. ترا كه بردند پايم را از دايره به بيرون گذاشتم! حالا حكايت خانمها و آقايان تحليلگران و نظريه پردازان اپوزيسيون در توجيه انتخاب روحاني است. مدت 33 سال است كه نظام اسلامي به دست روحانيها دمار از روزگار مردم كشيده مملكت را به ورطه ورشكستي و نابودي سوق داده و اينان خوشحالاند كه خامنهاي اجازه داده است مردم به كسي رأي دهند كه از قاليباف، جليلي، و... از «رهبر» دورتر است؟!! واقعن كه!!
ولي بر خلاف نظر اين نابغههاي سياسي برندهي واقعي انتخابات نه مردم بلكه خامنهاي و دارو دستهي حاكمان واقعي در نظام اسلامي ميباشند. بياد آوريد كه خود هاشمي رفسنجاني در جريان بگومگوها براي نامزد شدنش گفت در اين مملكت بدون خواست رهبري (بخوان خامنهاي) هيچ كاري نميتوان انجام داد. هم او گفت كه اكنون پاسداران به چيزي كمتر از به دست گرفتن سرنوشت كل مملك رضايت نميدهند. مگر بنا بر تحليلهاي پيش از انتخابِ روحاني، همين توجيهگران امروزي، انتخابات و كار و ساز آن را مهندسي شده به دست خامنهاي اعلام و به همين دليل آن را تحريم نكردند؟ پس آن همه صغراوكبرا بافتنها در توجيه تحريم انتخابات مهندسي شده چه شد و به كجا رفت. و اكنون كه دستگاه ديگري را كوك كردهاند اصلن به روي مبارك خويش نميآورند كه همينها بودند كه انتخابات را و از جمله انتخاب روحاني را تحريم كرده بودند. كساني كه خود فاقد وجدان و اخلاق سياسي و راستگوئي هستند نميتوانند ادعاي مبارزه با فساد و استبداد داشته باشند.
باري. خامنهاي كه قدرت آن را داشت به دست شوراي نگهبان از رفسنجاني رد صلاحيت كند، چه مانعي در برابرش قرار داشت كه از روحاني نيز، اگر بنابر ادعاي كنوني خانمها و آقايانِ توجيهگر، او آن قدر از خامنهاي دور است كه انتخاب او نه محكمي به خامنهاي و به زيان سياستهاي او ميباشد، رد صلاحيت كند؟
براي خامنهاي آن چه مهم بود كشاندن مردم به پاي صندوقهاي رأي بود. ترس او از تحريم انتخابات به دست مردم بود نه انتخاب روحاني. منطق پيش پا افتادهي هر كودك دبستاني كافي است تا وي را به اين نتيجهي ساده برساند كه اگر انتخاب روحاني، به زعم خانمها و آقايان توجيهگر، به اين دليل كه او از ساير نامزدها به خامنهاي دورتراست نشاني از هوشمندي خلايق و ضربهاي بود به خامنهاي، آيا شركت نكردن مردم در انتخابات مهندسي شده، مثلن ماندن در خانهها و خالي گذاشتن خيابانها، صد برابر بيشتر مؤثرتر نميافتاد و بدينوسيله اعلان نامشروع بودن نظام اسلامي به جهانيان و حاكمان نشاني بهتر از هوشمندي واقعي خلايق نميود و ضربهاي كاريتر به خامنهاي و نظام ولايت فقيهي نميزد؟
خامنهاي به اندازهاي از تحريم انتخابات وحشت داشت كه به مردم با زبان بيزباني التماس ميكرد به پاي صدوقهاي رأي بروند. حتا اگر رأيشان ورقهاي سفيد باشد. ولي وقتي در روزهاي آخر تا اندازهاي اطمينان پيدا كرد كه با پشتيباني اصلاحطالبان، يعني ستون پنجم نظام، از روحاني احتمال شركت تعداد نسبتن زيادي در انتخابات وجود دارد، اعلان كرد كه رأي به هر كانديدائي به معناي رأي به جمهوري اسلامي و كاروساز انتخابات است. او اكنون ميتواند به درستي ادعا كند كه نظام اسلامي از پشتيباني اكثريت مردم برخوردار است! واي به حال اپوزيسيوني كه چنين نتيجهاي را پيروزي مردم فرياد ميكند و آن را جشن ميگيرد!
از جريان انتخابات و نتيجهي آن ميتوان برداشت ديگري سواي برداشت توجيهگران متاخر داشت. انتخاب روحاني نه تنها ضربهاي بر خامنهاي نيست، چون وي به هيچ رو از خامنهاي دور نيست و با هيچ آسمان ريسمان بافي نميتوان او را در مقابل خامنهاي قرار داد. بلكه «رهبر» به دست روحاني بهتر ميتواند سياستهايش را به پيش برد و كسب اعتبار كند.
چون خامنهاي و دارودستهي امنيتي- اطلاعاتي- بسيجي- پاسدارش ميدانند كه وضع كنوني نميتواند ادامه يابد و بايد تغييراتي در سياست خارجي، اقتصادي، اتمي و ساير اموري كه موجب شدت بحران شده است انجام گيرد. همچنين ميداند كه مردم به درستي او را مسئول واقعي وضع موجود ميدانند و از او تنفر شديدي دارند. انجام اين تغييرات به دست رفسنجاني طبيعتن باعث محبوبيت و اعتبار بيشتري براي او ميشد و تنفر مردم را از خامنهاي افزون و او را در برابر رفسنجاني تضعيف ميكرد. اين دليل اصلي رد صلاحيت رفسنجاني بود. اكنون با محرز شدنِ اين واقعيت كه تصميمگيرندهي اصلي در امور اساسيِ كشور كسي جز او نيست، وي ميتواند اعتبارِحاصل از هر تغيير و چرخشي را در سياستهاي نظام به پاي خودش بنويسد و ادعا كند كه خودم اوضاع را خراب كردم و خودم هم آن را درست نمودم.
روحاني جز داشتن عنوان رياست جمهوري نه قدرت و اسباب و ابزار آن را دارد كه دست به اقدامي اساسي در تغيير توازن نيرو به سود مرد بزند و نه اساسن خواهان چنين تغييري است. اهرمهاي اصلي قدرت در نظام در اختيار خامنهاي و دارودستهاش ميباشد و روحاني به خوبي بر اين واقعيت آگاه است. چون خودش نيز جزئي از اين دارودسته است. و تا زماني كه اپوزيسيون جمهوريخواهِ پراكنده، ناتوان و بيعرضه كه در ظرف ۳۳ سال نتوانسته است خود را به نيروئي مؤثر در صحنهي مبارزه با نظام استبدادي و آدمخوار اسلامي تبديل كند و هنوز فاقد تشكل، رهبري و استراتژي براي مبارزه با رژيم است و بديلي پيش پاي مردم نميگذارد، متاسفانه در بر همين پاشنه خواهد چرخيد. هيچ زماني در تاريخ دراز مبارزات مردم ايران با استبداد و براي استقلال و آزادي و پيشرفت و ترقي اپوزيسيوني به اين سادهلوحي، سطحينگري، ناتواني و بيلياقتي وجود نداشته است!
گفته اند: «برهر ملتی دولتی حکومت می کند که لایق آن است»؟
اين داستان دور و نزديك بودن به خامنهاي مرا به ياد حكايتي مياندازد. حكايت كردهاند كه زن و شوهر جواني با اتوبوس در مسافرت بودند. در بين راه، سرِ گردنهاي دزدان راه بر آنان ميبندند و زن جوان را كه از زيبائي بهرهاي داشته با خود ميبرند. ولي پيش از رفتن دايرهاي روي خاك ميكشند و به شوهر آن زن ميگويند تا برگرديم تو بايد در داخل اين دايره بماني. اگر پا از آن بيرون بگذاري خودت و زنت را ميكشيم و زن را با خود ميبرند. زن پس از بازگشت به مردش اعتراض ميكند كه چرا گذاشتي مرا ببرند و مقاومت نكردي. مرد ميگويد: بَه نميداني پدرشان را درآوردم. ترا كه بردند پايم را از دايره به بيرون گذاشتم! حالا حكايت خانمها و آقايان تحليلگران و نظريه پردازان اپوزيسيون در توجيه انتخاب روحاني است. مدت ۳۳ سال است كه نظام اسلامي به دست روحانيها دمار از روزگار مردم كشيده مملكت را به ورطه ورشكستي و نابودي سوق داده و اينان خوشحالاند كه خامنهاي اجازه داده است مردم به كسي رأي دهند كه از قاليباف، جليلي، و... از «رهبر» دورتر است؟!! واقعن كه!!
برندهي واقعيِ «انتخابات» رياست جمهوري ۱۳۹۲ در ايران كيست؟ برخي از جريانات سياسي، مانند سازمان فدائيان خلق ايران (اكثريت)، و برخي از «متفكران» سياسي، آن بخش از مردمي را كه با شور و ذوق در انتخابات شركت كردند و گويا با رأي خود روحاني را بر خامنهاي، بيت رهبري، امنيتيها، سپاه، بسيج و... تحميل كردند؟! برندهي اين انتخابات اعلان كردهاند و اين پيروزي عظيم را به مردم ايران تبريك گفته تصميم به شركت و رأي دادن به روحاني را اقدامِ «هوشمندانه» مردم ارزيابي كرده و اين انتخاب مبارك را به ملت نجيب، شريف و مبارز تبريك گفتهاند!!
اين همه به رغم آن كه اينان تقريبن همگي پيش از آشكار شدن نتيجهي انتخابات، آن را مهندسي شده به دست خامنهاي و عوامل او اعلان كردند و به اين دليل اين انتخابات مهندسي شده را يا تحريم كردند و يا اعلان داشتند كه در آن شركت نخواهند كرد. بنابراين، پرسيدني است كه دليل اين تغيير موضع و ارزيابي از انتخابات و نتيجهي آن چه ميتوانست بوده باشد.
به طور مسلم حضور روحاني در انتخابات نميتوانست دليل اين تغيير موضع باشد. چون صلاحيت ايشان همراه با 7 كانديداي ديگر پيشاپيش به دست شوراي نگهبان از مدتها پيش تائيد شده بود.
ادعا ميكنند مردم با انتخاب روحاني دورترين فرد را به خامنهاي از ميان نامزدها انتخاب كردند و با اين شاهكار خود نهي محكمي به خامنهاي گفتند؟!! اين سادهلوحان سياسي به جاي تبيين كيفي كسي كه قرار است براي مدت 4 سال رئيس جمهور آنان باشد و در رأس قوهي اجرائي نظامي جنايت پيشه و خونخوار بر آنان حكومت كند، به اندازهگيري كميِ دوري و نزديكي وي به خامنهاي متوسل ميشوند. زهي ناتواني و شرمساري! نخست اين كه بايد ابتدا اين ادعاي خود را ثابت كنند. در كارنامهي اعمال روحانيِ امنيتي در اين نظام كدام دليل و نشاني را ميتوانيد ارايه دهيد كه دلالت بر دور بودن ايشان به خامنهاي دارد؟ دوم اين كه در اين متر زدن دور و نزديك بودن به خامنهاي فاصلهي دوري ايشان از خامنهاي چه اندازه است؟ يك ميليمتر؟ يك سانتيمتر؟ ده سانتيمتر؟...
رد صلاحيت هاشمي رفسنجاني و مشائي و تائيد ۸ كانديداي مورد اعتماد نظام، و از جمله روحاني، به دستور خامنهاي به شوراي نگهبان درست آن اقدامي بود كه به نظر اين جريانها و «شخصيت»هاي سياسي به طور آشكار دلالت بر اين داشت كه اين انتخابات منهدسي شده است و درست به همين دليل بايد آن را تحريم كرد.
حتا تا پيش از روز رأيگيري در جائي ديده يا شنيده نشد كه جريانها و «شخصيت»هاي سياسي تحريم كننده به دليل سخنان روحاني در آن چه مردم كمدي مناظرههاي تلويزيوني كانديداها ناميدند، تغيير موضع داده و مردم را به شركت در انتخابات و دادن رأي به روحاني به اين دليل كه وي در ميان كانديداها دورترين فرد به خامنهاي است؟!! و رأي به او «نهي محكمي» به خامنهاي، نظام ولايت فقيهي و رأئي براي تغيير است، تشويق و ترغيب كرده باشند. همچنين كنار رفتن عارف به نفع روحاني و تائيد و پشتيبانيِ رفسنجاني و خاتمي از او نيز دليل اين تغيير موضع نبود. زيرا اين امر نيز پيش از روز رأيگيري اتفاق افتاده بود. بنابراين، دليل اين تغيير چه بود؟
آشكارا دليل اين تغيير موضع، شركت بخش نسبتن بزرگي از مردم در انتخابات و ظاهرن رأي آنان به روحاني بود كه پيروزي وي را در همان دور اول ممكن ساخت.
تحريم كنندگان ديروزي و توجيهگران امروزي بدون هيچ سرو صدائي و بدون اشاره به مواضع ديروزيشان و عذرخواهي از مردم و خامنهاي در تحريم انتخاباتِ گويا مهندسي شده و اذعان به اشتباهِ ديروزشان به راحتيِ تعويض پيراهني، تغيير موضع دادند و انتخاب روحاني را اقدامي هوشمندانه به دست مردم ناميدند و اين رخداد ميمون را به خود و مردم ايران تبريك گفتند.
اين عمل سخيف يعني كرنش جريانها و «شخصيت»ها و «متفكران» سياسي در برابر مردم و تبعيت بي چون و چرا از آنان بدون تأمل و درانديشيدن در كنه عملشان. يعني اصل مسلم دانستن اين كه هر آن چه اكثريت مردم انجام ميدهند بايد درست باشد و تبعيت از آن واجب؟!! يعني اين كه نظر و مواضع خانمها و آقايان نظريهپردازان اجتماعي و سياسي را تجزيه و تحليل كيفي و مستقل خودِ آنان از دادههاي عيني و ذهني جامعه تعيين نميكند. بلكه آن چه براي آنان تعيين كننده است كميت آراي مردم يعني رأي اكثريت است. چون در اين انتخابات همچنين دهها ميليون دارندگان صلاحيت شركت در انتخابات به رغم تمام بازيهاي خامنهاي، اصلاحطلبان، رفسنجاني و خاتمي فريب نخورده، به پاي صندوقهاي رأي كشانده نشدند و قرص و محكم بر اين نظر كه در نظام اسلامي، حتا با معيارهاي ليبرالي، انتخابات آزاد و دموكراتيك نيست و در نهايت و در عمل كسي انتخاب ميشود كه گردانندگان نظام ميخواهند، استوار ايستادند.
اما، در عمل و تجربه و به طور تاريخي بارها و بارها ثابت شده است كه نظر اكثريت مردم غلط، مغاير با منافع واقعي آنان و فاجعه آفرين بوده است. نمونههاي آن فراوان است.
نزديكترين نمونهي آن به ما رأي ۹۹ درصدي مردم به نظام ولايت فقيه و قانون اساسي جمهوري اسلامي در سال ۵۸ است. در آن زمان نيز مردم نجييب، آگاه و شريف با شادي و ذوق و پايكوبي، با ديدنِ رخسار خميني در ماه، به سوي صندوقهاي رأي شتافتند و به دست خود و با رضايت كامل پذيرفتند كه بنا بر نظر خميني صغيرند و ولي فقيه بايد براي آنان تصميم بگيرد و سرنوشت آنان را تعيين كند و بدينسان طوق بندگي و اطاعت از ولي فقيه را به گردن خود آويختند و هنوز پس از بيش از 33 سال دارند تاوان نادانيِ خود را پس ميدهند.
وانگهي اگر شما خانمها و آقايان تحليلگران اپوزيسيون از خود نظر و موضع مستقلي نداريد بلكه تابع نظر و رأي اكثريت رأي دهندگان هستيد، هر چه آن نظر باشد، چرا به خود و مردم زحمت ميدهيد و پيش از آن كه آن اكثريت نظر خود را ابراز دارد كاغذ سياه ميكنيد و به نظريه پردازي ميپردازيد. آيا عاقلانهتر نيست و كمتر باعث آبرو ريزيتان نميشود كه دم فروبنديد و در انتظار نظر آن اكثريت كذائي بمانيد؟!! افزونبراين، اگر هميشه حق با اكثريت مردم است و مردم بهتر از شما تشخيص ميدهند چه كار و چه چيزي به سود آنان است اساسن ديگر چه نيازي به شما «رهبران سياسي» و تحليلها و نظريه پردازيهايتان ميتواند وجود داشته باشد؟!! آيا با اين روش شما نبايد قاعدتن به اين نتيجه منطقي برسيد كه بهتر است سياست را رها كنيد و پي كار و زندگيتان برويد؟!
باري. در آن زمان، سال ۵۸، تنها اقليت كوچكي، اقليتي كه مهندس بازرگان آنان را نيمدرصديها لقب داد، فريب لاليهاي خميني و قول و وعدههايش را نخوردند. در مقابل توده مردم كرنش نكردند و به نظام ولايت فقيهي و قانون اساسي جمهوري اسلامي نه گفتند. نويسندهي اين سطور افتخار دارد كه در آن زمان جزئي از آن اقليت ناچيز بود. ولي زندگي و تاريخ نشان داد و ثابت كرد كه حق با آن نيمدرصديها بود و نه با آن اكثريت «هوشمند». آنان منافع كشور و مردم را بهتر از خودِ آن اكثريت شكنندهي 99 درصدي تشخيص داده بودند و اگر آن اكثريت به آن اقليت گوش فرا داده بود شايد دچار اين سرنوشت شوم نميشد.
و اكنون نيز همين طور است. آن اقليتِ اين بار نه نيمدرصدي بلكه چند ميليونيِ آگاه به ماهيت و سرشت نظام اسلامي كه مرتب در حال رشد است و خامنهاي نتوانست آنان را بازي و فريب دهد و به پاي صندوقهاي رأي بياورد، صلاح مردم و كشور را بهتر از آن اكثريت متوهمِ فريب خورده تشخيص دادند و از تنها وسيلهي ممكن در حال حاضر در رد مشروعيت نظام و انتخابات غير دموكراتيك و مهندسي شده به دست خامنهاي و ابراز مخالفت خود يعني تحريم انتخابات استفاده كردند.
جريان توهم زدائي نسبت به ماهيت و سرشت نظام اسلامي، كه به طور عمده به دست خميني و حاكمان پس از او و واقعيت عملكرد نظام اسلامي انجام گرفته است، آن اقليت نيمدرصدي آن روز را امروزه به اقليتي متشكل از ميليونها انسانِ آگاه نسبت به ماهيت و سرشت نظام آدمكش، نظام ظلم و ستم و فسادِ... اسلامي تبديل كرده است. آنان ديگر فريب بازيها و مكر و حيلههاي نظام را از سوي هر جناحي كه باشد: اصولگرا، معتدل، اصلاحطلب، خامنهاي، رفسنجاني، خاتمي و... نميخورند و ميدانند كه اين نظام اصلاح پذير نيست و هر چه زودتر نابود شود بيشتر به سود كشور و مردم است.
اما، تصادفي نيست كه اكثر جريانها و «شخصيت»هاي سياسي كه انتخاب روحاني را نشاني از هوشمندي رأي دهندگان به او تلقي ميكنند همان جريانها و كساني هستند كه رأي به نظام ولايت فقيهي و قانون اساسي جمهوري اسلامي را در سال 58 نيز نشاني از هوشمندي مردم ميدانستند و خود جزئي از آن بودند. «هوشمندي» رأي دهندگان در سال 92 به روحاني از همان جنس «هوشمندي» رأي دهندگان به نظام مورد پسند خميني در سال 58 است. با همهي ضايعاتي كه آن «هوشمندي» در بيش از 33 سال گذشته براي كشور و مردمان «هوشمند» رأي دهنده و فرزندان آنان داشته است. تا جائي كه آن رأي دهندگان «هوشمند» با آشكار شدن ماهيت استبدادي و فاسد نظام اسلامي مجبور شدند در وصف آراي هوشمندانهي خود اذعان كنند كه: خودم كردم كه لعنت بر خودم باد!!
با اين تفاوت كه رأي دهندگان در سال ۵۸ دستكم ميتوانند براي كاستن از تقصير خود عذر بياورند كه در آن زمان خميني را نميشناختند و تجربهاي از ماهيت و سرشت سراسر ظلم و ستم و دزدي و فساد... نظام اسلامي نداشتند. ولي كساني كه پس از 33 سال تجربهي خيانت و جنايت نظام اسلامي، كه همين شخص روحانيِ امنيتي يكي از كارگزاران اصلي آن بوده است، تا جائي كه پسر او در اعتراض به جنايات پدر و رها شدن از شرمساري داشتن پدري كه دستش به خون بهترين فرزندان اين آب و خاك آلوده است دست به خود كشي ميزند، براي رأي دادن به چنين جنايتكاري براي حكومت كردن بر خود چه عذر و بهانهاي ميتوانند بياورند؟
شايد آن دسته از «تحليلگران و نظريه پردازان» در اپوزيسيون كه اكنون به توجيه آراي مردم در انتخاب روحاني پرداختهاند و آن را نشاني از هوشمندي رأي دهندگان مي دانند، خود را ناگزير ميبينند با كهنه و بيتاثير شدن توجيه قديميِ «بد و بدتر» مقولهي جديدي اختراع كنند- مقولهي دور و نزديك بودن به خامنهاي؟!!
اين داستان دور و نزديك بودن به خامنهاي مرا به ياد حكايتي مياندازد. حكايت كردهاند كه زن و شوهر جواني با اتوبوس در مسافرت بودند. در بين راه، سرِ گردنهاي دزدان راه بر آنان ميبندند و زن جوان را كه از زيبائي بهرهاي داشته با خود ميبرند. ولي پيش از رفتن دايرهاي روي خاك ميكشند و به شوهر آن زن ميگويند تا برگرديم تو بايد در داخل اين دايره بماني. اگر پا از آن بيرون بگذاري خودت و زنت را ميكشيم و زن را با خود ميبرند. زن پس از بازگشت به مردش اعتزاض ميكند كه چرا گذاشتي مرا ببرند و مقاومت نكردي. مرد ميگويد: بَه نميداني پدرشان را درآوردم. ترا كه بردند پايم را از دايره به بيرون گذاشتم! حالا حكايت خانمها و آقايان تحليلگران و نظريه پردازان اپوزيسيون در توجيه انتخاب روحاني است. مدت 33 سال است كه نظام اسلامي به دست روحانيها دمار از روزگار مردم كشيده مملكت را به ورطه ورشكستي و نابودي سوق داده و اينان خوشحالاند كه خامنهاي اجازه داده است مردم به كسي رأي دهند كه از قاليباف، جليلي، و... از «رهبر» دورتر است؟!! واقعن كه!!
ولي بر خلاف نظر اين نابغههاي سياسي برندهي واقعي انتخابات نه مردم بلكه خامنهاي و دارو دستهي حاكمان واقعي در نظام اسلامي ميباشند. بياد آوريد كه خود هاشمي رفسنجاني در جريان بگومگوها براي نامزد شدنش گفت در اين مملكت بدون خواست رهبري (بخوان خامنهاي) هيچ كاري نميتوان انجام داد. هم او گفت كه اكنون پاسداران به چيزي كمتر از به دست گرفتن سرنوشت كل مملك رضايت نميدهند. مگر بنا بر تحليلهاي پيش از انتخابِ روحاني، همين توجيهگران امروزي، انتخابات و كار و ساز آن را مهندسي شده به دست خامنهاي اعلام و به همين دليل آن را تحريم نكردند؟ پس آن همه صغراوكبرا بافتنها در توجيه تحريم انتخابات مهندسي شده چه شد و به كجا رفت. و اكنون كه دستگاه ديگري را كوك كردهاند اصلن به روي مبارك خويش نميآورند كه همينها بودند كه انتخابات را و از جمله انتخاب روحاني را تحريم كرده بودند. كساني كه خود فاقد وجدان و اخلاق سياسي و راستگوئي هستند نميتوانند ادعاي مبارزه با فساد و استبداد داشته باشند.
باري. خامنهاي كه قدرت آن را داشت به دست شوراي نگهبان از رفسنجاني رد صلاحيت كند، چه مانعي در برابرش قرار داشت كه از روحاني نيز، اگر بنابر ادعاي كنوني خانمها و آقايانِ توجيهگر، او آن قدر از خامنهاي دور است كه انتخاب او نه محكمي به خامنهاي و به زيان سياستهاي او ميباشد، رد صلاحيت كند؟
براي خامنهاي آن چه مهم بود كشاندن مردم به پاي صندوقهاي رأي بود. ترس او از تحريم انتخابات به دست مردم بود نه انتخاب روحاني. منطق پيش پا افتادهي هر كودك دبستاني كافي است تا وي را به اين نتيجهي ساده برساند كه اگر انتخاب روحاني، به زعم خانمها و آقايان توجيهگر، به اين دليل كه او از ساير نامزدها به خامنهاي دورتراست نشاني از هوشمندي خلايق و ضربهاي بود به خامنهاي، آيا شركت نكردن مردم در انتخابات مهندسي شده، مثلن ماندن در خانهها و خالي گذاشتن خيابانها، صد برابر بيشتر مؤثرتر نميافتاد و بدينوسيله اعلان نامشروع بودن نظام اسلامي به جهانيان و حاكمان نشاني بهتر از هوشمندي واقعي خلايق نميود و ضربهاي كاريتر به خامنهاي و نظام ولايت فقيهي نميزد؟
خامنهاي به اندازهاي از تحريم انتخابات وحشت داشت كه به مردم با زبان بيزباني التماس ميكرد به پاي صدوقهاي رأي بروند. حتا اگر رأيشان ورقهاي سفيد باشد. ولي وقتي در روزهاي آخر تا اندازهاي اطمينان پيدا كرد كه با پشتيباني اصلاحطالبان، يعني ستون پنجم نظام، از روحاني احتمال شركت تعداد نسبتن زيادي در انتخابات وجود دارد، اعلان كرد كه رأي به هر كانديدائي به معناي رأي به جمهوري اسلامي و كاروساز انتخابات است. او اكنون ميتواند به درستي ادعا كند كه نظام اسلامي از پشتيباني اكثريت مردم برخوردار است! واي به حال اپوزيسيوني كه چنين نتيجهاي را پيروزي مردم فرياد ميكند و آن را جشن ميگيرد!
از جريان انتخابات و نتيجهي آن ميتوان برداشت ديگري سواي برداشت توجيهگران متاخر داشت. انتخاب روحاني نه تنها ضربهاي بر خامنهاي نيست، چون وي به هيچ رو از خامنهاي دور نيست و با هيچ آسمان ريسمان بافي نميتوان او را در مقابل خامنهاي قرار داد. بلكه «رهبر» به دست روحاني بهتر ميتواند سياستهايش را به پيش برد و كسب اعتبار كند.
چون خامنهاي و دارودستهي امنيتي- اطلاعاتي- بسيجي- پاسدارش ميدانند كه وضع كنوني نميتواند ادامه يابد و بايد تغييراتي در سياست خارجي، اقتصادي، اتمي و ساير اموري كه موجب شدت بحران شده است انجام گيرد. همچنين ميداند كه مردم به درستي او را مسئول واقعي وضع موجود ميدانند و از او تنفر شديدي دارند. انجام اين تغييرات به دست رفسنجاني طبيعتن باعث محبوبيت و اعتبار بيشتري براي او ميشد و تنفر مردم را از خامنهاي افزون و او را در برابر رفسنجاني تضعيف ميكرد. اين دليل اصلي رد صلاحيت رفسنجاني بود. اكنون با محرز شدنِ اين واقعيت كه تصميمگيرندهي اصلي در امور اساسيِ كشور كسي جز او نيست، وي ميتواند اعتبارِحاصل از هر تغيير و چرخشي را در سياستهاي نظام به پاي خودش بنويسد و ادعا كند كه خودم اوضاع را خراب كردم و خودم هم آن را درست نمودم.
روحاني جز داشتن عنوان رياست جمهوري نه قدرت و اسباب و ابزار آن را دارد كه دست به اقدامي اساسي در تغيير توازن نيرو به سود مرد بزند و نه اساسن خواهان چنين تغييري است. اهرمهاي اصلي قدرت در نظام در اختيار خامنهاي و دارودستهاش ميباشد و روحاني به خوبي بر اين واقعيت آگاه است. چون خودش نيز جزئي از اين دارودسته است. و تا زماني كه اپوزيسيون جمهوريخواهِ پراكنده، ناتوان و بيعرضه كه در ظرف ۳۳ سال نتوانسته است خود را به نيروئي مؤثر در صحنهي مبارزه با نظام استبدادي و آدمخوار اسلامي تبديل كند و هنوز فاقد تشكل، رهبري و استراتژي براي مبارزه با رژيم است و بديلي پيش پاي مردم نميگذارد، متاسفانه در بر همين پاشنه خواهد چرخيد. هيچ زماني در تاريخ دراز مبارزات مردم ايران با استبداد و براي استقلال و آزادي و پيشرفت و ترقي اپوزيسيوني به اين سادهلوحي، سطحينگري، ناتواني و بيلياقتي وجود نداشته است!